حمید و اقدس و شیما و سیروس
همه رد دادهاند از ترس ویروس
نه ترسی که کمی آشفته باشند
خفن، نابودگر، در حد ناموس
یکی شلوار خیسی دارد از ترس
یکی با عمههایش گشته مأنوس
دل شیما از این غصه کباب است
که اقدس را نکرده بیهوا بوس
حمید از دوری سیروس غمگین
غذایش غم پلو با طعم افسوس
«به هر جا بنگرُم کوه و در و دشت»
کسی بنشسته با استایل مأیوس
شده روز خلایق روز وحشت
همه شبها شده شبهای کابوس
نه تنها شهر ما بر باد رفته
جهان از لاس وگاس و لندن و روس
پر از ویروس ترس و اضطراب است
نه ویروسِ کوویدِ پَست و منحوس
تدبر کن در این اوضاع بیریخت
چرا دنیا کشیده دنده معکوس؟!
چرا برکت ز دنیا قهر کرده؟
چه حرفی دارد این نحسی ملموس؟
کسی میگوید ای انسان مغرور
لجوجِ ضایعِ بیمزه لوس
«مکن کاری که برپا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگ» شد، بوس!