printlogo


کد خبر: 220893تاریخ: 1399/4/3 00:00
3 بحران شتاب‌‌دهنده افول قدرت نرم آمریکا

فاطمه طهماسبی*: ایالات ‌متحده آمریکا طی ماه‌‌های اخیر با 3 بحران داخلی همزمان در حوزه‌‌های بهداشت و درمان، اقتصادی و اجتماعی روبه‌رو است. این 3 بحران یعنی گسترش ویروس کرونا، بحران اقتصادی حاصل از گسترش ویروس و از همه مهم‌‌تر اعتراضات گسترده ضدنژادپرستی در آمریکا آن هم در ماه‌‌های نهایی پیش از انتخابات ریاست‌‌جمهوری ماه نوامبر ‌[آبان]، نگاه جهانیان را بر این کشور متمرکز کرده و واکنش کشورهای مختلف را به همراه داشته است. 
اتحادیه اروپایی با ادبیاتی که برای کشورهای به زعم خود غیردموکراتیک به کار می‌‌برد، از قتل «جرج فلوید» سیاه‌پوست توسط پلیس سفیدپوست شهر مینیاپولیس و واکنش پلیس آمریکا اظهار نگرانی کرده و ابراز امیدواری کرد «مسائل مربوط به اعتراضات در آمریکا سریعا و با احترام کامل به حاکمیت قانون و حقوق بشر حل‌ و ‌فصل شود». همچنین در کشورهای بسیاری مانند انگلیس، آلمان، فرانسه، استرالیا، ژاپن و... تظاهرات ضدنژادپرستی در حمایت از سیاه‌‌پوستان ایالات‌متحده برگزار شد. 
با توجه به همه این رخدادهای اخیر، سؤال مهمی که به ذهن متبادر می‌‌شود مسأله آینده قدرت نرم آمریکاست که طی دهه‌‌های گذشته مسیر این کشور برای توسعه فعالیت‌‌های خود در کشورهای همسو و غیرهمسو را هموار کرده است. 
یک: ایالات‌متحده پس از جنگ دوم جهانی مداخله‌‌ در کشورهای دیگر را آغاز کرد و بهانه این کار کمک به کشورهای اروپایی برای بازسازی‌‌شان که دچار ویرانی‌‌های بسیاری شده بودند و همچنین برخی کشورهای دیگر از جمله ایران و ترکیه بود که ذیل دکترین «ترومن» و از طریق طرح «مارشال» انجام می‌‌شد. با این اقدامات، روند مداخله آمریکا در مناطق مختلف جهان بسط می‌‌یافت و ایالات‌متحده با استفاده از واژگان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر به توسعه نفوذ خود در این مناطق می‌‌پرداخت. از این رو می‌‌توان گفت قدرت نرم آمریکا با مداخله‌‌گرای این کشور گره‌ خورده است و اساسا تضعیف قدرت نرم آمریکا از قدرت سخت و نظامی این کشور نیز خواهد کاست. 
در دوران جنگ سرد نیز اقدامات نرم آمریکا و شوروی علیه یکدیگر ادامه داشت که در نهایت با وجود برتری نظامی و تسلیحاتی شوروی بر آمریکا، ایالات‌متحده توانست در عرصه جنگ نرم این کشور را از پا درآورد. 
پس از فروپاشی بلوک شرق هم مداخلات آمریکا در کشورهای به‌اصطلاح غیردموکراتیک و غیرلیبرال به بهانه ایجاد آزادی، دموکراسی و بسط حقوق بشر ادامه یافت و پس از حملات 11 سپتامبر 2001، برای منطقه غرب آسیا که اکنون باید مسیر دموکراتیزه شدن را طی می‌‌کرد، طرح خاورمیانه بزرگ طراحی و با 2 جنگ گسترده و طولانی‌مدت در افغانستان و عراق از سوی جرج بوش [پسر] آغاز شد.  در واقع آنچه زمینه‌‌های بهره‌‌گیری ایالات‌متحده از قدرت نرم را در سیاست خارجی و امنیتی آمریکا فراهم کرد، جایگاه برتر این کشور در حوزه اقتصاد و رهبری تجارت آزاد بود. 
باراک اوباما که به دلیل رنگ پوست خود توانسته بود مورد اقبال جامعه سیاهان آمریکا واقع شود با وجود آنکه در عرصه سیاست خارجی توانسته بود مورد تأیید کشورهای غربی و همسو با کشورش قرار گیرد ولی بحران اقتصادی سال 2008 و تبعات سنگین آن، کارنامه ناموفقی از او برجا گذاشت. از این مهم‌‌تر فقر و نابرابری بویژه برای آمریکاییان آفریقایی‌تبار به‌مراتب بیشتر شد و سیاه‌‌پوست‌‌های زیادی به دست پلیس نژادپرست این کشور به قتل رسیدند که در یکی از آن‌‌ موارد یعنی قتل «مایکل براون» 18 ساله در شهر فرگوسن ایالت میسوری در سال 2014، به چند ماه اعتراض بی‌‌نتیجه سیاه‌‌پوست‌‌های این کشور انجامید. 
دو: با این حال اساسی‌‌ترین ضربه به قدرت نرم آمریکا در عرصه جهانی با انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌‌جمهوری و اقدامات او طی 4 ساله اخیر وارد شد. دونالد ترامپ سال 2016 با شعار «اول آمریکا» و ملی‌‌گرایی آمریکایی بر سر کار آمد و در همان دوره تبلیغات انتخاباتی خود توانست از نگرانی موجود میان سفیدپوست‌‌ها، بویژه جمهوری‌‌خواهان درباره یک اکثریت غیرسفیدپوست در آینده نه‌چندان دور بهره برده و رأی آنها را به دست آورد. 
پس از روی کار آمدن ترامپ نیز جهان با تحولات عجیبی از سوی کشوری که خود را رهبر جهان می‌‌دانست روبه‌رو شد. طی سال‌‌های گذشته رئیس‌جمهور آمریکا در حوزه سیاست خارجی به اعمال زور و خروج از نهادهای مبتنی بر قوانین لیبرال بین‌‌المللی پرداخت، از همکاری‌های چندجانبه کناره گرفت و رویکرد قهری و معامله‌‌گرانه را نسبت به سیاست خارجی این کشور اتخاذ کرد که این سیاست‌‌ها موجب شد تصویر بین‌‌المللی آمریکا به عنوان رهبر جهانی مخدوش شود. 
سه: اما این بار ایالات‌متحده با بحران‌‌های داخلی مواجه است که می‌‌تواند قدرت نرم این کشور را در عرصه بین‌‌الملل با چالشی جدی مواجه سازد؛ شدت یافتن خشونت با اسلحه، دو‌قطبی حزبی، مراقبت‌‌های بهداشتی ناکافی، نابرابری درآمدی و از هم مهم‌‌تر نژادپرستی ساختاری و عدم تحقق حقوق اقلیت‌‌های نژادی در آمریکا، بحران‌‌هایی هستند که هر از گاهی اعتراضاتی را به همراه دارند. سرکوب این اعتراضات، موجب انباشت احساسات منفی مردم این کشور خواهد شد و آمریکا را مستعد اعتراضات و مخالفت‌‌های گسترده می‌‌سازد. 
طی ماه‌‌های اخیر آمریکا با مدیریت ناموفق اپیدمی ویروس کرونا مواجه بوده و تاکنون بیش از 125 هزار نفر از مردم این کشور به دلیل ابتلا به این ویروس جان باخته‌‌اند. در حوزه اقتصاد نیز کاهش اشتغال و تولید و تاثیر گسترده آن بر کل اقتصاد این کشور، ایالات‌متحده را وارد رکود شدید اقتصادی کرده است. با این حال قابل ‌‌توجه‌‌ترین بحران اخیر برای دنیا اعتراضات گسترده در آمریکا و مهم‌‌تر از آن واکنش‌‌های قهرآمیز دونالد ترامپ به آنها بود. 
چهار: «ژوزف نای» اندیشمند آمریکایی و مبدع نظریه «قدرت نرم» در مقاله خود با عنوان «آیا ما می‌‌توانیم دوباره قدرت نرم خود را به دست آوریم؟» معتقد است ارزش‌‌های جامعه دموکراتیک آمریکا و حق اعتراض مسالمت‌‌آمیز از بزرگ‌ترین منابع قدرت نرم آمریکاست. این در حالی است که در وقایع اخیر آمریکا، ترامپ دستور استفاده از نیروی نظامی را داد و با سخنان هدفمند خود دوقطبی میان سفیدپوست‌ها و سیاه‌‌پوست‌‌ها را تشدید کرد. در موارد زیادی به اعتراضات مسالمت‌آمیز رنگین‌‌پوستان این کشور حمله شد و چند نفر طی همین روزهای اعتراضات از سوی پلیس و سفیدپوستان افراطی به قتل رسیدند و کماکان ترامپ از برخورد سخت با این اعتراضات کناره‌‌گیری نکرده است. 
تمام این رویدادها از چشم رسانه‌‌ها- به عنوان یکی از بازوهای مهم قدرت نرم هر کشور- پنهان نمانده و آنها که روزی ترامپ را فردی معرفی می‌‌کردند که تلاش دارد هویت آمریکایی، از جمله موضوع تفاوت نژادها و برتری سفیدها را بازسازی کند، امروز اخبار حاصل از آن اندیشه را از کف خیابان‌‌های آمریکا به دنیا مخابره می‌‌کنند. 
«نای» در مقاله مذکور، ضمن اینکه فرهنگ یک کشور، ارزش‌‌های سیاسی مانند دموکراسی و حقوق بشر و سیاست‌‌های آن را به عنوان منابع قدرت نرم یک کشور معرفی کرده، نوشته بود: چگونگی رفتارهای یک دولت در داخل کشور (مانند محافظت از مطبوعات آزاد و حق اعتراض)، در نهادهای بین‌‌المللی (مشاوره با دیگران و چندجانبه‌‌گرایی) و در سیاست خارجی (ترویج سیاست و حقوق بشر) می‌‌تواند کشورهای دیگر را تحت تأثیر قرار دهد. با این تعریف از قدرت نرم، نای معتقد است ترامپ حتی قبل از بحران‌‌های ماه‌‌های اخیر، در همه موارد بالا سیاست‌‌های جذاب آمریکا برای سایر کشورها را به شکلی معکوس نمایان کرد. آنچه این روزها مشاهده می‌‌شود این است که ایالات‌متحده در داخل و در سطح بین‌‌الملل به سمت اعمال زور و قدرت سخت پیش می‌‌رود و از راهبردهای قبلی خود که مبتنی بر قدرت نرم و رهبری بین‌‌المللی است فاصله می‌‌گیرد. اگر تا چند سال گذشته قدرت نرم آمریکا در سطح بین‌‌المللی، با جنگ‌‌ها و مداخله‌‌های نامطلوب این کشور علیه کشورهای دیگر تضعیف می‌‌شد، اکنون به دلیل بحران‌‌های داخلی و اجتماعی این کشور، در حال نزول است و 3 بحران اخیر حتی روند این افول را سرعت خواهد بخشید. 
«مارتین لوترکینگ» رهبر مبارزات ضدنژادپرستی دهه 1960 در آمریکا، در ماجرای حمله شوروی به مجارستان و کشته شدن تعدادی زیادی از مردم این کشور که با محکومیت «دوایت آیزنهاور» رئیس‌جمهور وقت ایالات‌متحده همراه بود، گفته بود: «عجیب است که دولت آمریکا می‌‌تواند تا این حد نگران مجار‌‌ها باشد و کوچک‌‌ترین دغدغه‌‌ای درباره نگروها در می‌‌سی‌‌سی‌‌پی، آلاباما، جورجیا و کارولینای جنوبی نداشته باشد. تا زمانی که ما در این کشور از خواب بیدار نشویم و تصمیم به انجام اقدامی درباره شرایط آمریکا نگیریم، هرگز قادر به شکست کمونیسم نیستیم». 
پنج: در پایان باید تأکید کرد قدرت نرم ایالات‌متحده را می‌‌توان به نوعی پاشنه آشیل این کشور دانست که در صورت تضعیف آن، آسیب‌پذیری این کشور افزایش خواهد یافت. در شرایطی که دلیل کاهش این نوع قدرت آمریکا از سوی جناح رقیب ترامپ در انتخابات سال جاری، قصور رئیس‌جمهور ساکن در کاخ سفید معرفی می‌‌شود ولی باید تأکید کرد که تضعیف آن چه از سوی رئیس‌جمهوری مانند دونالد ترامپ باشد، چه از سوی یک رئیس‌جمهور دموکرات، تبعاتش تنها متوجه حزب سیاسی حاکم نیست و بتدریج به کلیت حاکمیت ایالات‌متحده و رهبری جهانی این کشور آسیب وارد خواهد کرد؛ این سقوط البته سرنوشت محتوم تمام ظالمان تاریخ است. 
* کارشناس و پژوهشگر

Page Generated in 0/0079 sec