محمدعلی صمدی*: بهمنماه 60، برای ساختار امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی، مقطعی تعیینکننده و سرنوشتساز بود. از سویی در منطقه عملیاتی «چذابه» واقع در شمال استان «خوزستان» نبردی سهمگین علیه متجاوزان بعثی جریان داشت و فرماندهان سپاه در«اتاق جنگ» قرارگاه کربلا، در تبوتاب حفظ مناطق آزادشده در عملیات «طریقالقدس» عرق پیشانی میآوردند و از سوی دیگر، نیروهای واحد جنگ شهری سپاه و پاسداران کمیتههای انقلاب اسلامی در تهران، برای وارد کردن ضربهای تعیینکننده به تشکیلات و دار و دسته رجوی در شمال شهر تهران، لحظهشماری میکردند. میان نیروهای ارتش صدام و مسعود رجوی یک تفاوت جدی وجود داشت؛ ژنرالهای بعثی، طی 5 ماه قبل، ضربات خردکنندهای از ماشین جنگی ایران خورده بودند و حساب کار دستشان آمده بود که بعد از عزل بنیصدر، اتفاق جدیدی در نیروهای مسلح حریفشان افتاده است (هجوم سنگین و بیسابقه ارتش عراق به نقطه محدود اما سرنوشتساز «چذابه» تلاشی بود برای به دست گرفتن ابتکار عمل از دست پاسداران و ارتشیان ایرانی؛ هجومی سخت که از 17 بهمن آغاز شد و طی نزدیک به 2 هفته، به یکی از سختترین و خونینترین عملیاتهای تاریخ دفاع مقدس تبدیل شد) اما تشکیلات سازمان منافقین، سرمست از کشتن رؤسای قوا، چندین نماینده مجلس و دهها مدیر و مسؤول عالیرتبه کشور (آن هم بدون تحمل خسارات جدی به ساختارهای خود)، توانمندی تشکیلات امنیتی نوپایی را که برای مقابله با گروهکهای شورشی تأسیس شده بود، به هیچ میگرفتند و اساسا پاسداران سپاه و کمیته را در قواره رویارویی با خود نمیدانستند(!) یک بار دیگر، غرور و خودبرتربینی این سازمان که تا مغز استخوان نیروهایش نفوذ کرده بود، کار را برای رزمندگان یگانهای جنگ شهری سپاه و کمیته تسهیل کرد.
در ابتدای تابستان 60 و نخستین روزهای رویارویی با خرابکاران و آدمکشان سرسپرده به رجوی، تخمین زده میشد سازمان، 30 هزار عضو مسلح و آماده عملیات در کشور دارد و نظر به اینکه هدف اصلی منافقین، براندازی و به دست گرفتن قدرت است، قوای خود را در تهران متمرکز کرده است. پس از فجایع هفتم تیر و هشتم شهریور، هیچ کدام از نهادهای امنیتی کشور، اعم از «واحد اطلاعات سپاه»، «کمیتههای انقلاب اسلامی»، «اطلاعات نخستوزیری» و«دادستانی انقلاب» برای مواجهه با چنین تهدیدی، آمادگی لازم و کافی را نداشتند. امنیت داخلی کشور، تقریبا به همان وضعی دچار شده بود که استانهای مرزی در مواجهه با ارتش عراق در پاییز 59 پیدا کرده بودند؛ تهدیدی تجربهنشده و بزرگ که در ابتدای امر، با چند ضربه خونبار، جبهه انقلاب را دچار انفعال کرده بود اما این بار، برخلاف ماههای اولیه جنگ با متجاوزان بعثی، نیروهای انقلابی با سرعتی غیرقابل تصور انسجام پیدا کرده و تمامقد وارد میدان شدند (دقیقا به دلیل نبود مانعی مانند بنیصدر و یکصدایی کشور در مواجهه با خطر). صدها خانه تیمی و صدها نفر از منافقین در سراسر کشور، خصوصا شهرهای بزرگ، توسط سبزپوشان کمیته و سپاه، به اصطلاح زیر ضربه رفتند و تعقیبی گسترده برای دستیابی به مرکزیت سازمان، خصوصا موسی خیابانی، مهدی ابریشمچی و محمد ضابطی آغاز شد. اوایل دیماه، «جعفر...» یکی از اعضای سازمان که چند ماه قبل، به واسطه پدرش تسلیم سپاه شد و مشخص شد از محافظان مهدی ابریشمچی بوده، آدرس حدودی 3 خانه تیمی را در 3 منطقه زعفرانیه، یوسفآباد شمالی و خیابان بوستان به واحد اطلاعات سپاه ارائه کرد و مدعی شد این خانهها هنوز تخلیه نشدهاند و مرکزیت سازمان احتمالا به این خانهها تردد دارند. عملیات تعقیب و مراقبت، به مدت 45 روز در مناطق مزبور انجام گرفت و در نهایت مشخص شد موسی خیابانی و اشرف ربیعی (همسر مسعود رجوی) در خانه زعفرانیه و مهدی ابریشمچی و همسرش مریم قجر در خانه یوسفآباد و محمد حیاتی (یکی دیگر از اعضای مهم مرکزیت سازمان) در خانه خیابان بوستان، مستقر هستند. با رسیدن به نتیجه قطعی، سرعت عمل در انجام عملیات واجب بود، چرا که هر لحظه امکان داشت به واسطه نفوذیهای سازمان، اطلاعات لو رفته و این فرصت تاریخی از دست برود اما یک مشکل جدی وجود داشت که امروز غیرقابل قبول به نظر میآید: کمبود نیروی لازم برای حمله به هر 3 خانه در یک زمان. شاید منافقین هم از چنین فقر نیروهای عملیاتی در واحدهای جنگ شهری سپاه و کمیته اطلاع داشتند که احساس خطر جدی نمیکردند. در نهایت تصمیم بر این شد که تمرکز عمده نیروهای عملیات بر خانه زعفرانیه باشد و پس از اتمام کار آن، 2 خانه دیگر مورد حمله قرار گیرند. 19 بهمنماه 60، عملیات علیه مقر موسی خیابانی، قائممقام مسعود رجوی و فرمانده نظامی سازمان، آغاز شد و پس از چند ساعت، با هلاکت او و چند نفر دیگر از اعضای مؤثر تشکیلات (و تنها با یک شهید از پاسداران کمیته) به پایان رسید. حین عملیات، بر اثر اشتباهی، سکوت رادیویی شکسته شد و نیروهای مستقر در 2 خانه دیگر احساس خطر کرده، اقدام به تخلیه شخصیتهای مهم کردند. مهدی ابریشمچی و همسرش مریم، زیر چشمان مأموران مراقبت سپاه که دستوری برای حمله و سوزاندن موقعیت خود نداشتند، از خانه یوسفآباد گریختند و محمد حیاتی هم محل خود را ترک کرد. پاسداران، بلافاصله پس از پایان عملیات در زعفرانیه، به خانههای دیگر نیز حمله بردند اما فقط با اعضای جزء درگیر شدند. با همه این توصیفات، عملیات مذکور- که در تاریخ به عنوان «ضربه 19 بهمن» شهرت یافت- مرکزیت سازمان را در داخل کشور از بین برد و برای نخستین بار، سازمان منافقین را متوجه قدرت جدیدی نمود که بیسر و صدا شکل گرفته و در یک روز توانسته بود 3 مقر اصلی هدایت تشکیلات در داخل کشور را زیر ضربه ببرد.
پایان بهمنماه 60، رزمندگان هر 2 جبهه داخلی و خارجی، پیروزمندانه در تدارک ضربات بعدی به دشمنان بودند. در خوزستان، شناساییها برای اجرای عملیات فتحالمبین با شدت جریان داشت، در تهران اما به دست آوردن سرنخ برای ادامه کار کمی مشکل بود. در جیب موسی خیابانی، کاغذی حاوی یک شماره تلفن(بدون نام و نشانی خاص) پیدا شد که همه امیدها به آن بود.
* تاریخنگار، پژوهشگر و نویسنده