احسان سالمی: «آرزوهای دستساز» روایتی از یک جهاد مؤمنانه از سوی نیروهای جوانی است که با همه وجود برای تحقق آرزویی بزرگ پا به میدان مبارزه با سختیها و نامهربانیها میگذارند. روایتی از جوانانی که با وجود تحریمهای خارجی و نامهربانیهای داخلی از مبارزه برای رسیدن به هدفشان ناامید نشدند. الگویی برای جوانان امروز آن هم در سالی که قرار است با «جهش تولید» همراه باشد.
آنچه بهانه نگارش «آرزوهای دستساز» شده، روایت ماجرای شکلگیری یک شرکت دانشبنیان است که توسط چند نفر از نخبگان علمی کشور راهاندازی شد؛ شرکتی که پایهگذار تولید دوربینهای خاص برای پلیس راهنمایی و رانندگی شد و بار بزرگی را از دوش این نهاد برداشت و البته زمینهساز شکلگیری گشت نامحسوس پلیس راهنمایی و رانندگی شد. خدماتی بزرگ که با همت جوانانی بلندپرواز صورت گرفت.
میلاد حبیبی، نویسنده «آرزوهای دستساز» با جمعآوری خاطرات تکتک اعضای این گروه دانشجویی، سعی کرده ماجرای شکلگیری شرکت دانشبنیان آنها را از زبان خود آنها شرح دهد. همانها که برای رسیدن به این آرزوی بزرگ، مسیری بشدت سخت و پر از کارشکنی را طی کردند و برای رسیدن به قلههای پیشرفت، چه چیزی مهمتر از روایت تجربه گذشتگان برای نسل بعد است؟ به تعبیر نویسنده «آرزوهای دستساز» در مقدمه این کتاب: «تاریخ شفاهی پیشرفت درصدد طرح دین و دنیا در کنار هم و بنیادنهادن الگوی نوینی از آرمانخواهی الهی و آبادانی اجتماعی است. روایت بدیعی از حرکتهای پرشتاب و جهادی که ذیل گفتمان معنویت، عدالت و استقلال معنا پیدا میکنند و از تمام توسعهطلبیهای ضدانسانی و جنگطلبانه که آغشته است به سوداگرایی و منفعتطلبی، برحذرند».
* مشکلات کشورت را دریاب!
خاطرات راویان «آرزوهای دستساز» در ارتباط با دغدغههایی که منجر به شکلگیری حرکت اولیه آنها برای برداشتن قدمهایی بزرگ شد، یکی از بخشهای جالب این کتاب است. در بخشی از این کتاب درباره دغدغههای حسین توحیدی یکی از شخصیتهای اصلی این کتاب میخوانیم: «یک بار یکی از اساتید در کلاس خاطرهای از «فایمن» برایمان تعریف کرد. فایمن، یکی از فیزیکدانان بزرگ آمریکاست که توانست جایزه نوبل بگیرد. مهارت زیادی در تدریس داشت. فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت میشود. در حین سخنرانی، از دانشجوها میپرسد: «شما چرا همان کاری را میکنید که ما در آمریکا انجام میدهیم؟ وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم اما شما که کشورتان مشکلات متعددی دارد، بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه اینکه به علومی بپردازید که شاید 100 سال آینده هم به دردتان نخورد». مشکلات کلیدواژهای بود که حسین را به مخمصه انداخت؛ مخمصهای مطلوب که باعث میشد مهارت درست زندگی کردن در مواجهه با آن معنا پیدا کند».
* دنیای جداگانه دانشگاه از صنعت
با هر دانشجوی فارغالتحصیل رشتههای فنی و مهندسی که صحبت کنید، از نبود ارتباط میان دانشگاه و صنعت شاکی است؛ مسألهای که راویان این کتاب در دل خاطرات خود بارها به آن اشاره میکنند و از موانع متعددی همچون نبود امکانات لازم در محیط دانشگاهی و عدم اهتمام دانشگاهها برای ارتباطگیری با بخشهای صنعتی و برعکس، میگویند. نویسنده کتاب در میان روایت قصه این چند جوان دانشجو با اشاره به یکی از مشکلات آنها در مسیر تحقق آرزویشان برای راهاندازی یک شرکت دانشبنیان، مینویسد: «وقتی دانشگاه از نیازها چشم بپوشد و پویایی خود را از دست بدهد، دیگر نخواهد توانست دانشجویان را با خود همراه کند.
ناکارآمدی دانشگاه در ایجاد ارتباط بین دانشآموختگان و صحنه کار و تولید باعث میشود نخبگان صنعتی مسیر کارآفرینی و تولید را فارغ از محیط دانشگاه دنبال کنند».
* امان از سنگاندازیهای داخلی!
هر چند تیم دانشجویی مورد اشاره در این کتاب تجربه کارهای متفاوتی را از سر میگذراند تا به جایگاه فعلی خود برسد اما نقطه عطف فعالیتهای آنها طراحی و تولید سیستم سرعتسنج خودرویی براساس پردازش تصویر بود؛ اتفاقی که باعث شد این گروه علاوه بر برگزیده شدن در دهمین جشنواره جوان خوارزمی، در حوزه فعالیتهای صنعتی نیز بتواند با پلیس راهنمایی و رانندگی وارد تعامل و همکاری شود. اما نکته آنجاست که یکی از سختترین مشکلات آنها در طول همه فعالیتهایی که داشتند، سنگاندازیهای داخلی بود؛ مخالفت آدمهایی که بسیاری از آنها از اساس اعتقادی به تواناییهای داخلی نداشته و نداشتند و با بهانههای مختلف تواناییهایی این جوانان را نادیده میگرفتند.
در بخشی از این کتاب در ارتباط با دلایل برخی از اینسنگاندازیها میخوانیم: «کاری که بچهها میخواستند انجام بدهند اگر چه در ظاهر پروژه فنی بود اما این اتفاق میتوانست نقطه عطفی باشد و باعث تکثیر چنین اقداماتی بشود. از طرفی هم تکثیر چنین اقداماتی با منافع عدهای در تعارض بود. چون اگر سیستم در داخل تولید نمیشد، مجبور بودند ساخت آن را با قیمت چندبرابر به شرکتهای خارجی سفارش بدهند و این میتوانست برای برخی مدیران، سفرهای خارجی و حق ماموریت و سود سرشاری به همراه داشته باشد. به نظرشان ایرانی به دردبخور نیست. در پروژههای قبلی بارها به این نتیجه رسیده بودیم که محصولات هم از نظر پشتیبانی، خدمات پس از فروش و یکپارچه بودن بانک اطلاعاتی مشکلات و ایرادهای زیادی داشتند. مثلا لازم بود منبع کدها و برنامههایشان را به ما بدهند اما هرگز این را نمیپذیرفتند».
* حمایتهایی که قوت قلب میشود
حالا که از موانع تولید و فعالیتهای خلاقانه در جهت استقلال اقتصادی کشور و تحقق «جهش تولید» به عنوان اصلیترین هدف کشور در سال جاری گفتیم، بد نیست از نقش مهم و موثر حمایتها نیز بگوییم؛ حمایتهایی که گاهی میتواند موتوری محرک برای ادامه فعالیت جوانها و انگیزه مضاعف آنها برای دلسرد نشدن در برابر ناملایمات باشد. یکی از بخشهای «آرزوهای دستساز» به موضوع شکلگیری شرکت دانشبنیان «پویا فنآوران کوثر» و تقدیر فرمانده وقت نیروی انتظامی از فعالیتهای این شرکت اختصاص دارد؛ تقدیری که بشدت باعث دلگرمی این گروه میشود: «مشغول انجام پروژه بودیم که آقای احمدیمقدم، فرمانده ناجا نامهای به وزیر علوم زد و از او تشکر کرد. در آن نامه اسم شرکت ما را برده و گفته بود این مجموعه دانشبنیان، یکی از نیازهای تخصصی پلیس را برطرف کرده است. این نامه برای ما خیلی ارزشمند بود. مثلا یک جملهاش این بود: «مٌصرانه به دنبال گسترش همکاری با مجموعههای دانشبنیان هستیم». بچهها میگفتند این نامه را ببریم به آنهایی که با ما مخالفت میکردند نشان بدهیم؛ بگوییم رئیستان به ما چنین نامهای زده است. در عمل هیچ وقت از آن نامه استفاده مادی نکردیم که بخواهیم قراردادی بگیریم. پلیسی که ما او را اینقدر بداخلاق و سختگیر تصور میکردیم، چنین نامهای زد و تشکر کرد. این نامه از نظر روانی خیلی به دل ما نشست و خوشحالمان کرد».
این کتاب به قلم میلاد حبیبی از سوی انتشارات «راهیار» روانه بازار نشر شده است.