printlogo


کد خبر: 221233تاریخ: 1399/4/11 00:00
درباره مجموعه‌شعر «کادوی غمگین» اثر جواد کلیدری
در دام طنز و سادگی!

الف.م. نیساری: مجموعه‌شعر «کادوی غمگین» اثر جواد کلیدری را انتشارات شاملو در 46 صفحه منتشر کرده است. این انتشارات پیش از این نیز مجموعه‌شعری به نام «یکی این همه گل را از دستم بگیرد» از جواد کلیدری منتشر کرده بود.

جواد کلیدری متولد 55 است و 44 سال سن برای پخته‌شدن در شاعری سن کمی نیست. 
ابتدا نوشته چاپ‌شده پشت‌جلد کتاب، توجه را جلب می‌کند؛ اثری که واقعیت و قابلیت خود را در پیام و مفهوم و نوع نگاه نشان نمی‌دهد؛ با اینکه کلیت آن درصدد است تا پیام و مفهوم و نوع نگاه گوینده‌اش را بیان کند! چرا؟ چون این امر تنها از طریق فرم، یعنی نوع و چگونگی زبان شعر نشان داده خواهد شد. یعنی نوع و چگونگی زبان تعیین‌کننده ماهیت، اجزا و کلیت اثر است و می‌تواند واقعیت و قابلیت آن را به رخ بکشد. این اثر که نامش «ظ» است و در صفحه 32 کاملش چاپ شده، در ذیل می‌آید:
«شاید همه مردم
یه وختایی مثه من تو چاراها مسیرشونو گُم کُنن
شاید همه مردم
تُو سربالاییا خسته شن
شاید هم دوس داشته باشن شبای بارونی تا صُب بیدار بمونن
خب، شاید منم یه‌وختایی دوس داشته‌م مثه مردم زندگی کنم».
مخاطبان شعر امروز پیش از این در اشعار کلاسیک و نیمایی کاربرد این نوع لحن و زبان را دیده‌اند اما کمتر کسی اشعار سپید را در این زبان دیده است. چون این نوع لحن و زبان هم در شعر سپید رواج کمتری داشته و هم نسبت به اشعار کلاسیک و نیمایی، توفیق کمتری. حتی این موفقیت نصیب شاعر سپیدسرای مدرن روزگار ما محمدباقر کلاهی‌اهری که همشهری جواد کلیدری هم هست نشده است؛ او که در شعر سپید صاحب سبک و از شاعران قدر و باتجربه معاصر است. البته کلاهی‌اهری پس از به دست نیاوردن توفیق، این زبان را رها نکرد، بلکه آن را در داستان‌های کوتاهی که به نوعی ماهیتی شعری دارند به‌کار برد. 
حال با یک نمونه تقریباً خوب و موفق وارد بحث و بررسی مجموعه‌شعر «کادوی غمگین» جواد کلیدری می‌شویم و این یعنی می‌توان در این حوزه زبانی هم کارهای خوب ارائه داد؛ یعنی به شیوه  شعر سپید و با زبان گفتاری محاوره:
«ذره‌ذره خودشو ریخ رو درختا
پاییز
با همه درشتیاش.
تا درختا به خودشون بیان
شده بودن نعشای سردی
که واسه‌شون هیچ نذر و قربونی‌ام توفیری نداش.
اون گوشه
یه قاصدک گیر کرده بود به سیمای خاردار
با کلی خبرای خوب».
در واقع انتخاب این‌گونه لحن که طبعا برگرفته از زبان فارسی است اما فارسی تهرانی‌شده یا محاوره‌ای شده؛ لحنی که به واسطه کاربردش در محاوره و کوچه و بازار رشد چندانی نکرده و صاحب فرهنگ محدودی شده است. زیرا زبانی رشد کرده و عمق و گسترش پیدا می‌کند که قابلیت مکتوب‌شدن کسب کند. وقتی به چنین قابلیتی دست پیدا کرد، آن وقت می‌شود زبان فلسفه، زبان عرفان، زبان دین، زبان شعر و داستان و... و آنگاه دایره لغات و سپس دامنه معنایش ظرفیت ادبی و هنری پیدا می‌کند و... اما در حال حاضر تمام محدوده‌اش پیام‌محوری و معنا‌گرایی است؛ محدوده‌ای که باز برایش محدوده ایجاد می‌کند؛ زیرا با چنین زبانی نمی‌تواند وارد حوزه هر معنایی شود و آن را برکشد؛ یعنی فکر، اندیشه و تخیل شاعر را در محدوده خود محصور و محدود می‌کند. البته شاید در بیان بعضی از معانی بهتر هم عمل کند یا بهتر است بگوییم متفاوت‌تر.
حال این پیام‌محوری و محتواگرایی است، نه زبان و چگونگی چرخش زبان که خود را به جوهره شعر نزدیک کرده یا خود را به آن می‌رساند:
«بذا موهام سفید شن
بذا عقربه‌ها اونقدر بچرخن
بچرخن
تا دیگه یادم بره
واسه چی می‌خواستم زود قد بکشم
خیلی وخ پیشا بود که کودکی یادم رف
تو تابستونایی که عصراش به قالیبافی گذش
بذا موهام سفید شن
آخه مگه می‌شه شب رو به زنجیر کشید؟»
اگرچه گاه کلیدری از همین جوهره‌ای هم که در پیام و محتوای بعضی از کارهایش هست فاصله می‌گیرد و ماهیت اثرش به جای یک سطر، در 6 سطر به صورت مطول با ساختاری کاریکلماتوری تحویل مخاطب داده می‌شود:
«اگه تو خونمون یه وان داشتم...!
اگه یه وان داشتم....
بازم راحت نمی‌تونستم تُوش دراز بکشم
آخه اون وخ باید خیالی آسوده هم می‌داشتم
اگه تو خونمون یه وان داشتم...
اگه یه خونه داشتم..!»
گاهی هم آثار کلیدری در این دفتر تبدیل به شعار می‌شود. یعنی اگر بخواهیم از رنج کارگر بگوییم، باید با هر زبانی که سخن می‌گوییم، تمهیداتی را اندیشیده باشیم، اگرنه شعاری‌شدن حرف‌مان حتمی است. شاید هم در واقع هیچ حرفی شعاری نباشد، مگر اینکه صریح و بی‌پرده و عریان بیان شود. در واقع هر حرف و گفتاری اینچنینی تنها به درد داد زدن و شعار دادن می‌خورد. این اتفاق نه‌تنها در بیان مصائب و رنج‌ها و مسائل اجتماعی امکان شعاری‌‌شدن‌شان بیشتر است، بلکه گاه این شعار ممکن است در گفتارهای فانتزی، با کلمات و پدیده‌های فانتزی یا رنگارنگ هم اتفاق بیفتد؛ آنگونه که در اثر ذیل:
«اگه یه کامیون از اینجا رد شه
قورباغه‌ها تو آب می‌پرن
سنجاقکا دم می‌جنبونن
اون وخ من می‌مونم
با لباسای گلی
یه عالمه خاطره خوش
آره رفیق!
زندگی سرشار همین شیطونیاس».
گاهی هم ممکن است مثل همه کارهای دیگر در زبان‌های دیگر، اثری در این لحن و زبان تبدیل به حرف‌ها، تشبیهات و کنایات و اشارات جانیفتاده شود که البته ممکن است بی‌ربط با این نوع زبان و لحن هم نباشد، چرا که هر چیزی زبان و نوع بیان خودش را لازم دارد:
«تصمیم گرفتم پسر خوبی شم
دندونامو مسواک بزنم
دیوونه کوچ پرنده‌ها نشم
یه راس برم سر اصل مطلب
و نسیم خوش بهاری هواییم نکنه.
تصمیم گرفتم پسر خوبی شم
مثه یه تیکه سنگ صاف».
اینکه پیش از این گفتیم که این‌گونه شعرها در این‌گونه زبان و لحن قابلیت فرم‌پذیری را ندارند، از این رو بود که چگونگی گردش و نرمش زبان فارسی را در نثر و نظم و شعر به شکل‌های گوناگون و در حد و شکل و اندازه شاهکارها دیده بودیم و همه آنها را در زبان سخته و شسته‌ و رفته‌ای که قابلیت فصاحت، بلاغت و شیوایی را دارد و موسیقی زبان در آن قابل پیاده ‌شدن است، دیده بودیم اما این زبان و لحن محاوره پشتوانه‌ای هم جز محاوره ندارد. از این رو، حرفم را تصحیح می‌کنم و می‌گویم با پشتوانه زبانی و فرهنگی خود، بی‌شک در محدوده خود قابلیت‌های فرم‌پذیری ناچیزی دارند و... .
کلیدری، حرف‌های معمولی دیگر و بسیاری را در حد حرف‌های ذیل به عنوان شعر در مجموعه «کادوی غمگین» خود گنجانده است؛ حرف‌هایی که حتی به ضرب و زور ردیف و وزن و قافیه و 10 جور زرق و برق و آرایش کلاسیک دیگر هم، باز همانی می‌شود که بود. یعنی این‌گونه مواقع دیگر نه تقصیر با آن زبان و این لحن است، بلکه صاحب این دفتر مخاطبش را دست‌کم گرفته است:
«بابام می‌گف
گوسفندا تو خُنکا بهتر می‌چرن
مارا تو سرپایینی بهتر نیش می‌زنن
اون می‌گف
گاهی سگا رفیق گرگا می‌شن
بابام یه جامعه‌شناس واقعی بود».
آیا این گفتاری از یک راز بقای آبکی بود؟!
دیگر اینکه کلیدری جامعه‌شناس امی ندیده!
علاوه بر اینها، کلیدری در اثر بالا خواست با کنایه‌های طنزآمیز اثرش را تبدیل به طنز کند که سطحی و بی‌مزه ‌بودن، کارش را بیش از پیش خراب‌تر کرد!

Page Generated in 0/0064 sec