عباس اسماعیلگل: برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» که ماه رمضان از شبکه چهارم سیما پخش شد، با استقبال خوب مخاطبان همراه شد. به همین بهانه «وطنامروز» با عباس موزون، تهیهکننده «زندگی پس از زندگی» درباره تجربههای عجیب و غریب دوران تحقیقات و ساخت برنامه و همچنین چالشها و سختیهای تولید برنامههای اینچنینی گفتوگو کرد.
***
* ابتدا از برخی دشواریهای ساخت برنامه «زندگی پس از زندگی» برایمان بگویید.
وقتی در حوزه فیلمسازی درباره موضوعات ماورایی دینی و امثال آن کار میکنید و محتوای شما ارتباط مستقیم با ایدئولوژی و جهانبینی مخاطبان دارد، شکی نیست که در هر بازه از زمان و هر مکانی باشید وارد یکی از پیچیدهترین عرصههای محتوایی فیلمسازی یا برنامهسازی تلویزیونی شدهاید.
وقتی این موقعیت مکانی بشود ایران و بازه تاریخی هم بشود جمهوری اسلامی، آنگاه در یکی از دقیقترین، پیچیدهترین و غنیترین مقطعهای زمانی و مکانی در حوزه موضوعات ایدئولوژیک و جهانبینی قرار گرفتهاید، چرا که در دایره محتوایی یک جامعه سیاسی دینی هستید که قرار است تمام شئون و شاکلههای اجتماع، ساختیافتههایی مبتنی بر جهانبینی و ایدئولوژی باشند و اگر تعارضی بین اثر شما و آثار دینی باشد در تعارض و تضاد با ساختارهای بنیادین به قدمت گزارههای وزین دینی قرار گرفتهاید.
مضافا این منابع طی نیم قرن گذشته در حوزههای علمی و دانشگاهی توسط هزاران کارشناس این جامعه به قوت مهندسی و تلاش شده تا از این مزرعه وسیع محصولی متناسب با روح بشر امروز فراهم و روانه بازار فرهنگی جهان معاصر شود.
در چنین شرایطی شما باید به عنوان یک فیلمساز بتوانید محتوایی فراهم کنید که با مجموع این فعالیتهای عظیم همافزایی و انطباق نسبی داشته باشد و یار راه باشد نه بار و این نیازمند اشرافی نسبی است تا تولید یک برنامه تلویزیونی را در کمترین میزان تعارض با این محتواها مدیریت و هدایت کند. به خودی خود عظمت طول، عرض و ارتفاع خزانه عظیم منابع علمی اسلامی و شیعی در طول تاریخ و لزوم انطباق کافی برنامه تولیدی با آن عمق، دشواریهای محتوایی چنین کاری را گواه است.
* اینکه در این حوزه برنامهسازی در کشور به نوعی پیشرو بودهاید، کار را سختتر کرده بود؟
کار وقتی سختتر میشود که قرار است در چنین حوزهای کاری کنید که پیش از آن به علت ملاحظات و پیچیدگیهای خاص دیگران حاضر نشدهاید انجامش دهید و بناست برای نخستینبار چنین کاری در این حجم انجام شود. مثل کاشفی هستید در راههای نرفته و مسیرهای تاریک بیجاده که قبلا کسی نقشهای برای آن ارائه نکرده و تابلوهای راهنمایی هم وجود ندارد. پس ناچارید برای اولینبار شخصا خطکشی کنید و در تنهایی «نخستین بودن» ناگزیر از ابداع و نوآوری هستید.
* نحوه ارتباطگیری با سوژههایتان چگونه بود؟
سوژههای تحقیق کسانی بودند که در برابر کشف شدن مقاومت داشتند و از مقابل نورافکن کاشف، گریزان بودند و در گسترهای به وسعت ایران باید در پی سوژههایی گریزپا میبودم که تازه وقتی پیدا و راضی به مصاحبه میشدند، دومین مشکل، شیوه مصاحبه و به تصویر کشیدن تجربهشان بود بهگونهای که منطبق با هدف اصلی یعنی اثرگذاری مثبت در راستای ارتقای سبک زندگی و سبک تفکر مخاطبان باشد.
از سوی دیگر موضوعاتی نظیر پراکندگی جغرافیایی سوژهها از جزایر خلیج فارس تا چهار کنج ایران و اینکه وقتی سوژه پیدا میشود مناسب پروژه هم باشد و زحمت و هزینه و زمان هدر نرود، وجود داشت.
چه بسا بارها با سوژههایی ملاقات داشتیم و خدمتشان میرسیدیم اما منجر به تایید محقق و مصاحبه تصویری نمیشد و تجربه مذکور یک خواب بود نه یک تجربه نزدیک به مرگ.
* در میان مصاحبهشوندگان، افراد زیادی از مصاحبه پشیمان میشدند؟
پشیمانیهای مکرر تجربهگران برای انجام مصاحبه تقریبا طبیعی بود. حتی بسیاری از افراد مصاحبهشان ضبط هم شده بود اما بعدا پشیمان شده و اعلام میکردند راضی به پخش مصاحبه نیستند.
از آنجا که سوژهها بارها پشیمان میشدند و بعد از ضبط مصاحبه انصراف میدادند، برای پیشگیری از پشیمانی احتمالی سوژه، هر بار تجربهگری با انجام مصاحبه توافق میکرد و در مرحله راستیآزمایی نیز تجربه او به اثبات میرسید بلافاصله برای تصویربرداری از همان یک سوژه استودیو برپا و بعد دوباره جمع میشد و به همین علت تصویربرداری این پروژه وطنی طولانیتر از برخی پروژههای مستند مشهور همچون سامسارا هیومن و باراکا شد.
* با توجه به برخی محدودیتها، درباره منابع تحقیقی هم شرایط سختی را تجربه کردید؟
کمبود منابع علمی مکتوب برای روش انجام تحقیقات عملی در داخل کشور کار را برایمان سخت کرده بود و برای رفع این مشکل ناگزیر به اخذ و اقتباس از برخی روشهای تحقیق از محققان دیگر کشورها شدیم که قبلا در این حوزه کار کرده بودند، البته برخی تکنیکها هم متناسب با مختصات فرهنگی و اجتماعی سوژههای ایرانی و اسلامی طراحی شد اما مهمترین معضل این بود که زمان پایان پروژه مشخص نبود و محققان دقیقا نمیدانستند چه زمانی به تعداد مورد نظر خود از سوژهها دست خواهند یافت، بنابراین نمیتوانستند عوامل تولید را در سفرها همراه داشته باشند، زیرا هزینههای مرحله شناخت بالا میرفت و ضمنا صحنههای جذاب و مواردی که در سفرهای نخست رخ میداد از دست میرفت.
* انجام این پروژه برای شما و عوامل تولید چه تجربیات شخصی به همراه داشت؟
اگر بپذیریم که ما عوامل تولید برنامه به عنوان باورمندان دینی نسبت به وجود عالم غیب نوعی علمالیقین داشتیم که به صورت اکتسابی توسط والدین و مکانهای تحصیلی در ما ایجاد شده بود، بعد از تولید این برنامه تقریبا همه ما از سطح یقینی که قرار داشتیم فراتر رفته و به عینالیقین نزدیکتر شده بودیم، اگر چه به عینالیقین نرسیده بودیم اما دیگر در آن سطح قبلی از علمالیقین هم قرار نداشتیم بلکه در حدفاصل علم و عین قرار گرفته بودیم چون با افراد مختلفی گفتوگو کرده بودیم که بدون ارتباط با یکدیگر موارد مشابهی از عینالیقین را هر چند گذرا تجربه کرده بودند.
اولین روز ضبط برنامه از این جهت عجیب بود؛ بعد از ضبط مصاحبه دیدیم که یکی از تصویربرداران از پشتپردهای که در آن پناه گرفته بود بیرون نمیآید، وقتی سراغ ایشان رفتیم دیدیم غرق اشک پای دوربین نشسته و با شنیدن تجربه تجربهگر منقلب شده است.
دستیار کارگردان نیز روز دوم ضبط تماس گرفت و اطلاع داد که دیگر سرکار نمیآیم چون با شنیدن این تجربهها عمیقا نیاز به بازنگری در زندگی و اهداف خود دارم و میخواهم از محل کار اصلیام یک ماه مرخصی بگیرم و در خانه به این فکر کنم که باید در این دنیا چکاره باشم. خلاصه! با اصرار زیاد توانستیم ایشان را بعد از چند روز به سرکار بازگردانیم.
همسرم مانند بسیاری خانمها ابتدا از شنیدن مطالبی درباره قبر، مرگ، کفن و سوانح ناراحت میشدند و از اینکه این پروژه را شروع کرده بودم ناراضی بودند و شاید یک سال اول با ابراز نگرانی ایشان گذشت اما امروز ایشان نیز با عبارت مرگ و مفاهیم آنچه «ظاهرا» مرگ مینامیم مأنوس شدهاند و عملا (و نه فقط لفظا) همه خانواده در توجهند که چیزی به نام مرگ وجود ندارد بلکه ما از این زندگی به یک «زندگیتر» کوچ خواهیم کرد.
* انتظار داشتید پس از پخش برنامه چه تحولاتی در جامعه مخاطب شکل گیرد؟
تحولات تفکری و سبک زندگی مخاطب مورد انتظار بوده است. افزایش باور نسبت به عالم غیب موجب کاهش تلاشها برای در اختیار گرفتن منابع مادی و دنیوی و رقابت برای کنار زدن دیگران میشود خود یک چالش اساسی محسوب میشود. معتقدم مخاطب اگر باور داشته باشد بقایش پایانپذیر است و پس از مرگ ظاهری، او وجود ندارد به طور طبیعی در هراس از فنا شدن و از دست دادن چیزهایی است که در این عالم مادی پیرامون وجود دارد بنابراین برای اینکه قبل از فنا استفاده بیشتری از بودن خود ببرد در تلاش است منابع و منافع بیشتری را در اختیار درآورد و مفاهیمی همچون قناعت، ایثار، مهربانی، کمک به دیگران، حقالناس، زهد و تقوا محلی از اعراب پیدا نمیکند. بنابراین به این نتیجه رسیدم اگر مخاطب برنامه به این درک و باور عملی برسد که او پایانپذیر نیست و با از دست دادن عمر همه چیز را از دست نمیدهد، بلکه زندگی برای او همچنان در پیش است و داشتهها و نعمتهای فراتر و برتری در انتظار او است آنگاه دیگر شتابی برای رقابت در کسب مادیات و کنار زدن دیگران ندارد و با خود و خلقت رامتر و آرامتر کنار میآید و آشتیها و مسالمتها افزایش مییابد بنابراین تحول مورد انتظار در مخاطب این بوده که درباره خودش بداند پایانپذیر نیست و زندگی بعدی جایی است بسیار غنی با داشتههایی بیش از اینجا و نیز زندگی بعدی او آینه نقطه به نقطه و نعل به نعل امروز او است؛ اگر خوب، خوب و اگر بد، بد.
* با توجه به تجربیات سخت و خاصی که از تولید این برنامه به دست آوردید، تحولات در روند تولید و چشمانداز ادامه تولید این برنامه در صداوسیما چگونه است؟
چشمانداز ما برای برنامه «زندگی پس از زندگی» هم ارتقای جدی محتوایی و فنی و رساندن کار به آنتن ماه رمضان سال آینده است که امیدوارم در این مسیر موفق باشیم.
* جناب موزون! شما به عنوان یک برنامهساز چگونه به این ساختار در «زندگی پس از زندگی» رسیدید؟
اگر منظور ساختار محتوایی است که قبلا همین محتوا را یک محقق آمریکایی به نام دکتر ریموند مودی تولید کرده و ساختار کلی که بر اساس مصاحبه با تجربهگران است قبلا توسط وی اجرا شده اما ما سعی داشتیم در مقایسه با نمونه آمریکایی، کار را به مراتب ارتقا دهیم به گونهای که حتی قابل مقایسه و رقابت با نمونه ایرانی هم نباشد.
برای مثال مستند مشابه آمریکایی (Life After Life) از نظر فرمی تکدوربینه بود. مصاحبههایش مجری نداشت، سفر به شهرها نداشت، کارشناسان مختلف و متنوع نداشت، ولههای گرافیکی نداشت و میتوان گفت بیشتر مثل یک کار رادیویی بود که به تصویر کشیده شده باشد.
ما علاوه بر اینکه برخلاف تاکشوهای رایج (که با 3 دوربین ثابت ضبط میشوند) 4دوربینه ضبط کردیم، یک دوربین هم در حرکت مدام با زاویه چرخش ۳۶۰ درجه پیرامون مجری و مصاحبهشونده بود.
از نظر محتوایی نیز برای اقناع علمی مخاطب صرفا از دید یک دین یا یک کارشناس دینی یا دانشگاهی پرهیز کردیم و از حضور 12 کارشناس در حوزههای پزشکی، روانشناسی، فلسفه، متخصص بیهوشی، روحانیان مسلمان یهودی، زرتشتی و مسیحی و حتی متخصصان غیرایرانی و غیرمسلمان اروپایی بهره بردیم و در این زمینه از اعضای هیأتمدیره انجمن تحقیقات مرگ موقت آلمان که علمیترین کشور اروپا با نگرشی پوزیتیویستی است استفاده کردیم و در ایران پیچیده امروز که با یک سطح تحصیلاتی بالا در 2 قلمرو حوزه و دانشگاه دارای دامنه بالای غنا و تصادمات جدی علمی است، شاید این تنها ساختاری بود که میتوانست ایجاد پذیرش و مقبولیت نسبی برای مخاطب خاص و عام کند.