الف.م. نیساری: مجموعه شعر «درخت تنها ماند» سروده علیرضا حکمتی را انتشارات هنر رسانه اردیبهشت در 100 صفحه منتشر کرده است. این مجموعه 4 بخش دارد؛ بخش اول غزلها، بخش دوم شعرهای سپید، بخش سوم دوبیتیها و بخش چهارم شامل یک مثنوی 3-2 صفحهای که تقدیم شده است به حضرت ولیعصر(عج) و به یاد سالار شهیدان امام حسین(ع). این مجموعه، اشعاری از دفترهای مذهبی و دینی و آیینی نیست و تنها چند شعر در حد عرض ارادت به حضرت رسول(ص)، امام رضا(ع)، حضرت عباس(ع) و حضرت زینب(س) دارد. اگر چه در تعدادی از اشعار علیرضا حکمتی واژههایی مقدس و کلماتی که بار دینی و مذهبی دارد، اغلب به کمک مضمون و معنای شعر آمده، نه اینکه خود مضمون و موضوع شعر باشد. البته این اشارات اندک نشان از ارادت گسترده شاعر به اهل بیت و دین و مذهب و نیز سرودن اشعار آیینی دارد. علاوه بر این، شاعری که اشعار آیینی و دینی داشته باشد، آداب و قابلیتها و اعتقادات خود را در دیگر اشعار خود نیز به طور مستقیم و خاصه غیرمستقیم انعکاس میدهد.
نکته دیگر اینکه شاعر با 42 سال سن و لابد با 2 دهه تجربه شاعری، بهتر است به راهی برود که تجربه به او آموخته است. این که با این سن، هم غزل بگوید، هم دوبیتی، هم سپید و هم... ( مثل بسیاری از شاعران امروز) جز پراکندگی ثمری ندارد. یعنی اگر شعرشان روی یک قالب متمرکز شود، تجربههای بیشتر و بهتری به دست خواهند آورد. البته اینکه در حد تنوعطلبی و تفنن و آب و هوا عوض کردن باشد، شاید خوب هم باشد!
نکته مهم در غزل امروز که اغلب شاعران، بویژه شاعران جوان قادر به رعایت آن نیستند، انسجام غزل است. خیلی از غزل سرایان برای این مشکل، راهحلی معقول پیدا کردهاند و آن رواییکردن غزلشان است. یعنی جملهای را از جایی شروع میکنند و به جایی ختم میکنند که بهطور معمول پیوستگی معنایی دارد؛ به این معنا که شکل روایتی دارد یا اینکه صحنههای متصل به هم را که شکل روایی یک داستان کوتاه را دارد ایجاد میکند و از این طریق انسجام معنایی غزلشان را حفظ میکنند. بعضی غزل سرایان با مضامین و معانی سیاسی و اجتماعی، حتیالقدور این انسجام را به صورت کلی رعایت کرده و میکنند و بعضی دیگر نیز با غزلهای عاشقانه، از راه بیتهایی عاشقانه که دارای احساسها و فضاهای نزدیک به هم است، البته با توجه به این مهم که هر بیت از غزلها دارای ساختار جداگانهای است. آنچه اشعار بزرگان غزل سرای ما را منسجم نگاه میداشته، موضوع واحد و دستگاه فکری واحد و منسجم ایشان حول محور عرفان یا در حین محوریت عرفان، نقد و نگاه متفاوت، دیگرگونه و حتی متضاد ایشان بود که محوریت را به دست میگرفت و... این امر سبب انسجام غزلهای ایشان میشد اما شاعر غزلسرای امروزی دارای کدام دستگاه فکری منسجم است که بتواند انسجام غزلش را حفظ کند. به نظر من، غزلسرایی که دستگاه فکری واحد و یگانه و ارجمندی ندارد، نمیتواند احساس و عاطفهای فراتر از سطح ارائه دهد. این است که حتی غزل سرایان جوان و غیرجوانی که برتر از دیگران هستند، اغلب تنها بیتبیت غزلشان زیباست و این زیبایی به دلیل منسجم نبودن و یگانگینداشتن، نهتنها کلیت غزل را از بین میبرد، بلکه اغلب، زیبایی ابیاتش نیز از بین میرود.
درباره شاعران بزرگ غزل سرای معاصر نیز باید گفت بیشک آنها نیز دارای ویژگیهای منحصربهفردی بودهاند که سبب ماندگاری شعر و غزل خود شدهاند. البته شاعران آیینی و انقلابی نیز این جای خالی را بهتر از دیگران میتوانند پر کنند، زیرا ایشان از پشتوانه فرهنگ انقلاب، مذهب و دین بهره میبرند.
متاسفانه این نبود انسجام به غزلهای دفتر «درخت تنها ماند» نیز سرایت کرده است.
به عنوان مثال، شاعر حداقل با استفاده درست و دقیق و ظریف از واژههای «محرم»، «گریه» و «باران» میتوانست به انسجام غزل خود کمک کند اما حتی این فرصت حداقلی را از دست میدهد و غزلی پراکنده تحویل مخاطب میدهد:
«کمی باران برای ابر چشمانم فراهم کن
کمی از این همه اندوه چشمانم بیا کم کن
نه بارانی، نه ابری میشود نازل بیا دیگر
بیا فکری برای این همه فصل محرم کن
میان این همه عصیان، کرامت کن شبی ای عشق!
فقط یک تکه گندم را نصیب دست آدم کن
ببار ای وسعت آبی! تمام هستی من را
ـ دلم ـ را روشن از این سبز باران دمادم کن
و امشب را که من از گریه سرشارم به لطف عشق
کمی باران برای ابر چشمانم فراهم کن»
تکرار «اینهمه» در هر بیت از غزل بالا به سستتر شدن آن نیز افزوده است.
از اینکه بگذریم، در غزل «فاصله» شاعر سعی کرده از مضمون دوری و فاصله بهره ببرد اما نتوانسته در ابیاتی با آوردن واژههای «کوچ» و «چلچله» به غزل خود انسجام ببخشد؛ در صورتی که با این دو واژه میتوانسته به مضمون غزل خود عینیت بیشتری ببخشد و ملموسترش کند اما باز موفق نبوده است. در آخر بیت هم باز سعی کرده با تکرار واژههای قبلی جهت امیدبخشیدن به کمشدن فاصلهها، در حد شیرینی یک شکلات در دهان، امید را ملموس کند!
نکات ریز دیگری نیز در این دفتر هست که بررسی همه آنها مجال بیشتری لازم دارد. یکی از آنها استفاده از اصطلاح یا مصراعی از دیگر شاعران جهت ارتقای شعر خود است که امری معمول و مرسوم در شعر دیروز و امروز بوده است اما طبعا استفاده نادرست و نابجا از این امکان، نشانه دقیق و ظریف نبودن خواهد بود. مثلا اگر شاعری در یک شعر، ۲ بار از شعر یک شاعر دیگر استفاده کند، آن هم در ۲ بیت متصل به هم و نیز در بیت پایانی، این امر یا نشان شیفتگی به این کار است که از افراط سرچشمه میگیرد یا نشان از دست خالی بودن شاعر که سعی دارد از اینجا و آنجا چیزی را تضمین کند تا بر شعرش چیزی بیفزاید. این نوع کار حتی گاه ممکن است ایجاد تنافر کند که از بیدقتی و بیسلیقگی شاعر برمیخیزد؛ خاصه آنکه از بهترین و به یادماندنیترین سطر یک شعر مشهور هم استفاده کرده، صرفا برای جان دادن به شعر بیجان خود. حال اگر در اعتلای غزل قدرتمندی از آنها بهره میبرد، جای تحسین داشت و امری بجا بود. در صورتی که حتی قافیهبندیهای شاعر هم به او کمک نکرده و اصلا به چشم نمیآید (قافیه حال و شمال)، چرا که کاملا عمدی و آگاهانه عمل کرده است:
«نیستی که با دو دستت واکنی دریچهها را
تا دوباره با صدایت تازهتر کنی هوا را
نیستی و مینویسم دفتر بهانه را از
ابتدا به انتها را، انتها به ابتدا را
باز ساده مینویسم، از تو جاده مینویسم
چند نقطه میگذارم... بیتو جای رد پا را
انتهای جاده.. دریا، سفرت به خیر بادا
میروی مسافر اما «تو و دوستی خدا را»
حال که زلال، سرخوش، میروی شمال، سرخوش
«به بنفشهها، به باران، برسان سلام ما را».