printlogo


کد خبر: 220363تاریخ: 1399/3/19 00:00
دکتر جوانی که کابوس اسرائیل بود

محمدعلی صمدی*: دکتر رمضان عبدالله و دکتر فتحی‌شقاقی هر دو فلسطینی بودند اما در مصر با هم آشنا شدند. هر دو در دانشگاه «زقازیق» درس می‌خواندند؛ دانشگاهی که یکی از زیرمجموعه‌های «الازهر» بود و به عنوان کانون فعالیت دانشجویان مذهبی شناخته می‌شد. هنوز نمی‌دانم او چطور به پست فتحی خورد. رمضان اقتصاد می‌خواند و فتحی، پزشکی؛ فتحی 7 سال هم از او بزرگ‌تر بود. شاید همین فاصله سنی و پختگی محسوس فتحی، او را برای رمضان تقریبا در جایگاه استاد قرار می‌داد. همان روزها بود که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد و عشق انقلاب ایران و رهبرش در دل فتحی جوانه زد و نتیجه‌اش شد کتابِ «خمینی؛ راه‌حل و جایگزین اسلامی». استاد، عشق خود را به شاگردانش هم منتقل کرد و بعد از مدتی، دانشجویان فلسطینی که با فتحی نشست و برخاست داشتند، تشکیلاتی کوچک به راه انداختند به نام جنبش «جهاد اسلامی فلسطین». این آغاز راهی طولانی و سخت بود که کسی گمان نمی‌کرد به نتیجه مشخصی برسد. دست این دانشجویان از همه جا کوتاه بود و به دلیل مذهبی بودن، کششی هم برای عضویت در سازمان‌های شناخته‌شده فلسطینی (که غالبا غیرمذهبی یا مارکسیست بودند) نداشتند. حتی رفاقت پرآب و تاب یاسر عرفات با انقلابیون مسلمان ایران و حضور شخصیتی مانند «ابوجهاد» که به مذهبی بودن شهرت داشت، نتوانست اعتماد این بچه مسلمان‌های پرشور را جلب کند. تلقی این جوانان از مذهبی بودن، تحت تاثیر مغز متفکرشان یعنی «فتحی‌شقاقی»، به پیروان حضرت امام خمینی که آن روزها فریادهای‌شان در تمام رسانه‌های جهان عرب به گوش می‌رسید، نزدیک‌تر بود. جذابیت انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی برای آنها به قدری زیاد بود که حتی اختلاف مذهبی هم نتوانست مانعی برای‌شان ایجاد کند. 
رمضان عبدالله بعد از گرفتن مدرکش در مصر، برای ادامه تحصیلات به انگلستان رفت که به نظرم در هماهنگی کامل با «فتحی‌شقاقی» بود و اگر چه هنوز برای این ادعا مستندی ندارم اما به احتمال قریب به یقین، هسته اولیه «جهاد اسلامی فلسطین» از همان روزها وی را به عنوان گزینه احتمالی برای هدایت گعده تازه‌تاسیس خود که برایش آرزوهای بزرگی داشتند، در نظر گرفته بود. 
فتحی‌شقاقی پس از پایان تحصیلات به فلسطین بازگشت و در کنار کار طبابت، سازماندهی «جهاد اسلامی» را هم دنبال می‌کرد. همان روزها بود که دستگیر شد و 3 سال را در زندان‌های اسرائیل گذراند. بعد از آزادی هم اشغالگران وقتی متوجه شدند دست‌بردار نیست، از غزه به لبنان تبعیدش کردند. شاید این از اشتباهات بزرگ اسرائیل بود. لبنان جولانگاه کسانی بود که فتحی مجذوب‌شان بود: مریدان امام خمینی. در عرض چند سال، سازمان نحیفی که چندان جدی به نظر نمی‌رسید، به چنان بلوغی رسید که شاخک‌های سازمان‌های امنیتی اسرائیل را به خود جلب کرد. اشغالگران که در منفعل کردن عرفات و کشاندن او پای میز مذاکره موفق شده بودند، متوجه شدند علاوه بر اسلام‌گرایان سنتی که روز‌به‌روز قدرتمندتر می‌شدند ـ و به دلیل تفاوت‌های مذهبی، رغبت زیادی برای نزدیک شدن آشکار به ایران و مبارزان تحت تاثیر جمهوری اسلامی نداشتند- باید نگران موج جدیدی از چریک‌های فلسطینی باشند که هیچ پروایی از نزدیک شدن به کانون‌های تحت تاثیر امام خمینی ندارند. اتفاقی خارج از پیش‌بینی‌ها در حال رخ دادن بود. جهاد اسلامی به هیچ‌وجه از نظر ضریب نفوذ و تعداد اعضای وفادارش، به پای سازمان مذهبی دیگری که به نظر اسرائیلی‌ها، رقیبش محسوب می‌شد «حماس» نمی‌رسید اما بشدت بی‌پروا و غیرقابل محاسبه بود. اگر چه هر دو ریشه در «اخوان‌المسلمین» داشتند اما «جهاد اسلامی» با الگوبرداری از روند برق‌آسای انقلاب اسلامی در ایران، حصار حسابگری و احتیاط ذاتی اخوانی را شکسته و بی‌محابا، علیه اشغالگران وارد عمل می‌شد. از طرفی «حماس» پیرو ساختار پولادین «اخوان‌المسلمین»، بخش زیادی از انرژی خود را صرف اصلاحات اجتماعی و تربیت کادرهای سازمانی می‌کرد که همین بر کندی تحرکاتش می‌افزود اما «جهاد اسلامی» معتقد بود اصلاح اجتماعی و تربیت نیروها، هر دو در جریان جهاد علیه صهیونیست‌ها حاصل خواهد شد و همین امر بر چابکی و تحرکش، نسبت به همتای باتجربه‌ترش اضافه می‌کرد. نتیجه، برخلاف انتظار تل‌آویو بود که فکر می‌کرد فتحی‌شقاقی و پیروانش در جامعه اسلام‌گرایان سنتی و بعضا جزمی فلسطینی، منزوی و در نهایت از میدان به در خواهند شد. عملیات‌های ریز و درشت جهادی‌ها که غالبا بدون ملاحظات مرسوم حماسی‌ها انجام می‌شد، خود عاملی شد که حماس هم برای حفظ موقعیت برترش در میدان مبارزه، سرعت عمل چشم‌گیری پیدا کند. دکتر «فتحی‌شقاقی» سرانجام چهارم آبان 1374 خورشیدی، توسط «موساد» ترور شد. همرزمانش که می‌دانستند اسرائیل در کمین جانشین او است، بی‌سر و صدا، ترتیب انتقال رمضان عبدالله را از اروپا به سوریه دادند و به صورت ناگهانی، او را به عنوان دبیرکل جدید سازمان معرفی کردند. یک بار دیگر اسرائیلی‌ها با همان ماشین‌های محاسباتی خود، این طور برآورد کردند که یک استاد دانشگاه اقتصاد که سال‌ها هم در غرب زندگی کرده، نخواهد توانست جوانان پرشور و شهادت‌طلب «جهاد اسلامی» را اقناع کند. اما شد آنچه شد. «جهاد اسلامی» طی 10 سال، در عرصه عملیات ضدصهیونیستی چنان درخشید که هیچ‌کس نتوانست نقش چشم‌گیرش را در وادار کردن صهیونیست‌ها به عقب‌نشینی از نوار غزه در سال 1384 انکار کند. آنچه برای صهیونیست‌ها مرگبارتر به نظر می‌آمد، نفوذ غیرمنتظره «جهاد اسلامی» در کرانه باختری بود که خط قرمز «دولت یهود» به شمار می‌رفت. 3 سال قبل از عقب‌نشینی اسرائیل از «غزه»، تنها در یک فقره، فرمانده جوانی از جهاد اسلامی به نام «محمود طوالبه» در کرانه باختری (اردوگاه جنین)، بلایی بر سر اشغالگران آورد که ارتش اسرائیل یک عملیات بزرگ و پرهزینه را برای کشتن او و نیروهایش در اردوگاه جنین به اجرا درآورد که طی چند روز به قیمت جان 22 سرباز اسرائیلی تمام شد و در تاریخ فلسطین به نام «نبرد جنین» ماندگار شد. حالا دیگر کاملا برای صهیونیست‌ها مشخص شده بود «جهاد اسلامی» تحت رهبری «رمضان عبدالله» با الگوبرداری از تجارب شگفت‌انگیز حزب‌الله لبنان طی سال‌های 1990 تا 2000 میلادی، به چنان جایگاهی در موازنه قوا میان مقاومت اسلامی و رژیم صهیونیستی دست یافته که نادیده گرفتنش(چه از سوی دشمن و چه از سوی آنان که رقیبش می‌پندارند) غیرممکن شده است. در نبردهای چندگانه غزه هم، جهاد اسلامی تاثیر غیرقابل چشم‌پوشی خود را به رخ کشید. 
بیماری ناگهانی رمضان عبدالله و به هوش نیامدنش پس از یک عمل جراحی سنگین، برای این سازمان ضربه دردناکی بود. شامگاه شنبه «رمضان عبدالله» پس از بیش از 20 سال مبارزه، سرانجام از قفس تن رهید و از او کارنامه‌ای به یادگار ماند که یقینا مایه آبروی استاد شهیدش «فتحی‌شقاقی» و کل مقاومت اسلامی است. روحش شاد و همنشین با شهدا باد. 
* پژوهشگر، تاریخ‌نگار و کارشناس غرب آسیا

Page Generated in 0/0149 sec