printlogo


کد خبر: 220934تاریخ: 1399/4/4 00:00
یادداشتی بر دفتر شعر «ریتا... عشق و یاسمن» ترجمه‌ موسی بیدج
عاشقانه‌های محمود درویش

الف.گیلوایی: ترجمه، یک نوع انقلاب و تحول در ادبیات است که در دوره‌ مشروطه اتفاق افتاد. طبعا ترجمه‌ کتاب‌هایی در زمینه‌ علوم انسانی، اعم از کتاب‌های فلسفی، جامعه‌شناختی، روان‌شناسی و ادبیات در انواع و اقسامش، از کتاب‌های نقد و پژوهشی و تاریخی و ‌ادبی گرفته تا رمان و شعر و... که ما را با افکار جهان‌های دیگر در کشورهای دیگر آشنا کرده است، فواید بسیاری داشته و البته بی‌ضرر هم نبوده است. اما مهم‌تر از هر چیز، ناگزیری این امر بود که به ‌عنوان «نهضت ترجمه» نیز از آن یاد می‌شود. از این رو،  آثار بسیار ارزشمندی در ایران ترجمه شد و خوب هم ترجمه شد اما در این میان چون رمان و شعر از آثار هنری محسوب می‌شوند، بسیاری از مترجمان توانایی برگرداندن آنها را نداشتند و گاه نیز با غلط و اشتباه منتشر می‌کردند. تا آنجا که این امر به دلیل سختی و حتی گاه ناممکن ‌بودن، مترجمان خبره و زبده‌ای را می‌طلبید. طبعا مترجمانی هم که از عهده‌ رمان‌ها و اشعار شاعران  برمی‌آمدند، مقامی در حد یک نویسنده‌ خوب ایرانی را در جامعه‌ کتابخوان کسب می‌کردند. با این‌ همه ترجمه‌ شعر همیشه با مشکل روبه‌رو بود، چون ترجمه‌ آن به‌مراتب سخت‌تر از رمان بود؛ مگر بعضی اشعار ساده که ترجمه‌شان آسان بود. با این وصف مترجمان خوب شعر ما از تعداد انگشتان دست بسیار کمتر شدند و هستند. در حوزه‌ شعر عرب اما این مشکل کمتر وجود داشت و دارد؛ به چند دلیل، از جمله نزدیکی زبان عربی با زبان فارسی و ادغام‌ شدن بسیاری از لغات عربی در فارسی و نیز وجود بسیاری از مترجمان عرب‌زبان ایرانی و نیز آشنایی بسیاری از مترجمان با قرآن حکیم.
دفتر شعر «ریتا... عشق و یاسمن»، عاشقانه‌های محمود درویش، شاعر نامدار معاصر عرب است؛ دفتری کوچک در 63 برگ با ترجمه‌ مترجم و شاعر نام‌آشنای معاصر موسی بیدج.
موسی بیدج در مقدمه‌ این کتاب نوشته است: «محمود درویش به سال 1942 در فلسطین به ‌دنیا آمد. تا پیش از 1971 در زادگاهش زندگی می‌کرد و بارها به دلیل فعالیت‌های ادبی و سیاسی دستگیر و مواخذه شد و مدتی را نیز در زندان و بازداشت خانگی گذراند. پس از این در بیروت، قاهره، امان، قبرس، پاریس و... حضور و اقامت داشت. سرانجام سال 2008 در آمریکا پس از عمل جراحی قلب درگذشت.
به گواهی صاحب‌نظران، درویش شاعر اول فلسطین و یکی از سران شعر امروز عرب به‌شمار می‌رود و نام او در شمار شاعران جهانی و شعر او را بخشی از فرهنگ جهان قلمداد می‌کنند؛ شعری که در خدمت انسان‌های ستمدیده است».
درویش بیش از 20 کتاب شعر و چند کتاب نثر شاعرانه و یادداشت‌های روزانه دارد. ویژگی نخست شعر درویش، گردش در مدار فلسطین است. بسیاری از شعرهای درویش غنایی است ولی به مرور به‌سمت شعرهای فلسفی گرایش پیدا می‌کند اما همواره شعرش اندوهگین است. غربت شعرهای درویش را بیشتر بار واژگانی که از آوارگی، کوچ، اضطراب، تعقیب، عدم استقرار نشان دارند بر دوش می‌کشند و تعداد کلماتی چون جامه‌دان، بندرگاه، فرودگاه، قطار، قهوه‌خانه، پیاده‌رو، خیمه‌گاه، نقشه‌ جغرافیا و سفر در اشعار او بسیار یافت می‌شود. دفتر شعر «ریتا... عشق و یاسمن»، از میان صدها شعر درویش، به برش‌های عاشقانه‌ آن اکتفا کرده است که به‌قول مترجم، «نبض این برش‌ها یا شعرپاره‌ها تندتر از باقی اندام شعر می‌زند.
طبعا انتخاب‌های این دفتر که برشی از شعرهای بلند و غیرکوتاه درویش است، پنجره‌ دیگری از شاعر را به روی مخاطب باز می‌کند؛ پنجره‌ای که از آن بخشی از وجود شاعرانه‌ درویش را که عاشقانه است، می‌توان دید؛ لحظه‌های عاشقانه‌ای از شاعری که شعرهایش سیاسی، اجتماعی، انقلابی و فلسفی است. خلاصه اینکه دیدن چنین لحظاتی از چنین شاعرانی، احساس جالبی به مخاطب دست می‌دهد و نگاه او را به تنوع و گستردگی شعر درویش بازتر می‌کند. با این‌ همه، این تنوع بیشتر به محور اصلی شعر درویش وابسته است، عاشقانه‌هایی از جنس انقلاب، سیاست، اجتماعیات و فلسفه که رنج مردمان فلسطین و رنج‌دیدگان جهان حتی از پشت و روی عاشقانه‌هایش معلوم است.
اینک چند شعر عاشقانه از دفتر شعر «ریتا... عشق و یاسمن»، عاشقانه‌های محمود درویش شاعر نامدار معاصر عرب:
«به سایه‌سار چشم تو می‌آیم
از خیمه‌گاه روزگار دور
از پرتو زنجیر
تو 
تمام زنان شوهر از دست داده‌ای
زنان سوگوار
تو همان چشمی
که بامدادانش گریزان است.
آواز قناری‌ها
برگی خشک
 در دست توفان است!
به سایه‌سار چشم تو می‌آیم...»
****
میان چشمان من و ریتا
تفنگی‌ست
 و کسی
که ریتا را می‌شناسد
خم می‌شود
و نماز می‌برد
برای خدایی
که در چشمانی عسلی‌ست.
آه... ریتا
میان ما
هزار گنجشک و تصویر است
و وعده‌های بسیار
که تفنگی
بر جان‌شان آتش گشوده است...
****
چرا بر تو عاشقم
چه‌سان
آذرخشم زانو می‌زند
در پیشگاه تو
و توفانم
بر لبانت می‌افتد
از پا؟
زیرا 
با تو
شب بالشی‌ست
و ماه
چون چهره‌ گل
زیباست».

Page Generated in 0/0049 sec