حسن ثابتی*: «چند کارتنخواب از سرما از دنیا رفتند، تجمع مردم مقابل شهرداری در اعتراض به مزاحمتهای معتادان، تهران گورخواب ندارد، طرح مقابله با دستفروشان، جمعآوری کودکان کار و انتقال آنها به مدرسه و...»؛ اینها فقط بخشی از اخبار مربوط به آن چیزی است که امروز به «آسیبهای اجتماعی» معروف است. البته مسأله بیخانمانها و ایتام و در راه ماندگان در تاریخ سابقهای طولانی دارد اما آن چیزی که امروز با آن مواجه هستیم، ابعاد گستردهای از بیعدالتی در شهرهای بزرگ است؛ گروههایی که درگیر فقر و اعتیاد هستند و شبکهای از مشکلات مانند مشاغل ناسالم، محیطهای آلوده و غیربهداشتی، اسکان ناایمن و محلههای جرمخیز را در کنار هم دارند. با افزایش جمعیت در شهرهای بزرگ ناشی از مهاجرت و اصلاحات ارضی، از همان دهه 40 پدیده آسیبهای اجتماعی هم در تهران ظهور کرد و مناطق خاصی از شهر به عنوان محل تجمع و زندگی این بخش از مردم مشهور شد. درباره ریشه این معضل مزمن شهر تهران میتوان به تمرکز امکانات و رفاه در برخی مناطق کشور اشاره کرد اما فارغ از ریشه این پدیده، آن چیزی که بحثبرانگیز شده، نحوه مواجهه مدیریت شهری و دولتها با این معضل است. برخی معتقدند اگر مدیران مردمی و اهل رسیدگی به طبقات پایین بر سر کار بیایند، مشکلات این گروه حل خواهد شد ولی اگر به عمق و ابعاد گسترده آن دقت کنیم، خواهیم دانست که جابهجاییهای مدیریتی تغییر چندانی در وضعیت ایجاد نکرده و نخواهد کرد.
برخی دانشگاهیان هم معتقدند مواجهه دولتی با آسیبهای اجتماعی ناکارآمد است و سیستمهای دولتی به شهادت تاریخ نتوانستهاند در این زمینه موفق باشند و باید امور مربوط به آسیبهای اجتماعی به بخش خصوصی و خیریه واگذار شود و با پیروی از الگوی برخی کشورهای جهان، دولت با بسترسازی و برخی معافیتها و مشوقها زمینه را برای ورود خیرین و چهرههای مشهور هنری، ورزشی و... آماده کند. کاهش تصدیگری دولت و شهرداری میتواند در رفع سریعتر این معضلات مساعدت کند. دخالت دولت به نفع یک گروه سبب نوعی حالت گلخانهای برای یک قشر خاص خواهد شد و امکان رقابت و تحرک را از آنها سلب خواهد کرد.
برخی دیگر از دانشگاهیان اما معتقدند مسؤولیت اصلی مقابله با آسیبهای اجتماعی با دولت و مدیریتشهری است. ریشه اصلی آسیبهای اجتماعی در توسعه نامتوازن، بیعدالتی و تصمیمات غلط اقتصادی است، بنابراین دولت باید با جمعآوری مالیات و بازتوزیع آن از طریق یارانهها و حمایتهای مختلف و ورود مستقیم نهادهای نظامی و دیگر امکانات نسبت به حل اساسی این مشکلات اقدام کند.
فارغ از نقد و بررسی این ۲ دیدگاه یا انتخاب راه سوم، آن چیزی که قطعی است، سردرگمی و عدم پیروی از یک الگوی مشخص و منسجم برای مقابله با آسیبهای اجتماعی است. گاهی حضور هنرمندان و جمعآوری پول از سوی آنها را افتخارآمیز و نماد همبستگی و همدلی ملی میدانیم و گاهی هرگونه اعلام حساب از گروههای خیریه و چهرهها را ممنوع میکنیم.
موضوع مسلم اینکه شهرداری و شورای شهر تهران به تنهایی نمیتواند بار این معضل را به دوش بکشد و باید روشن کند به لحاظ مالی و اجرایی مسؤولیت آسیبهای اجتماعی با خیریههاست یا با دولت؟ بدیهیترین پاسخ که به ذهن هر کسی ممکن است برسد این است که چرا هر ۲ به رفع این مشکل کمک نکنند؟ چرا باید یکی از آنها را انتخاب کنیم؟ دلیل آن واضح است؛ نتیجه مبهم بودن مسؤول نهایی این پدیده همین وضعیتی است که شاهد آن هستیم.
* روزنامهنگار