printlogo


کد خبر: 221608تاریخ: 1399/4/19 00:00
چگونه رئیس‌جمهور آمریکا با قطبی کردن فضای سیاسی موجب فروپاشی ساختار سنتی حزب حاکم شده است؟
زلزله ترامپی در خانه جمهوری‌خواهان

شروین طاهری: سخنرانی‌های دونالد ترامپ به مناسبت چهارم جولای (روز استقلال ایالات‌متحده) از نگاه خیلی‌ها می‌تواند به نقطه فروپاشی ساختار سنتی یکی از 2 حزب اصلی آمریکا تبدیل شود. او معترضان به نژادپرستی و سوء‌عملکرد دولتش را تروریست و آشوبگر و نازی خواند و هواخواهان عدالت اجتماعی را متهم به تلاش برای نابودی آن کشور کرد. سرنوشت حزب جمهوری‌خواه را به نمادهای دوران برده‌داری گره زد و قول برپایی مجسمه‌هایی را داد که در جای ‌‌جای آمریکا در حال به زیر کشیده شدن هستند. در نهایت ملموس‌ترین تهدید برای اکثریت جامعه یعنی همه‌گیری کرونا را در شرایطی که آمریکا آلوده‌ترین کشور به ویروس «کووید-19» با نزدیک به 3 میلیون مبتلاست، بی‌خطر دانست. با چنین مواضعی نه‌تنها رئیس‌جمهور آمریکا از مرکزیت سیاسی که لازمه سکانداری حکومت بر جامعه بشدت متکثر ایالات‌متحده است، خارج شد، بلکه صلاحیت خود را هم به عنوان یک رهبر واقعگرا زیر سوال برد. البته از نگاه بزرگان جمهوری‌خواه، این سخنان شاذ نه فقط از سر حماقت ترامپ، بلکه نشانه‌ای خطرناک بود از اینکه او در حال تنازع بقا در قدرت و در حالی که فاصله درصد آرایش در نظرسنجی‌ها با جو بایدن، نامزد دموکرات‌ها دوقطبی شده، به دو قطبی‌سازی پایگاه آرای حزب به نفع خود رو آورده است. به عبارت دیگر او همان‌طور که خودش گفته و 4 سال پیش هم ثابت کرد، به آرای خاموشی رو آورده که از همه مراجع سیاسی واشنگتن و ایالات پنجاه‌گانه بریده‌اند و فقط او را به عنوان یک یانکی تمام‌عیار مرجع آمال خود می‌دانند، حتی اگر این آمال موجب به لجن کشیدن دموکراسی غربی، استفاده از ارتش برای سرکوب مخالفان و تهدید به اعدام معترضان شود. 
در چنین شرایطی فریاد مخالفت با رئیس‌جمهور از هر گوشه خانه فیل‌ها بلند شده است. نه فقط چهره‌هایی مثل میت رامنی، کسی که در انتخابات ریاست‌ جمهوری 2012 آرایی حتی بیشتر از ترامپ در انتخابات 2016 آورده بود، همنوا با آدم‌های پیشین خود ترامپ مثل جان بولتون وجیمزمتیس از ترامپ برای انتخابات 2020 سلب حمایت کرده‌اند، بلکه تیم بوش با همه ‌نفوذی که در میان جمهوری‌خواهان محافظه‌کار و نومحافظه‌کار دارد، کارزار تبلیغاتی پر‌سر و صدا و پرهزینه‌ای با عنوان «پروژه لینکلن» را در تمام رسانه‌ها حتی فاکس‌نیوز، تلویزیون محبوب ترامپ آغاز کرده‌ است. 
در آمریکا هیچ‌کس به یاد ندارد آخرین‌بار چه زمان شورشی درون‌حزبی به این گستردگی علیه یک رئیس‌جمهور مستقر که برای انتخابات نزدیک نامزد هم شده باشد به راه افتاده باشد. در این صورت آیا فروپاشی حزب جمهوری‌خواه دور از ذهن است؟ حزبی که همانند کشورهایی که آمریکا آنها را دیکتاتوری می‌شمارد، در حال تبدیل شدن به تشکیلاتی یک نفره است و با تقلیل دادن پایگاه اجتماعی‌اش به سفیدهای مسیحی مسن‌تر و روستایی‌های ایالات میانی، حتی رو به تقابل با موجودیت بخش مهمی از جامعه شهرنشین، مهاجران غیر‌اروپایی، سیاهان و لاتین‌ها و اغلب جوانان نسل میلنیوم (هزاره) آورده است.  تا پیش از روی کار آمدن دونالد ترامپ، حزب جمهوری‌خواه همیشه به خاطر یکپارچگی ایدئولوژیک درون‌ساختاری‌اش شهرت داشت؛ دست کم در قیاس با حزب دموکرات که طیف بسیار متنوعی از ایدئولوژی‌های مختلف و حتی متضاد را نمایندگی می‌کرده است.  می‌توان رابطه علت و معلولی میان هرج و مرج تشکیلات جمهوری‌خواهان و به قدرت رسیدن غیرعادی‌ترین چهره در کاخ سفید را به هر دو صورت بررسی کرد. آیا ترامپ عامل به‌هم ریختگی درون‌حزبی است یا معلول آن؟
با آنکه شمار کسانی که معتقدند او «علت» هرج و مرج بوده، بیشتر و آنچه در ظاهر امر رخ داده نیز ناظر بر همین دیدگاه است اما با تعمق در ریشه‌ها و رویکردهای جناح‌ها و طیف‌های تشکیل‌دهنده حزب جمهوری‌خواه، شواهدی دیگر بر ملا می‌شود.  کمتر ناظری است که اعتقاد داشته باشد این تاجر دهان‌گنده و زبان‌نفهم نیویورکی به عنوان نخستین رئیس‌جمهور در یک قرن و نیم اخیر که خود را از بیرون سلسله‌مراتب متعارف سیاسی و تشکیلات حزبی رسمی ‌به جمهوری‌خواهان و سپس قوه مجریه تحمیل کرده، سعی کرده باشد خود را با مناسبات موجود وفق دهد، بلکه برعکس، او با قرائت شخصی یا دست کم محفلی از سیاست و اقتصاد و هر موضوع دیگری، تلاش کرده در ۳ سال گذشته دستگاه حاکمه، بروکراسی و دموکراسی آمریکایی و بدنه «جی‌او‌پی» (لقب حزب جمهوری‌خواه) را با تمایلات گاه بسیار متناقض خود منطبق کند. با این حال جای این پرسش جدی وجود دارد که ترامپ از کجا آمده و چه عواملی به او این قدرت را بخشید تا بدون برخورداری از سابقه کار سیاسی و تشکیلاتی و حتی پشتوانه نظری، در نخستین ماه‌های سال 2016 خود را به عنوان جدی‌ترین نامزد حزب جمهوری‌خواه مطرح و سپس بخش اصلی ساختار حزب را پشت سر خود بسیج کند؟
همچنین باید پرسید آیا این ترامپ بوده که صرفا با اتکا به شخصیت تک‌رو و سرکش خود، جناح‌بندی‌های داخل حزب را که طی چندین دهه به وجود آمده بودند، در هم ریخته است؟
در هر حال امروز شاهدیم رئیس‌جمهوری که در پایان دوره نخست زمامداری‌اش احتمالا پایین‌ترین میزان اقبال عمومی‌ را برای دوباره انتخاب شدن دارد، به شکلی تقریبا باورنکردنی در حال یکپارچه‌سازی پایگاه اجتماعی اصلی حزبی است که خود در آن ریشه‌ای ندارد. در این راستا او با دامن زدن به دیدگاه‌های یکجانبه‌نگرانه بزرگ‌ترین اکثریت جامعه آمریکایی یعنی سفیدپوستان مسیحی آنگلوساکسون یا اروپایی‌تبار، باعث پدیدار شدن شکاف‌های فرهنگی و عقیدتی در تشکیلاتی به قدمت دست‌کم ۲ قرن شده است. آنچه طبقه حاکمه سفید برای دهه‌ها به عنوان «حزب گرانقدر قدیمی» و یکی از ۲ بال قدرت آمریکا بدان مباهات می‌کردند، امروز به شکلی عجیب بر مبنای علاقه و نفرت به ترامپ، دوری و نزدیکی به او یا منافع و مضار شراکت سیاسی با او تبدیل به اردوگاهی متشتت و مملو از دعواهای فرصت‌طلبانه شده که در آن ارزش هر یگان و هر فرد، نه مانند گذشته بر اساس خاستگاه و مواضع سیاسی‌اش، بلکه بر مبنای رویکردش به انتخابات کمتر از 4 ماه دیگر تعریف می‌شود. در چنین وضعیتی ملاک و جایگاه حزبی نه میزان جمهوری‌خواهی، بلکه میزان ترامپی بودن یا نبودن است.
***
فیل پنج پاره
اگر تا دیروز، ساختار جی‌او‌پی به طور کلی به ۳ جناح کلی محافظه‌کار، میانه‌رو و آزادی‌خواه تقسیم می‌شد (بخش پایین همین صفحه را ملاحظه کنید) حالا در واقعیت با جناح‌بندی‌های کاملا مقطعی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 2020 مواجه هستیم. 
5 انشقاق ترامپی یا ضد ترامپی حزب جمهوری‌خواه را «پری بیکن جونیور» تحلیلگر سیاسی تارنمای «فایو ثرتی ایت» حدود یک سال پیش چنین ترسیم کرده بود: 
1- ترامپیست‌ها (ذوب‌شدگان در ترامپ)
 آنها با اینکه بزرگ‌ترین طیف دسته‌بندی‌های مقطعی حزب نیستند اما مهم‌ترین هستند، چرا که از جایگاه حزبی منتقدان را می‌کوبند. عمده این جناح را نمایندگان و فرمانداران کم‌مایه‌تر تشکیل می‌دهند که بهترین راه ترقی را رفتن زیر چتر رئیس‌جمهوری سفله و سفله‌پرور می‌بینند. آنها علنا به مجیز‌گویی از ترامپ و اشتباهاتش می‌پردازند و مصرانه به منتقدانش حمله می‌کنند؛ کسانی مثل فرماندار کنتاکی «مت بوین» یا نماینده کنگره «مک گائتز» که بر سر سیاست‌های محافظه‌کارانه مثل مهاجر‌ستیزی و حمله به نهادهای موازی حاکمیت با ترامپ اتفاق نظر دارند و در عین حال اختلافات احتمالی‌شان با کاخ سفید در زمینه سیاست خارجی احمقانه و روابط تجاری فاجعه‌بار آمریکا در دوران ترامپ را پنهان می‌کنند. 
البته باید گفت بدون وجود رسانه‌ای مثل شبکه فاکس‌نیوز که طبق نظرسنجی حدود دو سوم حامیان حزب جمهوری‌خواه را به عنوان مهم‌ترین منبع خبری تغذیه می‌کند، چنین طیفی قادر به ابراز وجود نبودند. می‌توان گفت با آنکه کمیته ملی جمهوری‌خواهان به ریاست «رونا مک دانل» برادرزاده میت رامنی (شاخص‌ترین نامزد جمهوری‌خواه پیش از ظهور پدیده ترامپ) بشدت به رئیس‌جمهور وفادار مانده و او را به عنوان نامزد اصلی برای انتخابات آتی بدون رقیب نگاه داشته است اما در عین حال شبکه فاکس‌نیوز، به دفتری جایگزین برای طیف ترامپیست‌ها تبدیل شده است.
2-ترامپ‌دوستان
 بزرگ‌ترین جناح جمهوری‌خواهان همچنان از ترامپ حمایت می‌کنند اما سعی دارند استقلال نظرشان را هم درباره مسائل اساسی حفظ کنند. اگر هم انتقادی از او دارند با زبان ملایم بیان می‌کنند. با آنکه آنها در سطحی پایین‌تر از ترامپیست‌ها، رئیس‌جمهور را حمایت می‌کنند اما باید دانست جایگاهی نخبه و متفاوت از گروه اول دارند، چرا که آنها عمدتا در رأس ایالت‌های کلیدی برای جمهوری‌خواهان یا سناتور و نماینده آنها بوده‌اند یا در سنا و خانه نمایندگان نقش رهبری داشته‌اند. 
بهترین توصیف از این جناح این است که آنقدر قدرت دارند که ترامپ نمی‌تواند گلوی‌شان را بفشارد. چه او برود یا بماند، آنها موقعیت خود را در هسته مرکزی حزب حفظ می‌کنند اما ترجیح می‌دهند قوه مجریه را از دست ندهند. 
مارکو روبیو (سناتور فلوریدا)، گرگ ابوت (فرماندار تگزاس) و رهبر اکثریت سنا، میچ مک‌کانل به عنوان چهره‌های شاخص این طیف شناخته می‌شوند، هر چند که اخیرا لیندسی گراهام، سناتور بانفوذ محافظه کار از کارولینای جنوبی به عنوان رئیس کمیته قضایی سنا و یکی از لابی‌کنندگان اصلی آیپک در کنگره نیز با چرخشی آشکار به سمت جناح ترامپ‌دوستان، او را بشدت مورد تایید قرار می‌دهد. 
ترامپ‌دوستان هنوز هم هر جا که لازم باشد مخالفت خود را با خروج از سوریه یا حمله ترامپ به رسانه‌های جریان اصلی نشان می‌دهند اما به عنوان بدنه اصلی جناح از هم پاشیده محافظه‌کار، ترجیح می‌دهند گرد رئیس‌جمهور فعلی برای پیروزی در انتخابات و حفظ قدرت جمهوری‌خواهان برای 4 سال دیگر حلقه بزنند و در این راه اگر لازم باشد حتی پشت چهره‌های کم‌اثر‌‌تر محافظه‌کاران مثل مولر، جان بولتون یا میت رامنی را هم خالی می‌کنند. در عین حال باید دانست اگر گروهی قدرت کنار گذاشتن ترامپ از نامزدی 2020 را داشته باشد، همین‌ها هستند. 
3- محافظه‌کاران بدبین به ترامپ
 آنها بخشی از همان جناح محافظه‌کار حزب هستند که عموما از روز اول در کنار ترامپ بوده‌اند، اگرچه او را به اندازه کافی محافظه‌کار نمی‌دانسته‌اند و بتدریج اعتمادشان را نسبت به او از دست داده‌اند. 
اخیرا جرج بوش پسر، کالین پاول (وزیر خارجه او) و تد کروز، سناتور بانفوذ و تعیین‌کننده ایالت تگزاس با اعلام عدم حمایت از ترامپ به این جناح پیوسته‌اند. از شاخص‌ترین چهره‌های دیگر می‌توان به سناتور رند پال، پسر و جانشین ران پال در کرسی ایالت کنتاکی اشاره کرد. دیگری جاستین آماش، نماینده میشیگان است که در جریان اشغال ساختمان فرمانداری(کپیتال) شهر شیکاگو در بحران بازگشایی پساکرونا به فرمان ترامپ و توسط حامیان مسلح او، دچار اختلاف علنی با کاخ سفید شد. آنها در انتخابات آتی نقش کمرنگی ایفا می‌کنند و بیشتر این گروه را نظریه‌پردازان تشکیل می‌دهند تا بازیگران مهم اما می‌توانند با بهره‌گیری از نفوذشان در سنا و خانه نمایندگان به نفع ترامپ یا علیه او وارد عمل شوند. مثلا این طیف در آرای منفی کنگره برای توقف ساخت دیوار ترامپ که در تبلیغات انتخاباتی کارزار او در ایالات جنوبی اهمیت شایانی دارد، نقش داشتند. 
4- میانه‌روهای بدبین به ترامپ
 مشهورترین آنها سناتور میت رامنی است؛ آخرین جمهوری‌خواهی که قبل از ورود ترامپ، نامزد انتخابات ریاست‌ جمهوری شد و البته شکست خورد. آنها به وضوح در حال مخالفت با رئیس‌جمهور هستند و حتی رامنی برای انتخابات 2020 از ترامپ سلب حمایت کرده و گفته ممکن است به نامزد دموکرات‌ها رأی بدهد. 
کسانی مثل رامنی، سناتور سوزان کالینز، ویل هارد (نماینده تگزاس) و آدام کینزینگز (نماینده ایلینوی) در واقع بازمانده از جناح میانه‌رو-لیبرال حزب بوده‌اند که حالا خود را نگران‌ترین طیف درباره آینده جمهوری‌خواهان معرفی می‌کنند و بعضا درباره احتمال فروپاشی حزب بیم می‌دهند. میانه‌روها این دیدگاه را مطرح می‌کنند که اگر ترامپ بخش اقلیت حزب را نادیده بگیرد، نمی‌تواند رأی لازم را به دست آورد و همراه با حزب شکست سختی می‌خورد. 
5- ضدترامپ‌ها
 آنها طیفی هستند که از همان روز اول زیر بار رهبری ترامپ بر جی‌او‌پی نرفتند. چارلی بیکر (فرماندار ماساچوست)، لری هوگان (فرماندار مری لند) و بیل کریستول و جان کسیچ، 2 فعال محافظه‌کار پیشین، جزو چهره‌های مطرح‌شان هستند. آنها کوچک‌ترین جناح محسوب می‌شوند اما در شرایطی که ترامپ در نظرسنجی‌ها عقب افتاده و نیاز به پیروزی میلیمتری در ایالت‌ها دارد، می‌توانند تأثیر خود را نشان دهند و روی باخت او قمار کنند. 
***
جناح‌بندی‌های سنتی حزب جمهوری‌خواه
تا پیش از ترامپ، حزب جمهوری‌خواه به طور سنتی به 3‌جناح کلی تقسیم می‌شد. 
 
جناح محافظه‌کار
محافظه‌کاران از دل رقابت با جمهوری‌خواهان میانه‌رو که در دهه‌های 1950 و 1960 با مطرح کردن توسعه ملی و «رویای آمریکایی» اقبال زیادی یافته بودند، در داخل حزب رشد کرده و به بهانه سرکوب کمونیسم و چپ‌گرایی مواضع اقتدارگرایانه خود را بتدریج از نیمه قرن بیستم میلادی تثبیت کردند به طوری که طی نیم قرن خصلت تهاجمی و بشدت جنگ‌طلبانه آنها به آمریکای تهاجمی قرن بیست‌و‌یکم منتقل شد. 
رهبران جناح محافظه‌کار در ابتدا کسانی چون سناتور رابرت تفت و راسل کیرک بودند اما مشهور‌ترین چهره آنها در آن زمان جوزف مک کارتی، سناتور ویسکانسین محسوب می‌شد که به مدت یک دهه (1957-1947) کارزار مبارزه با کمونیسم را در قالب دادگاه‌های تفتیش عقاید در کنگره برپا و تلاش می‌کرد با این حربه فضای سیاسی و اجتماعی را مرعوب محافظه‌کاران اقتدارگرا کند. 
مهم‌ترین مطالبات این جناح که در خصلت‌های آمریکای امروز نهادینه شده‌اند به طور کلی آزادی فردی، سلطه بازار آزاد، تضعیف اصناف و اتحادیه‌ها، امنیتی کردن جامعه، قانون‌گذاری و دخالت دولت فدرال در جزئی‌ترین مسائل و ایجاد کارزارهای جنگی در سراسر جهان بوده است. به طور خاص نیز محافظه‌کاران شعار کاهش مالیات و هزینه‌های دولتی، حفظ ارزش‌های خانوادگی، مخالفت با سقط جنین و دگرباشان را سر داده‌اند که البته در عمل چندان به آن پایبند نبوده‌اند. به عنوان مثال طی 8 سال زمامداری بوش پسر رهبر حقیقی این جناح، دیک چنی معاون اول او بود که نه به انجیل- به عنوان نماد باورهای مسیحی که رکن اعتقادات محافظه‌کاران جمهوری‌خواه و هسته مرکزی حزب را تشکیل می‌دهد- اعتقاد خاصی داشت و نه به طور جدی با همجنس‌گرایانی که دختر او یکی از آنها بود، مقابله کرد. در مقابل آنها همواره مخالفتی آشکار با کنترل استفاده از اسلحه یا جنبش‌های محیط‌زیستی داشته‌‌اند. 
محافظه‌کاران اگر چه به برخی زیرشاخه‌های زیر تقسیم می‌شوند اما آنچه تا همین اواخر باعث شده بود آنها متحد‌ترین جناح سیاسی در داخل حزب جمهوری‌خواه و در داخل کنگره باقی بمانند، پیوستگی ایدئولوژیک آنها با بزرگ‌ترین قشر اجتماعی ایالات‌متحده بود یعنی جامعه سفید آنگلوساکسون پیرو نحله‌های افراطی مسیحی و صهیونیست- مسیحی مانند اوانجلیست‌ها. 
 
* طیف راست مسیحی
آنها مهم‌ترین پایگاه رای جناحی و حزبی را در کل ایالات‌متحده تشکیل می‌دهند و در عین حال افراطی‌ترین دیدگاه‌های مذهبی را نمایندگی می‌کنند و از دهه 1940 به طور مداوم قدرتمندتر و بانفوذتر شده‌اند. مزیت آنها این است که به ‌واسطه دیدگاه‌های مسیحی خود یک ائتلاف سیاسی کلیدی اما اعلام نشده مهم به نفع محافظه‌کاران بین 2 طیف مهم پروتستان‌های اوانجلیست (شامل جمعیت مورمون‌ها) و کاتولیک‌ها در جامعه ایجاد می‌کنند که بویژه به‌خاطر درصد بالای لاتین‌ها و رنگین‌پوستان در جامعه کاتولیک آمریکا، یک مزیت مهم برای حزبی است که گاه به سفیدبرترپنداری متهم می‌شود. ریک سانتوروم، رقیب میت رامنی در انتخابات درون‌حزبی 2012 جمهوری‌خواهان شاخص‌ترین چهره سیاسی این طیف است. 
 
* طیف نومحافظه‌کاران
فرصت طلب‌ترین جریان سیاسی معاصر. نومحافظه‌کاران امروز بقایای لیبرال‌های دیروز بودند که زمانی نه چندان دور در دولت‌های کارتر و کلینتون یار غار دموکرات‌ها شناخته می‌شدند. نفوذ آنها به داخل جمهوری‌خواهان از دل سیاست خارجی مداخله‌جویانه و جنگ‌افروزانه واشنگتن از اواخر دهه 1970 به این سو بویژه طی 2 دهه اخیر بوده است. در دولت بوش پدر، نظریه‌پردازان نومحافظه‌کاری مانند پل ولفوویتز، الیوت آبرامز و ریچارد پرل تحت حمایت راکفلرها (دولت سایه بانکداران یهودی) وارد سیاست خارجی شدند که جنگ عراق ماحصل این ائتلاف بود. سپس در دولت بوش پسر، آنها رسما حاکم کاخ سفید شدند. بدین ترتیب حلقه‌ای مشهور از بازهای شکاری شامل دیک چنی (معاون اول) و دونالد رامسفلد (وزیر دفاع) جنگ بی‌پایان در خاورمیانه بزرگ (از شمال آفریقا تا شبه‌قاره هند) را کلید زدند که نمایش یازدهم سپتامبر و متعاقب آن جنگ‌های عراق، افغانستان، سوریه، سومالی و یمن از عواقب این فتنه بوده و هست. 
 
* طیف دیرین محافظه‌کاران
 این طیف مرموز که شاکله‌اش را صهیونیست‌های مسیحی و یهودی تشکیل می‌دهد، عملا نقش پرتال دخالت سازمانی خاندان‌های بانکدار یهودی و آیپک (لابی اسرائیل در ایالات‌متحده) در مدیریت حزب جمهوری‌خواه را بر عهده دارد. گفته می‌شود آنچه دولت پنهان یا سایه آمریکا خوانده می‌شود را طیف دیرین محافظه‌کاران مدیریت می‌کند که معتقد به سنت‌های دیرین عبری نظیر پدرسالاری، نژادگرایی و ملی‌گرایی و مخالف نظریات مدرن سیاسی،  چند‌فرهنگی‌گرایی و مهاجرت آزاد هستند. آنها در عین اینکه از سیاست مداخله‌گرایانه واشنگتن در دیگر کشورها حمایت می‌کنند اما آن را به‌مثابه تاکتیک برمی‌شمارند و معتقدند دخالت‌های خارجی باید در جهت اعمال نفوذ بین‌المللی کارتل صهیونیسم باشد نه به عنوان یک سیاست جنگ‌طلبانه همیشگی که ممکن است خود ایالات‌متحده را متاثر سازد. پت بوچانان، مشاور کلیدی اما عمدتا در سایه 3 جمهوری‌خواه در کاخ سفید یعنی ریچارد نیکسون، جرالد فورد و دونالد ریگان، برجسته‌ترین سیاستمدار منسوب به طیف دیرین محافظه‌کاران است که این نشان می‌دهد این طیف ترجیح می‌داده‌اند پشت پرده باقی بمانند. ولی به دنبال از کار افتادگی «دیوید راکفر» پدرخوانده کارتل صهیونیست‌ها در آمریکا در آخرین روزهای عمرش، اتاق کنترل کارتل و طبیعتا ساز‌و‌کار اعمال نفوذ سیاسی آن دچار اغتشاش شد و هنری کرویس، پسر عموی اشکنازی راکفلرها، گلدمن‌ها و ساکس‌ها به عنوان بزرگ‌ترین سفته‌باز وال‌استریت، با طیف دیرین محافظه‌کاران حزب ارتباط گرفت.
بدین ترتیب رویکرد آنها برای علنی کردن ماموریت «دولت جهانی یهود» کاملا تغییر کرد و آنها از پشت پرده بیرون آمدند؛ تحولی که می‌تواند بازگوکننده بخشی از راز به قدرت رسیدن یک تاجر بدون پشتوانه سیاسی از حلقه رفقا و شرکای تجاری هنری کرویس در منهتن باشد. دونالد ترامپ اگرچه فاقد ایدئولوژی و تفکر سیاسی است اما شومن مستعدی است تا تمام دیدگاه‌های طیف دیرین محافظه‌کاران حزب جمهوری‌خواه را در رأس قوه مجریه نمایندگی کند. 
 
* طیف تی‌پارتی
جنبش تی‌پارتی برخلاف نامش که به واقعه تاریخی میهمانی چای 16 دسامبر 1773 در بوستون به عنوان محفل اولیه شکل‌گیری حزب جمهوری‌خواهان در ایالات‌متحده قرن هجدهم میلادی اشاره دارد، جریانی بسیار متاخر است که سال 2009 به رهبری سارا پالین، برای جبران خلأ رهبری ناشی از پایان تاریخ مصرف خاندان بوش و نومحافظه‌کاران در این حزب و رقابت با باراک اوباما به راه افتاد. تی‌پارتی در حقیقت یک جریان اصلاحی درون‌حزبی برای احیای ارزش‌هایی است که جمهوری‌خواهان زمانی به آنها معتقد بودند اما تا امروز عمدتا ماهیتی اقتصادی و قانونی از خود بروز داده است و همین می‌تواند در شرایط آشفته اقتصادی امروز آمریکا برگ برنده آنها باشد. آنها تا حدودی موفق شده‌اند نظر افکار عمومی ‌را با چشم‌انداز احیای قانون اساسی، بدهی‌زدایی و ایجاد دولت چابک مرکزی با دولت‌های مقتدر‌تر ایالتی (محلی) جلب کنند. در دوران پساکرونا، رخدادهایی مثل تظاهرات ضد نژادپرستی و ضددولتی، بروز اختلافات میان دولت فدرال با دولت‌های ایالتی و موارد متعدد عدم اجماع بر قرائت قانون اساسی کاملا به نفع تی‌پارتی بوده است که عمدتا چهره‌هایی مدرن آن را رهبری می‌کنند. به‌رغم حضور چهره‌های مشهورتری مثل سارا پالین و نیک هیلی در این طیف،  آینده‌دارترین آنها تد کروز است که ۳ ویژگی مهمش یعنی اصالت کاتولیک و لاتین به‌رغم اوانجلیست بودن،  ارتباط تنگاتنگ او با نسل جدید جامعه اطلاعاتی آمریکا و همچنین رابطه نسبتا خوبش با ترامپ، می‌تواند او را به عنوان یک بازیگر مهم در انتخابات 2020 و آینده سیاسی مطرح کند. نباید فراموش کرد که ترامپ، انتخابش در سال 2016 را تا حد زیادی مرهون ‌ساز‌و‌کار جمع‌آوری آرای شبکه‌ای است که پشت سر آن گروه کمبریج آنالیتیک و همسر تد کروز قرار داشتند. 
 
* طیف سنت‌گرا
آنها بیشتر نظریه‌پرداز هستند تا بازیگر درون‌حزبی. ایدئولوژی طیف سنت‌گرا بر میراث فلسفه سیاسی آریستول و ادموند بورک بنا شده است و به نظر می‌رسد آنها هنوز ارزش‌های قدیمی ‌محافظه‌کاران در دهه 1950 را بازتاب می‌دهند تا اینکه حرف جدیدی برای گفتن داشته باشند. به همین دلیل در عمل کاری جز ائتلاف با جناح قوی‌تر ندارند.
 
* جناح میانه‌رو- لیبرال
این جناح دنباله میراث سیاسی بنیان‌گذاران ایالات‌متحده و سپس دموکراسی برخاسته از شمال شرقی و ساحل غربی آمریکاست. در ادبیات سیاسی آمریکا، آنها را «شرقی‌ها» یا «جمهوری‌خواهان راکفلری» می‌خوانند. این جریان از دهه 1930 همزمان با اوج‌گیری نفوذ خاندان‌های بانکدار یهودی در عرصه سیاست شکل گرفت تا قدرت را تا حدودی از زیر سایه سفیدهای آنگلوساکسون به نفع طبقه جهانی لیبرال و صهیونیست‌های بین‌المللی جا‌به‌جا کند. شاخص‌ترین نظریه‌پردازان این جناح کسانی مثل آلف لاندون، پرسکات بوش (پدر بزرگ بوش پدر)، جان دی راکفلر سوم (پسر راکفلر بزرگ و عموی دیوید راکفلر، پدرخوانده بعدی جمهوری‌خواهان)، نلسون راکفلر، چارلز ماتیاس و جیکوب جیویتس بودند. آنها در دوران اوج قدرت‌شان که جرالد فورد (نخستین رئیس‌جمهور یهودی آمریکا) را روی کار آوردند، به عنوان «محافظه‌کاران تجاری» شناخته می‌شدند. در بسیاری از جنبش‌های اجتماعی از جمله حمایت از همجنس‌بازی یا استقبال از مهاجرت‌ها مرز مشخصی میان این جناح و دموکرات‌ها وجود نداشته است. حتی با اینکه این جناح خاستگاه طیفی از سیاستمداران اوانجلیست و مسیحی- صهیونیست نظیر میت رامنی بوده است اما همواره در سیاست، مرکزگرایی را در اولویت قرار داده است. در حال حاضر آنها قدرت خود را تا حد زیادی از دست داده و در 2 جناح جدید حزب شامل مخالفان میانه‌‌رو ترامپ و ضد ترامپ‌های دو‌آتشه مستحیل شده‌اند. 
 
* جناح آزادی‌خواه
آنها را در فضای سیاسی تحت عنوان جمهوری‌خواهان «جفرسونی» می‌شناسند که کوچک‌ترین بخش حزب را تشکیل می‌دهند. آنها به خاطر اهمیتی که برای آزادی‌های مدنی و اقتصادی قائلند، به نام آزادی‌خواهان مشهور شده‌اند. در دهه‌های میانی قرن بیستم آنها بیشتر به طیف میانه‌رو- لیبرال نزدیک بودند. در قرن بیست‌و‌یکم هم با وجود مشترکاتی که با محافظه‌کاران دارند اما در سیاست خارجی تهاجمی و امنیتی کردن فضای داخلی (قانون میهن‌پرستی) مخالف دولت‌های اخیر جمهوری‌خواه بوده‌اند. بزرگ‌ترین نماد معاصر این جناح رونالد ریگان بود که از هالیوود پا به سلسله مراتب حزبی گذاشت. امروز کسانی مثل سناتور رند پال (اوهایو) و نماینده میشیگان، جاستین آماش نماینده این جناح نسبتا مستقل از حزب هستند که رابطه خوبی با روسیه و چین دارد. 

Page Generated in 0/0064 sec