احسان سالمی: «حکایت دریا» فیلم بدی است و این گزاره اصلا برآمده از یک سلیقه شخصی نیست! اصلا فیلمیکه بد باشد، بد بودنش را از چند فرسخی به رخ مخاطب میکشاند و «حکایت دریا» از آن دست فیلمهایی است که حتی یک بار دیدن آن هم سخت اتفاق میافتد. «حکایت دریا» روایتی از روزگار پریشان یک نویسنده سالخورده است؛ نویسندهای که خود را پایانی بر یک نسل طلایی از هنرمندان میداند؛ فروپاشی مردی که حتی همسرش نیز از درک او عاجز است.
مسأله اصلی فیلم، تنهایی، سرگشتگی و مرارتهای «طاهر محبی» است؛ «طاهر»ی که در اوج شهرت و محبوبیت در میان هوادارانش، به قدری احساس تنهایی میکند که در نهایت کارش به تیمارستان میکشد. انسانی با اندیشههای متعالی که توسط نزدیکترین آدمها نیز درک نمیشود؛ آنقدر متعالی که اصلا تلویزیون نمیبیند و ترجیح میدهد گوشش را با صدای دریا پر کند، نه با صدای تلویزیون.
«حکایت دریا» یک نقض غرض به تمام معناست؛ مخاطب با اثری طرف است که میخواهد تنهایی روشنفکران و مصلحان اجتماعی را نمایش دهد اما بیش از هر چیز روایتی از توهمات و اوهام آنهاست؛ آدمهایی که آنقدر در اندیشههای خود غرق هستند که به طور کامل از جامعه منفک شدهاند و حتی خانواده آنها نیز به زحمت، بودن در کنارشان را تحمل میکنند. جالب اینکه در ابتدای داستان، مخاطب با چهرهای حکیمانه از مردی روبهرو میشود که درک نشدنش از سوی جامعه و اطرافیان، او را به مرز جنون کشانده؛ آدمیکه هر عبارتش، یک جمله سیاسی و دو پهلوست اما در انتهای فیلم مشخص میشود او مردی خائن بوده که در زمان جوانی با دوست همسرش ارتباط داشته است.
آخرین ساخته بهمنفرمانآرا را نه مرثیهای برای دوران افول «طاهر محبی»، بلکه باید مرثیهای برای به آخر خط رسیدن خود او دانست؛ فیلمسازی که پس از «دلم میخواد»، حالا با ساخت «حکایت دریا» بیش از همیشه نشان داد دیگر از برقراری کمترین میزان ارتباط با مخاطبان عاجز است. این البته صرفا محدود به «حکایت دریا» و «بهمن فرمانآرا» نمیشود، این سرنوشت اغلب فیلمسازانی است که با نگاه و زاویه دیدی مشابه فرمانآرا وارد سینما شدند، همانها که با آثارشان نشان دادند بیش از همه تابع نگاه «هنر برای هنر» هستند و کمترین تلاش را برای ارتباط با مخاطب انجام میدهند.
«حکایت دریا» بیش از آنکه تلاش کند برای مخاطبش قصه تعریف کند، در همان کلیشههای نخنمای سینمای روشنفکری مانده؛ همانها که به آدمهایی که تلویزیون نگاه میکنند با نگاه تحقیرآمیز مینگرند. بسیاری از اتفاقات فیلم فاقد روابط علت و معلولی هستند، مثل شخصیت «امیر» که اصلا مشخص نیست دلیل سرگشتگی و فرارش از کشور چیست؟ اصلا چرا ناگهان و بیمقدمه وارد زندگی «طاهر» شد؟ و فاجعهبارترین بخش ماجرا نیز آن بخش گلدرشت مربوط به زخمی شدن «امیر» است که به یکباره، اثر را به سمت سینمای سیاسی میبرد.
فرمانآرا در یکی از آخرین مصاحبههای خود از این گله کرده که بارها فیلمنامههایی را برای ساخت ارائه کرده اما از سوی مدیران فرهنگی کشور به او اجازه ساخت داده نشده است اما «حکایت دریا» دقیقا مخاطب را به این نتیجه میرساند که اتفاقا این از لطف مدیران بوده که مانع ساخت آثاری تازه توسط او شدند! واقعیت آن است که فرمانآرا آنقدر در این چند اثر آخرش ضعیف ظاهر شده که بیش از همیشه عدم توانایی این نسل از فیلمسازان در برقراری ارتباط با مخاطبان را به رخ میکشد. نه فقط فرمانآرا، بلکه بسیاری از فیلمسازان همنسل او نیز با ساخت هر اثر تازه، با انبوهی از انتقادات درباره بیگانه بودنشان با فضای فعلی جامعه روبهرو میشوند؛ فیلمسازانی که با عبور سینمای ایران از دوران دلبستگیاش به سینمای گلخانهای و جشنوارهای، حالا دیگر با الگوی همیشگی آن دوران که مبتنی بر ساخت آثاری برای مخاطبان خاص جشنوارهها بود، نمیتوانند در فضای رو به رشد سینمای ایران به رقابت با فیلمسازان دیگر بپردازند.
حالا فرض کنید این بیگانگی، با مشتی ادای روشنفکری و دیالوگهای دوپهلوی سیاسی نیز ترکیب شده باشد؛ نتیجهاش آشی میشود که از شدت شوری احتمالا آشپزش نیز نمیتواند آن را بخورد. اثری که اگر قرار بود در سینماها و روی پرده بزرگ اکران شود، فقط به واسطه نماهای چشمنواز فرشاد محمدی قابل تحمل بود و چقدر خوب که حالا با اضافه شدن اکران آنلاین به فرآیند توزیع آثار سینمایی در ایران، حداقل چرخه اکران سینمایی کمتر شاهد حضور آثاری از این دست خواهد بود.
فیلم البته کمفروشیهای منحصربهفردی نیز دارد. در شرایطی که مخاطب در پوستر فیلم با انبوهی از نامهای سرشناس همچون علی نصیریان، داریوش اسدزاده، رویا نونهالی، پانتهآپناهیها، علی مصفا و صابر ابر روبهرو میشود، در نهایت صرفا شاهد حضور چند دقیقهای و تکسکانسی اغلب این بازیگران است. حتی لیلا حاتمی هم که یکی از بازیگران اصلی فیلم است، در نهایت بیش از یکربع در برابر دوربین حضور ندارد و شخصیتش به قدری خنثی است که حذف آن از فیلمنامه و جایگزینی چند دیالوگ در ارتباط با خیانت و بیوفایی «طاهر» به همسرش «ژاله» هیچ ضربهای به اثر نمیزند!
عجیبتر اینکه معلوم نیست دلیل اصرار حضور فرمانآرا به عنوان نقش اول فیلمش چیست؟ و چرا فیلمساز سعی نکرده به جای آنکه تمرکزش را بر کارگردانی و قوت بخشیدن به فیلمنامه اثرش بگذارد، به عنوان نقش اول فیلم مقابل دوربین حضور پیدا کرده و البته به بدترین شکل ممکن نیز این نقش را ایفا کرده است. دقیقا به همین خاطر هم هست که «حکایت دریا» میتواند یکی از پرستارهترین فیلمهای چند سال اخیر و البته یکی از بیخاصیتترینهای آنها باشد!
«حکایت دریا» آنقدر درگیر بازیهای روشنفکرانه شده که حتی تلاش فیلمساز برای ادای دین به چهرههایی چون صنعتی، شهناز، عبادی، احمد محمود، عباس کیارستمی و... هم تاثیری در افزایش ارتباط مخاطب با اثرش ندارد و اتفاقا به تصویر کشیدن شخصیت «طاهر» به عنوان روشنفکری منزوی از جامعه که توانایی برقراری ارتباط با دیگران را ندارد، حتی تصویر همان روشنفکران را هم که به عنوان دوست طاهر معرفی میشوند، در ذهن مخاطب خراب میکند!