printlogo


کد خبر: 221849تاریخ: 1399/4/25 00:00
نقدی بر مجموعه‌ شعر «آستانه» اثر محمد غفاری
در حال و هوای مرثیه و سوگ

محمد غفاری در مجموعه‌ شعر «آستانه» خود، با اشعار‌ آیینی سنگین وارد شده است اما سنگین بودن کلام یک امتیاز برای ادبی‌تر شدن کلام است و نه شعر شدن کلام. بسیاری از اشعار محمدتقی بهار بسیار متین، وزین و سنگین است اما در حوزه نظم قابل تعریف‌ است و نه شعر. البته این چیزی از ارزش‌های ادبی این دسته از اشعار بهار کم نمی‌کند.
شاعرانگی شعر غفاری نیز در عین سنگین و متین ‌بودن در حوزه‌ آیینی خود قابل اعتنا و گاه چشمگیر است:
«رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگی‌اش دست تمناست بلند
قطره در قطره- که تا ساحل لطفش برسد-
موج دستی‌ست که از شانه دریاست بلند»
از طرفی، جوانان حدود 30 ساله امروزی با این طرز تلقی از شعر که نیمیش ز آب و گل، نیمیش ز جان و دل... باشد، یعنی نگاه عارفانه‌شان نیمی به سبک هندی و نیمی عراقی و خراسانی و اندکی هم متمایل به زبان شعر امروز باشد و چه و چه ما را به تحسین وامی‌دارند اما در اوج خود، توانایی آن را نخواهند داشت که خود را آنگونه که شایسته است، حفظ کنند اما کسی که از همه‌جا و همه‌چیز تاثیر می‌پذیرد اما در نهایت استقلال زبانی و یگانگی اندیشه خود را به رخ می‌کشد، قضیه‌اش فرق می‌کند، حتی اگر در زمان و دوره شعر نیمایی، قالب مثنوی را انتخاب کند. 
احمد عزیزی نوع عرفانش را بالطبع از خود استخراج نکرده، چرا که انسان محصول خود و دیگران است اما او از خود و دیگران به استحاله دیگری می‌رسد که می‌شود احمد عزیزی که نمونه‌اش در کره زمین از اول خلقت تا امروز یکی بوده است. یکی‌بودنش را هم نوع زبان و فضاهایی که ایجاد می‌کند آفریده است. شما می‌توانید امثال عزیزی را قبول نداشته باشید اما نمی‌توانید استقلال و یگانه‌بودن او را انکار کنید. منظور این است که شاعر باید دقیقاً به سمت استقلال کامل پیش رود و روز به روز فاصله بگیرد از مجموعه خود و دیگران، هر چند از همین جا باید ساخته شود. هر چند در همین جایی که هست شعرش خیلی وزین و متین باشد. محمد غفاری هنوز وقت دارد که به این استقلال برسد.
مجموعه‌ شعر آستانه از محمد غفاری را انتشارات «عماد فردا» در 72 صفحه منتشر کرده است. کتاب شکیل و جاافتاده درآمده و در عین حفظ زیبایی، هیچ اصرافی هم در هدر دادن کاغذ نشده است. 
اغلب اشعار این دفتر غزل است و بعد از آن چارپاره و چند شعر  دیگر؛ خاصه تضمین که قالبی است که هم با اشعار مذهبی میانه خوبی دارد و هم با اشخاص قدیمی اهل انجمن و محفل. بی‌دلیل نیست که اشعار غفاری استوار و بی‌غلط است اما تازگی ندارد، یا اگر دارد، تازگی‌اش برازنده زمانه و امروز نیست؛ زمانه‌ای که گاه شاعران کلاسیک‌سرایش نوتر از شاعرانی می‌شوند که در قالب‌های نو شعر می‌گویند:
«باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشک‌ها ریختم و غسل شهادت کردم
روضه‌خوانت شدم و عرض ارادت کردم
تا بیفتد به من آن گوشه نگاهت، آنگاه
«هر که دارد هوس کرببلا بسم‌الله»»
شعر غفاری در کل دارای مایه‌های مذهبی و دینی است. از این رو، تشبیه‌ها و استعاره‌ها و دیگر مسائل و ویژگی‌ها نیز از همین مایه سرچشمه خواهد گرفت. همین امر باعث شده شعر غفاری بین زبان و بیان و نوع تخیل و تصویرسازی‌‌های اشعار محمود کریمی، شاعر و مداح (که اغلب اشعاری را که می‌خواند از خودش است و دست‌کمی از دیگر شاعران نظیر خود ندارد) و محسن خالقی‌عرب و این دسته از شاعران باشد که شعرهای مذهبی‌شان خوب است و گاهی هم خیلی خوب است اما تازگی کارشان در مرحله میانه است. البته این میانه ‌بودن به 2 معنای پیشرو‌نبودن و در یک وضعیت ثابت ‌ماندن و سبکی را پذیرفتن است؛ مثل ابتهاج که در غزل شاعری است میانه‌رو و نوکلاسیک اما غزلسرایی بزرگ یا شهریار که در جایگاه خود بزرگی‌های شعرش را بروز داده است. می‌توان شعر میانه و نئوکلاسیک گفت و بهترین شعرها را نیز در همان حوزه گفت اما این با دیگر معنای میانه ‌‌بودن فرق دارد که همیشه متوسط هستند. غفاری و عرب و کریمی جزو شاعران متوسط نیستند اما باید وضعیت خود را در این میان تثبیت کنند و نشان دهند؛ نشان دهند به عقب بازنمی‌گردند:
«شبیه ذره از خورشید می‌گیرم صفاتم را
و قطره قطره از حوض حرم آب حیاتم را
یعنی اوج این بیت باید تا آخر حفظ بشود نه اینکه اینگونه افت کند:
و دارم یادگاری از رواق هر شبستانش
کمیل و آل یاسین، ندبه و عهد و سماتم را»
شاعر چون فکر می‌کند که بعضی واقعیت‌ها و حقایق را الزاما باید هر دفعه بگوید، دچار تکرار می‌شود؛ مثل بیت بالا و ابیات ذیل که اغلب نظم هستند و گفتن و ناگفتنش چیزی به ادبیات ما و ادبیات آیینی ما که از ادبیات ما جدا نیست، نمی‌افزاید:
«و صدا گفت: که تو حکم رسالت داری
آیه آیه تو بخوان از غزل بیداری
انبیا خاتم خود را به تو دادند که خوب
می‌شناسند تو را وقت امانتداری                                                          
جز وجود تو کسی لایق «لولاک...» نشد
تو چنانی که خدا را به سخن واداری
و صدا گفت که تکمیل نشد دین، باید
راه آن را به کسی مثل خودت بسپاری...»
و این مفاهیم باید با تصاویر و تخیل والا که ریشه در واقعیت‌ها دارد گفته شود، نه اینکه بگوییم: «صدایی به پیامبر گفت بخوان، که تو حکم رسالت داری». تعبیر «غزل بیداری» هم که کهنه و مستعمل شده، یا «صدا گفت که دین تو کامل نشده و تو باید این راه را به کسی مثل خودت بسپاری...» که همه حرف‌های معمولی است، مثل کسی در وزن فاعلتن بگوید: «هر کسی در زندگی با مشکلاتی روبه‌رو است!» بعد با بیان و زبان کهنه حرف جالبی می‌زند که «انبیا امانتدارت دیدند و خاتم خود را به تو دادند.» اما بیت سوم بالا درخور تحسین است؛ حرفی است که تاکنون شنیده نشده است. یا ابیات و اشعاری از این دست با میان‌‌مایگی خود چیزی به شعر و ادبیات ما نمی‌افزایند و تنها انبارهای این ادبیات را پر می‌کنند و ممکن است 4 تا مشتری هم داشته باشد و... 
«با چنین دلبستگی از تو بُریدن مشکل است
جای خالی تو را در خانه دیدن مشکل است
از کبوترهای زخمی خوب ‌فهمیدم چقدر
با پر و بال شکسته پرکشیدن مشکل است
هرچه می‌خواهی بگو از رفتنت اما مگو
این سخن را از زبان تو شنیدن مشکل است...
نیز بماند بحث و بررسی بعضی اشعار متوسطی که طرفدارهای 4 میلیونی دارند و از کجا  و چرا می‌آیند و چقدر می‌مانند و... که غفاری‌ها جزو آنها نیستند اگر چه مثل همه شاعران نیز شعرهای بد و متوسط هم دارند.
با این همه، هرچه به سمت صفحات پایانی کتاب پیش می‌رویم، تازگی کلام و حساسیت شاعر به این امر بیشتر دیده می‌شود. این خود نشانه‌هایی است که غفاری خود نیز به حرف‌هایی که ما زده‌ایم، اشراف و آگاهی دارد. یک نمونه از شعرهای آخر کتاب:
«قرص‌هایش جدیدتر می‌شد
سرفه‌هایش شدیدتر می‌شد
پیش چشمان ما پدر برعکس
روز و شب ناامیدتر می‌شد
مثل لبخندهای بی‌رمقش
زندگی‌اش بعیدتر می‌شد
آب می‌رفت ذره ذره ولی
در دل ما رشیدتر می‌شد
پشت هر بغض می‌شکست، آرام
موی مادر سپیدتر می‌شد
پدر، این سرو در خزان مانده
زنده بود و شهیدتر می‌شد».

Page Generated in 0/0080 sec