محمدعلی صمدی*: روز 31 خرداد ماه 60 مجلس طی مسیری کاملا قانونی، با 177 رأی موافق و یک رأی مخالف، طرح «عدم کفایت سیاسی» بنیصدر را تصویب کرد و در همان روز، مسعود رجوی با محاسباتی فوقتخیلی- که لابد 500 هزار نفری که اسفند 59 فقط در تهران به او رأی دادهاند، به کف خیابان خواهند آمد- علیه نظام جمهوری اسلامی، اعلام مبارزه مسلحانه کرد و دهها هزار عضو سازمان را مسلحانه به خیابانها ریخت؛ با این باور که رأیدهندگان بنیصدر هم به آنان خواهند پیوست و با اشغال مراکز قدرت، کار یکسره خواهد شد. فرجام کار بسیار رقتبار بود. در عرض کمتر از 5 ساعت کل این قیام متوهمانه جمع شد. بنیصدر هم آنقدر قایمباشکبازی کرد که شکست «خیزش ملی(!)» مجاهدین خلق را نظارهگر باشد و انتخابات ریاستجمهوری بعدی را ببیند. محمدعلی رجایی با 2 میلیون رأی بیشتر از آرای بنیصدر، به ریاستجمهوری انتخاب شد و بنیصدر، در حالی که مسأله اول کشور، انتخاب حجتالاسلام باهنر به نخستوزیری بود، ششم مرداد، به همراه مسعود رجوی، مخفیانه از کشور گریخت و به فرانسه رفت اما در این سفر، از استقبال رسمی و فرش قرمز خبری نبود. فرود در یک فرودگاه نظامی فرانسه و هیأت استقبالی که تنها شامل خبرنگاران و تیم امنیتی میشد، نخستین نشانههای تاوان سنگین اعتماد به مسعود رجوی بود. انتشار نخستین تصاویر او پس از فرار- که وی را با سبیل تراشیده نشان میداد و مسعود رجوی با سبیل پشت سرش ایستاده بود- این شایعه را در کشور رواج داد که بنیصدر مجبور شده در لباس زنانه از کشور بگریزد که هنوز هم صحت و سقم این ماجرا معلوم نشده است. خلبان این پرواز هم افسری به نام «معزی» بود و در حافظه تاریخی مردم ایران، به نام «خلبان شاه» شناخته میشد (به دلیل اینکه پیش از پیروزی انقلاب، هدایت هواپیمای اختصاصی خاندان سلطنتی در مقاطعی به عهده وی بود). قرار گرفتن بنیصدر در یک قاب، کنار رجوی و معزی، آن هم در خاک کشور بیگانه، پایان حضور بنیصدر در متن تحولات سیاسی کشورش بود؛ حضوری که با پایین آمدن از «پرواز انقلاب»، پشت سر امام خمینی، در 12 بهمن 57 آغاز شد و پس از 908 روز، با پایین آمدن از هواپیمای «خلبان شاه» در فرودگاه نظامی «اورو» به پایان رسید. مردی که با شعار «بنیصدر، 100 درصد»، صندوقهای انتخاباتی کشورش را فتح کرده بود و هر روزش را با شعارهای پرطنین صدها هزار نفر از مردم به شب میرساند حالا در فرانسه، در محاصره نیروهای امنیتی، حتی از سالهای تحصیلش در این کشور هم تنهاتر بود. شناختی هر چند مختصر از بنیصدر، میتواند بخوبی نشانگر عذابی باشد که او از مردادماه سال 60 تا همین حالا تحمل میکند. حتی امروز که 4 دهه از آن اتفاقات میگذرد، چنین سطحی از بلاهت و بازیچه شدن توسط جوانکی سیاس اما خیالاتی، به رأی مدعی «بزرگترین اندیشمند تاریخ معاصر» شرمآور به نظر میآید. انتخاب با خود ما است که این را به حساب توانمندیهای مسعود رجوی بگذاریم یا بیخردی ابوالحسن بنیصدر.
باقی ماجرا در فرانسه، مرزهای تراژدی را پشتسر گذاشت و به طنزی تلخ تبدیل شد. فانتزی ترحمبرانگیزی از آرزوهای بربادرفته رئیسجمهور معزول، در پاریس به حقیقت پیوست؛ تأسیس موجودیتی به نام «شورای ملی مقاومت» اعلام شد و آقای بنیصدر عنوان رئیسجمهور دولت در تبعید ایران را به خود اختصاص داد و مسعود رجوی را به عنوان نخستوزیر خود معرفی کرد(!) بسیار سادهانگارانه است اگر فرض کنیم مسعود رجوی خود را در قامت یک نخستوزیر میدید. او خود را مبدع و علتالعلل تمام این تحولات میدانست (و چندان هم بیراه نبود) و اینکه یک پله پایینتر از بنیصدر میایستاد، تنها یک دلیل داشت. در زمین بازی جدید، رجوی هنوز غریب بود. کانونهای قدرت و رسانههای اروپا، هنوز او را نمیشناختند و نام بنیصدر به عنوان رئیسجمهور عزلشده ایران، در روزهای نخست، درخشش زیادی داشت. در بیرون از مرزها، تنها چهرههای مخالف شناختهشده نظام جمهوری اسلامی، سلطنتطلبان بودند که دشمنیشان با گروههای سابقاً انقلابی مثل مجاهدین خلق، از روز روشنتر بود. رجوی صرفنظر از بعضی ارتباطات امنیتیاش، جایی در این سرزمین ناشناخته نداشت و باید تا زمان تثبیت جایگاهش در خارج از کشور، تا میتوانست فاصله نزدیک خود را با بنیصدر حفظ میکرد و در عین حال پا روی دمش نمیگذاشت. او شناخت دقیقی از بنیصدر داشت و خطوط قرمز او را میشناخت. به این ترتیب، اگر چه ظاهرا در خارج از ایران، بنیصدر دست بالا را داشت اما هنوز هم بازیچه مافیای مجاهدین بود که اطرافش را احاطه کرده، به نام رئیسجمهور ایران به او سلام میدادند و ریاستش را بر پیشوای خود پذیرفته و زیر سایهاش برای تشکیل دولت پس از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی(!) تمرین میکردند.
این خالهبازی شکوهمند، البته در ایران هیچ انعکاس خاصی نداشت. اخبار مربوط به تشکیل دولت «محمدعلی رجایی» در صدر رسانههای کشور بود و حتی پس از انفجار دفتر نخستوزیری توسط «مسعود کشمیری» نفوذی رجوی در شورای عالی امنیت ملی- و شهادت آقایان رجایی و باهنر- به فاصله کمتر از 2 هفته، شور و هیجان انتخابات جدید، سراسر کشور را فرا گرفت و حضرت آیتالله خامنهای رئیسجمهور جدید با 4 میلیون رأی بیشتر از بنیصدر، سکان قوه مجریه را به دست گرفتند. چند روز پس از اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری، اخبار پیروزیهای پیدرپی رزمندگان در جبهههای مواجهه با متجاوزان صدام، تمام افکار عمومی کشور را به خود اختصاص داد. حتی کشت و کشتاری که تیمهای ترور سازمان در کوچه و خیابان شهرهای کوچک و بزرگ به راه انداخته بودند، نمیتوانست این سطح از اخبار خوش و سرنوشتساز را تحتالشعاع قرار دهد.
* تاریخنگار، پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس