احسان سالمی / محمدرضا کردلو: اکران آنلاین طرحی بود که در واکنش به تعطیلی سینماها به واسطه شیوع ویروس کرونا در سینمای ایران اجرایی شد و هدف از آن خروج سینمای ایران از بنبستی بود که به واسطه کرونا و تعطیلی سینماها پدید آمده بود. اما این طرح در ادامه به دلیل قاچاق سریع آثار عرضهشده در این بستر از یک سو و همچنین ورود برخی آثار کمکیفیت از سوی دیگر با مشکلات متعددی روبهرو شد که باعث شکلگیری انتقادات بسیاری نسبت به این بستر تازه شد. به نظر میرسد حالا بستر اکران آنلاین بهانهای شده تا بسیاری از فیلمهای کمکیفیت تولید شده در سالهای اخیر که احتمالا با اکران در سینماها از شانس پایینی برای رسیدن به فروش قابل قبول برخوردار بودند، با حمایت دولت وارد چرخه اکران آنلاین شوند و از سد چرخه اکران سینماها و ماجراهای پخش و قرار گرفتن در نوبت اکران هم عبور کنند. اما اکران چند اثر ضعیف در مدت اخیر در بستر اکران آنلاین بهانهای شد تا نگاهی به برخی از این آثار داشته باشیم تا بیشتر توضیح دهیم که وقتی از ضعیف بودن آثار عرضه شده در اکران آنلاین صحبت میکنیم، دقیقا چه میگوییم.
***
ترمه زیر تیغ
سوژه «تیغ و ترمه» چیست؟ خیانت است؟ یا سوالهای دختری درباره پدرش (که در ادامه مشخص میشود پدرش نیست) که خیلی ناگهانی به ذهنش رسیده؟ واقعا سوژه فیلم چیست؟ کیومرث پوراحمد احتمالا میخواسته فیلمی بسازد و خودش را مشغول کند. فیلمنامه ناقص و بیمنطقی را دست گرفته و پیش رفته. فیلمنامهای که بارها ابتداییترین اصول را هم زیر سوال برده و به شکل عجیبی غیرمنطقی است. در «تیغ و ترمه»، شخصیتی به نام امیر وجود دارد که 20 دقیقه اول، حضوری فعال در فیلم دارد. در همین 20 دقیقه ادای عاشقها را درمیآورد، خیانت میکند و از قصه حذف میشود! ماجرا به 7 ماه قبل برمیگردد و انگار یک فیلم دیگر از نو در فلشبک فیلم قبلی ساخته میشود. فیلم گویا قرار است به سوالهای دختری درباره پدرش پاسخ دهد! در این مسیر هرجا قصه کم میآورد یک «خیانت+صدای رضا یزدانی» اضافه میکند(!) و ادامه میدهد! فضاهای سوررئال در قبرستان هم مصداق تام و تمام ریختن قیمهها درون ماستها بود و مثل کلیپهای رضایزدانی هیچ کمکی به پیشرفت داستان نکرد. قصه در حد فاجعه است و بازیها، به خاطر ناتوانی در بازی گرفتن بد و تصنعی است. ترمه «تیغ و ترمه»، که مانند باقی بازیگران فیلم بشدت بد بازی کرده است، حتی فاقد یک شخصیت و نقش است، قهرمان که پیشکش! و باز یک دختر خنثی و منفعل که همه میتوانند سرش کلاه بگذارند و دست به سرش کنند. حتی مادرش که اغواگر و عجیب و غریب است. فکر میکنم «مادر»ی به بدی و خیانتکاری او در سینما ندیدهایم؛ مادری که تقریبا خلاف نکرده ندارد و تنها دخترش را که امید فراوانی به کمکهای او بسته تنها میگذارد. از جامعه چه تصویری میبینیم؟ استاد نقاشی، مدیر برنامهها و گالریداری خیانتکار و هوسباز به نام امیر، زنی که به شوهرش خیانت کرده و دخترش را رها کرده و تنها در 5 دقیقه پایانی تبدیل به مادر میشود! مردی سیبیلو و مشروبخوار که زن دوستش را قاپزده و مردی که به خاطر این خیانتها خودکشی کرده! بدون انگارهای مثبت، تصویری امیدبخش و آیندهای که بشود به آن دل بست. اینها همه جامعهای است که در «تیغ و ترمه» میبینیم. از دل جامعهای خیانتکار که در «تیغ و ترمه» به نمایش درآمده است، نمیشود انتظار «خانواده» داشت. نکته البته بدی نمایش خیانت نیست. گاه میشود با نمایش خیانت، وفاداری را تثبیت و ترویج کرد، به شرط آنکه حداقلهای درام رعایت شود. تیغ و ترمه اما فاقد حداقلهای درام است؛ هیچ ندارد.
***
بهتزده شدن از «بُهت»!
«بُهت» عباس رافعی، از شدت بد بودن بهتآور است! شاید فکر کنید این اغراق است اما آنچه رافعی در تازهترین اثر خود پیش چشم مخاطب قرار داده، شایسته چیزی جز همین توصیف نیست؛ قصهای تکراری در ارتباط با ماجرای رحم اجارهای و خانوادهای ثروتمند که برای برآورده شدن آرزویشان در زمینه داشتن فرزند، با پرداخت هزینهای به یک خانواده فقیر، از آنها خواسته تا زیر بار اجاره رحم و فرزندآوری از این طریق بروند.
گذشته از این قصه بشدت کهنه و دستمالی شده، ضعف اصلی «بهت» را باید بازیهای ضعیف آن دانست؛ از مهتاب کرامتی گرفته که در یک دهه اخیر عموما نقشهایی سطحی و ضعیف را ایفا کرده تا علیرضا آقاخانی که به جرات میتوان «بهت» را ضعیفترین اثر کارنامه گزیدهکار او دانست. حتی رعنا آزادیور که بارها نقش زنان تحت ظلم را بازی کرده نیز در «بهت» نتوانسته توانایی چندانی در زمینه هنر بازیگری از خود بروز دهد.
«بهت» در واقع در بهترین حالت میتوانست یک تلهفیلم برای نمایش در ظهر جمعه تلویزیون باشد! چرا که هم از نظر فنی و هم از نظر شکل ظاهری که مبتنی بر قصهای با لوکیشنهای محدود است، بیشتر به تلهفیلمها شبیه است تا اثری برای نمایش بر پرده بزرگ سینما که مخاطبان بخواهند برای تماشای آن پولی پرداخت کنند. احتمالا به همین خاطر هم بوده که از سال 96 تا همین مدت اخیر که شرایط اکران آنلاین فراهم شده، در صف اکران باقی مانده است.
«بهت» سراسر کلیشه است و این کلیشهزدگی نه فقط در ایده و شیوه روایت بلکه در بازی بازیگران نیز به وضوح دیده میشود. برای نمونه باید به نقشآفرینی کلیشهای شخصیت «رضا» با بازی محمدرضا رهبری اشاره کرد؛ شخصیتی که چه در اوج بحرانها و چالشهای خانوادگی و چه در مواجهه با مشکلات کاری و حتی مساله بیماری همسرش، به طور کلی به یک شیوه واکنش نشان میدهد. نگاه فیلمساز به طبقه مرفه جامعه نیز اسیر همان نگاه کلیشهای است؛ طبقهای که همه چیز در زندگیاش دارد اما تا زمانی که بچه نداشته باشد، زندگیاش در آستانه فروپاشی است! به واسطه همین کلیشهزدگی هم هست که پس از تماشای «بهت» حتی چند دقیقه نیز ذهن مخاطب با اثر و محتوای نمایش داده شده در آن درگیر نمیشود، چرا که حالا دیگر ذهن مخاطبان سینمای ایران پر است از قصههایی مشابه این که بارها و بارها در سینما و تلویزیون تولید شده و پس از مدتی کوتاه فراموش شدهاند.
***
تولید مشترک بیهویت!
«مهمانخانه ماه نو» از جمله تولیدات مشترک چند سال اخیر سینمای ایران است که نمیتوان فلسفه تولید آن را فهمید! معمولا تولیدات مشترک با هدف معرفی هر دو فرهنگ و برای همافزایی فرهنگی تولید میشوند یا حداقل فایده آن استفاده از ظرفیتهای فنی و لجستیکی یکی از کشورها برای کشور دیگر است که شاید از لحاظ حرفهای و فنی به آن امکانات سینمایی و هنری دسترسی نداشته باشند اما مهمانخانه ماه نو هیچ کدام از این 2 ویژگی را ندارد؛ اثری که نه میتوان آن را ایرانی دانست و نه ژاپنی. ملغمهای ضعیف که با حضور یک کارگردان و بازیگر ژاپنی و تعداد زیادی بازیگر ایرانی ساخته شده اما از اساس فاقد کیفیتهای لازم برای نمایش در سینماهای ایران و ژاپن است.
قصه «مهمانخانه ماه نو» درباره مادری به نام «نوشین» با بازی مهناز افشار است که با دختر خود «مونا» با بازی لاله مرزبان زندگی آرامی دارد اما سفر مردی ژاپنی به نام تاکیشی با بازی ماساتوشی ناگاسه، این زندگی آرام را با چالشهایی روبهرو میکند. جالب اینکه علاوه بر نامشخص بودن دلیل تولید فیلم، دلیل ارتباط دادن قصه اثر به ژاپن نیز برای مخاطبان نمایان نمیشود.
«مهمانخانه ماه نو» پر است از شخصیتهایی که کارکرد چندانی در پیشبرد قصه ندارند. بازی علی شادمان به عنوان دوست و در ادامه نامزد «مونا» و تلاش برای نمایش رابطه پنهان آن دو و مهاجرت آنها از ایران، هیچ تاثیری در مسیر قصه اثر ندارد. شاید مهمترین دلیل حضور این شخصیت در قصه را صرفا باید افزایش زمان فیلم دانست. ضعف بازی بازیگران به قدری است که حتی ماساتوشی ناگاسه که از جمله بازیگران قدیمی سینمای ژاپن به شمار میآید نیز در «مهمانخانه ماه نو» ضعیف ظاهر شده است. احتمالا به واسطه همین ضعف در قصه هم بوده که مهناز افشار که نقش اصلی این فیلم را بر عهده دارد، خود نیز پیش از آغاز اکران آنلاین آن، برای بازی در این فیلم از مخاطبان عذرخواهی کرد! مضحکترین بخش «مهمانخانه ماه نو» آنجاست که با باز شدن گره قصه و مشخص شدن ماجرای چگونگی به دنیا آمدن فرزند «نوشین» در ژاپن، فیلمساز به هیچ وجه نمیتواند از منظر منطقی مخاطبش را درباره چگونگی فرار یک زن تنهای ایرانی همراه با بچهاش از ژاپن اقناع کند. از آن سو نیز مرد ژاپنی که تا نیمههای فیلم تلاش بسیاری برای دیدن «مونا» میکرده، وقتی این فرصت را به دست میآورد به راحتی قید دیدن «مونا» را میزند؛ بدون آنکه مخاطب بفهمد آن همه علاقه چرا به یکباره ناپدید شده است(!)