دکترسیدمحسن موسویزاده*: «بعد از کشف اجساد، سازمان اعلام میکند خسرو زندی اصلا هوادار ما نیست، در حالی که من در اینجا به عنوان فردی که مستقیما در این عمل شرکت داشتم و از عاملان این جریان بودم و به عنوان فرمانده اول نظامی منافقین در تهران میگویم خسرو زندی یکی از اعضای عملیاتی بخش ما بود و در این جریان شرکت داشت و اگر سازمان تا به حال خسرو زندی را انکار میکرده، مرا دیگر نمیتواند انکار و تکذیب کند... آقای رجوی، مسؤول شورای ملی مقاومت و آقای زرکش، قائممقام و مسؤول اول و فرمانده اول سیاسی نظامی در جریان شکنجهها قرار داشتند». (مهران اصدقی از عوامل شکنجه پاسداران در عملیات مهندسی)
گروهک تروریستی منافقین از زمان ورود به فاز مسلحانه خود را دست بالاتر از نظام میدانست. همین مسأله سبب شد آنها با ارائه تحلیلهایی مانند اینکه جمهوری اسلامی فاقد پایگاه طبقاتی بوده و بیشتر به طیفهای مختلف وابسته است، نابودی نظام را امر راحتی تلقی کنند. گروهک منافقین در تحلیلهای خود عنوان میکرد جمهوری اسلامی را میتوان با یک تکانه که شامل تظاهرات مسلحانه یا ترور و کودتا باشد، نابود کرد. گروهک منافقین متأثر از به قدرت رسیدن لنین در شوروی، مردم را پیرو طرف پیروز میدانست و میگفت بعد از پیروزی مردم حکومت ما را قبول خواهند کرد. با این حال برخلاف این تحلیل، اقدامات تروریستی این گروهک در به شهادت رساندن شهیدان بهشتی، باهنر و رجایی و همچنین تظاهرات 5 مهر1360 نتوانست سبب نابودی جمهوری اسلامی شود. اتفاقا خلاف تحلیل منافقین هر چه از 30 خرداد 1360 میگذشت، حلقه محاصره منافقین تنگتر میشد. با این حال غرور سازمان و تحلیل جامعه ایران بر اساس اندیشههای التقاطی مانع از این شد آنها پی به چرایی شکستهای خود ببرند.
همین مسأله موجب شد مرکزیت گروهک تروریستی منافقین 19 بهمن1360 دچار ضربه شده و افرادی مانند موسی خیابانی کشته شوند. همین مسأله سبب شد گروهک منافقین اعلام کند حذف موسی خیابانی، ضربهای به اندازه ضربه سال 1350 و تغییر ایدئولوژی در سال 1354 نبوده و ما میتوانیم دوباره سر بلند کنیم. به عقیده این گروهک این ضربه در نهایت فقط پیروزی نهایی را به تأخیر انداخته است. هر چند گروهک منافقین سعی کرد بعد از ضربه 19 بهمن بر تمهیدات امنیتی خود اضافه کند اما با تمام تدابیر اتخاذ شده مانند کنترل بیشتر خانههای تیمی و دقت در اجاره خانهها، باز هم این مسائل نتوانست جلوی ضربه بعدی بر آنها را بگیرد. بر این اساس اردیبهشت 1361 بخش اجتماعی منافقین توسط نظام متلاشی شد. البته باز هم منافقین تحلیل میکردند این ضرباتی که میخوریم در برابر نتایج عظیمی که به دست میآوریم، ناچیز است(!) گروهک منافقین معتقد بود «اقدامات ما افراد و نیروها را به میدان میآورد و ماهیت حکومت را برملا میکند از این رو اگر در این راه کشته بدهیم، ضرر نکردهایم».
با این حال ضربه مرداد 1361 به مثابه تلنگری، سبب شد این گروهک درصدد بررسی دقیقتر چرایی ضربات مهلکی باشد که در مدت کوتاهی بر این سازمان تروریستی وارد آمده بود. 10 مرداد 1361 بخش روابط سازمان زیر ضربه رفت و جمعی از کادر و اعضای تروریست کشته و زخمی و تعداد کثیری نیز دستگیر شدند. گروهک منافقین 4 عامل را در ضرباتی که خورده بود، مؤثر میدانست؛ اول روش تعقیب و مراقبتی که نیروهای حزباللهی در پیش گرفته بودند، دوم شنود، سوم بازجویی و چهارم نفوذ نظام در سازمان.
منافقین عنوان میکردند بعد از 30 خرداد ما در بحث نظامی به دلیل ضرباتی که به حکومت وارد کردیم یا دست بالا را داشتیم یا اینکه در حالت متوازن با نیروهای حکومتی قرار داشتیم. با این حال به دلیل کمتوجهی به اطلاعات در این بحث از حکومت عقب افتادیم. بر اساس این تحلیل حکومت توانسته بود بخشی از دستگیرشدگان را جذب کرده و پی به روش آنها ببرد. منافقین مدعی بودند حکومت در کسب اطلاعات از عناصر ساواک هم استفاده کرده است (این مسأله بارها توسط مسؤولان تکذیب شد). منافقین معتقد بودند «هر جا ما بحث اطلاعات را جدیتر گرفتهایم، مانند انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی موفقتر عمل کردهایم». در راستای چنین تحلیلی گروهک منافقین توجه بیشتر به بحث اطلاعات را در دستور کار قرار میدهد. این عملیات توسط منافقین «عملیات مهندسی» نام گرفت. در جریان این عملیات قرار بود عناصر اطلاعاتی که مسؤول برخورد با منافقین هستند، ربوده و تخلیه اطلاعاتی شوند. تحلیل درباره «عملیات مهندسی» این بود که کار مهندسی پیچیدهتر از کار عملیاتی است و احتمال بریدن هست: «ما شکنجه میکنیم، چون مجبور هستیم ولی وقتی حاکم شویم، نمیکنیم.... جنگ ما با رژیم، جنگ 2 سازمان مهندسی است. هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است».
تلاش برای پی بردن به روشهای اطلاعاتی نظام سبب میشود منافقین شنود بیسیم نیروهای نظامی و کمیته را در دستور کار قرار دهند. منافقین در شنودهای خود متوجه عبارت عبدالله پیام میشوند و تصور میکنند شبکهای تحت این نام مسؤول شناسایی و برخورد با آنهاست. آنها برای پی بردن به این شبکه 2 نفر از پاسداران افتخاری کمیته انقلاب اسلامی به نامهای «طالب طاهری» 16 ساله و «محسن میرجلیلی» 25 ساله را با جعل عنوان کمیتهای ربوده و به خانه تیمی منتقل میکنند. 2 پاسدار دستگیر شده در مقر مذکور با دیدن عکس موسی خیابانی بر دیوار متوجه میشوند ربوده شدهاند و توسط منافقین تحت بازجویی قرار دارند. شکنجهگران گمان میکردند طالب طاهری و محسن میرجلیلی از اعضای گروه 30 نفره آقا عبدالله هستند، از این رو پس از انتقال 2 پاسدار به شکنجهگاه، شکنجه از آنها را به سرعت آغاز میکنند.
اصدقی که جزو شکنجهگران بوده در این باره گفته است: «طالب را داخل اتاق و محسن را داخل حمام بردیم و به منظور آگاهی از فعالیت 2 پاسدار دستگیرشده با کابل به جان آنها افتادیم. آنها ابتدا مقاومت میکردند و وقتی شدت شکنجه افزایش یافت و با هویه بخشی از بدن آنها را سوزاندیم، آنها اسامی خود را بیان کردند که وقتی با مدارک همراه آنها کنترل کردیم و مطمئن شدیم درست میگویند و مأموریت آنها به منظور مقابله با فعالیتهای منافقین نبوده است، سریعا به مسؤولان مافوق خود گزارش دادیم».
با وجود معلوم شدن عدم ارتباط این 2 پاسدار با ضربه زعفرانیه اما پاسدار بودن گناهی بود که گروهک منافقین نمیتوانست از آن چشمپوشی کند، لذا انتقامگیری جای خود را به کسب اطلاعات داد. اصدقی گفته است: «من به همراه مصطفی [معدنپیشه] و شهرام [روشنتبار] و محمدرضا، کار شکنجه را شروع کردیم. ابتدا آنها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم. من با کابل میزدم و مصطفی معدنپیشه دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود و وقتی مصطفی میزد، من دهانشان را میگرفتم. آنها مرتب مطالب را تکذیب میکردند و هنگامی که خیلی از فشار ضربات دردشان میآمد اللهاکبر میگفتند. بر اثر زدن با کابل تاولهایی که روی پاهای آنها بود ترک میخورد و خون جاری میشد. به مصطفی گفتم پاهایشان را باندپیچی کند تا بتوانیم مجددا آنها را بزنیم. بر اثر ترکیدن تاولها خون کف حمام راه افتاده بود و وقتی شکنجه محسن تمام میشد، او را بیرون میآوردیم و طالب را داخل حمام میبردیم».
مسعود قربانی، مسؤول بازجویی از طالب طاهری و محسن میرجلیلی نیز درباره عملیات مهندسی گفته است: «ابریشمچی اطلاعات میخواست و این 2 نفر حتی یک کلمه به ما نگفتند. جواد گفت باید کبابشان کنیم. مصطفی رفت و پیکنیک و سیخ کباب آورد. جواد سیخ را روی پیکنیک داغ کرد تا سرخ شد و به ران طالب چسباند. یک بار هم سیخ سرخ شده را روی پهلوی طالب گذاشت. تمام حمام پر از دود و بوی سوختگی شده بود. با انبر، ناخن محسن میرجلیلی را هم کشیدم. از حال رفت، وقتی به هوش آمد دیگر ناامید شده بودیم. به دستور مستقیم ابریشمچی به آنها سیانور تزریق کردیم و هنوز در حال جان دادن بودند که هر 2 نفر را در پتو پیچیدیم و داخل صندوق عقب ماشین گذاشتیم. هنوز نفس میکشیدند که در بیابانهای باغ فیض در اطراف تهران دفنشان کردیم. یعنی هنوز زنده بودند که رویشان خاک ریختیم. درباره شاهرخ طهماسبی هم که پاسدار بود و ۲۸ سال داشت بعد از 10 روز شکنجه سخت در حمام، وقتی اطلاعات نداد، به دستور ابریشمچی او را کشتیم و جنازهاش را در پارچهای پیچیدیم و داخل یک کارتن بزرگ در بیابانهای عباسآباد تهران رها کردیم».
بررسی عملیات مهندسی توسط گروهک تروریستی منافقین علاوه بر آشکار کردن ماهیت این سازمان تروریستی، نشان میدهد منافقین باز هم در انجام چنین عملیاتی دچار اشتباه محاسباتی شده بودند و به جای اینکه بعد از ضربه خوردنهای متعدد متوجه جایگاه متزلزل خود در بین مردم شوند، به این نتیجه رسیده بودند کل ضربات وارده بر آنها ناشی از اقدامات یک گروه اطلاعاتی است و آنها میتوانند با ضربه به این گروه از تداوم ضربات بر خود جلوگیری کنند. منافقین در تحلیلهای خود از این نکته غافل بودند که نخستین و مهمترین عامل ضربه به آنها، نداشتن پایگاه مردمی است؛ مسألهای که سبب شد خود مردم برای مقابله با آنها وارد میدان شوند.
* پژوهشگر بنیاد هابیلیان