printlogo


کد خبر: 220366تاریخ: 1399/3/19 00:00
و من مُردم

حسام آبنوس*: «و من مردم...»؛ این جمله آغازی است بر روایت یک سفر، سفری به عالم مردگان که یکی از ناشناخته‌ترین عوالم وجود است و بشر با تمام پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک، هنوز نتوانسته از این راز سر به مهر که هر کسی در عمرش یک مرتبه امکان تجربه کردن آن را دارد، پرده بردارد. اما بسیاری بوده‌اند که تجربه مرگ موقت داشته‌اند و توانسته‌اند به این تجربه دست پیدا کنند و مقداری از پشت پرده حیات را به تماشا بنشینند.
مرحوم آقانجفی قوچانی، نویسنده کتاب مشهور «سیاحت غرب» است که تجربه خود از مرگ را در زندگی دوباره‌ای که به او داده شده در کتابش مکتوب کرده است. او این کتاب را نتیجه مشاهداتش از عالم برزخ معرفی کرده ولی بسیاری آن را روایتی داستانی برگرفته از روایات و آیات به قلم مرحوم قوچانی معرفی می‌کنند و حتی اگر بپذیریم او روایت داستانی از متون دینی سرهم کرده باشد، باید به قدرت داستان‌گویی او اذعان کرد که توانسته چنین آغازی و در ادامه روایتی جان‌دار را برای مخاطبش عرضه کند که با گذشت قریب به ۵۰ سال از انتشارش همچنان تنها روایت مستند از عالم برزخ است.
آغاز طرح این کتاب یا همان opening آن، یکی از ورودیه‌های متفاوت و قابل بحث در فضای داستان‌نویسی است و بسیاری از منتقدان و داستان‌نویسان از آن به عنوان یک ورودیه درخشان یاد می‌کنند. نویسنده در ابتدای داستانش دست خود را برای خواننده باز می‌کند و قصه را از آنجایی شروع می‌کند که راوی او مرده و حالا مشاهداتش را بازگو می‌کند. او از تعلیق برای تکوین طرح خود در همین جمله با ظرافت استفاده کرده و داستانش را به اثری ماندگار تبدیل کرده است. اینکه آقانجفی قوچانی آگاهانه یا ناآگاهانه چنین آغازی را برای کتابش انتخاب کرده، روشن نیست اما هر چه هست با گذشت بیش از ۸۰ سال از تالیف این کتاب همچنان از آغاز آن به عنوان یک ورودیه طلایی یاد می‌کنند و نام می‌برند.
داستان‌نویسان بسیاری از نام‌های مشهور تا نویسندگان جوان در نوشتن آغاز و ورودیه داستان‌شان با مشکل روبه‌رو هستند و آن را کار دشواری می‌دانند و معتقدند «صحنه آغازین اثر یک نویسنده اگر نتواند خواننده را به کاوش در جهان داستانی علاقه‌مند کند، با نویسنده توانایی روبه‌رو نیستیم» و بر همین اساس است که گفته می‌شود صحنه آغازین «سیاحت غرب» یکی از برجسته‌ترین صحنه‌های آغاز است که نوشته شده و بسیاری بر آن تاکید کرده‌اند. هرچند به دلیل مضمون دینی آن، این کتاب از سوی برخی منتقدان و نظریه‌پردازان با بی‌توجهی روبه‌رو شده و نامی از آن در میان علاقه‌مندان به ادبیات برده نمی‌شود. برای مثال برخی صحنه آغازین داستان «ملکوت» اثر بهرام صادقی را به عنوان یک ورودیه متفاوت نام می‌برند در حالی که ایجاز و اختصار و البته گویا بودن همین تک‌جمله آقانجفی قوچانی جایی برای خودنمایی ورودیه ملکوت باقی نمی‌گذارد اما به هر صورت روحانی بودن مولف سیاحت غرب سبب می‌شود برخی جریان‌ها نسبت به او و روایت مستندش بی‌توجهی کنند.
آنچه اهمیت دارد ادبیاتی است که در سیاحت غرب جریان دارد و از قضا فرم و مضمون را توامان در کنار هم دارد و همین مسأله موجب شده بسیاری این اثر را به عنوان یکی از آثار مهم در پیشانی داستان‌نویسی ایران بدانند و همواره از آن در محافل یاد کنند.
* روزنامه‌نگار

Page Generated in 0/0053 sec