احسان ساجدی: «آقازاده» قصه تقابل خیر و شر است؛ قصهای به سابقه تاریخ بشریت که از ازل تا قیام قیامت هست و تکرار میشود. رقابتی میان آقازاده خوب و آقازاده بد که ماحصل ۲ تربیت متفاوت هستند و اتفاقا تمرکز بر نمایش تاثیرات همین تربیت است که تبدیل به نقطه قوت «آقازاده» شده است. حاجرضا و امیر ۲ دوست و همرزم قدیمی دوران جنگ هستند که طبعا به واسطه رشد یافتن در مکتب جبهه و جنگ باید نتیجه تلاش آنها برای تربیت فرزندانشان حداقل از نظر ظاهری تا حدودی شبیه به هم باشد اما آنچه که در عمل اتفاق میافتد، غیر از آن است. «آقازاده» نیز دقیقا دست بر همین موضوع گذاشته و تاثیر مال حلال و حرام را در تربیت نشان داده است. جالب اینکه سریال با وجود برخی شیطنتهای سازندگانش در استفاده ابزاری از زنان بویژه کاراکتر «مانلی» اما سعی کرده در ارتباط با همین شخصیت نیز تاثیر قرار گرفتن آدمها در محیط تربیتی درست و غلط را نشان دهد؛ آنچنان که «مانلی» پس از مواجهه با خانواده حاجرضا، از دختری که در فساد و تباهی فرو رفته، به مرور تغییر میکند و مسیر اشتباه زندگیاش را اصلاح میکند.
«آقازاده» هر چند در زمینه بازیگری نیز کمی الاکلنگی جلو رفته و بازی بعضی بازیگران در برابر درخشش پارتنرهای آنها بشدت ضعیف به نظر میرسد اما در مجموع از حیث استفاده از بازیگران درست در نقشهای موجود در قصه، عملکرد قابل قبولی دارد. البته که پاشنهآشیل بازیگری آن را باید نقش «حامد» با بازی سینا مهراد دانست که اساسا بازیگر خوبی نیست و ویژگیهای ظاهری و رفتاری قرار گرفتن در موقعیت قهرمان اصلی قصه «آقازاده» را هم ندارد.
مسأله دیگر درباره این سریال که میتوان آن را به عنوان یک نقطه قوت برشمرد و از آن به عنوان توصیهای برای سایر فیلمسازانی که علاقهمند به تولید اثر برای شبکه نمایش خانگی هستند، یاد کرد؛ مسأله پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی روز در یک اثر سریالی است. هر چند که سینماییها به شکل جسته و گریخته سعی کردند طی این سالها ورودی به حوزه این موضوعات داشته باشند اما زاویه نگاه آنها عموما پرداختن به آن بعد از مسائل سیاسی بود که نمایش آن در حوزه علاقهمندی جشنوارههای خارجی قرار میگرفت اما «آقازاده» جراحی یک دمل چرکین پیش چشم مخاطب داخلی است؛ مخاطبی که نسبت به برخی از فسادهای صورت گرفته بیاطلاع یا کماطلاع است و روایت «آقازاده» از پشتپرده این فسادها میتواند برای این مخاطب روشنگر باشد. روایتی فعالانه که میتواند در برابر نگاه منفعلانه برخی رسانههای رسمی به اتفاقات سیاسی روز و سکوت آنها در مواجهه با این اتفاقات باشد.
برای نمونه ماجرای حراج تهران که معمولا با هر دوره برگزاری آن بازتاب بسیاری هم در رسانههای داخلی پیدا میکرد، یکی از حوزههایی بود که زیر ذرهبین سازندگان «آقازاده» رفت تا ابعاد مختلف آن و فسادی که در پشتپرده برخی از دورههای آن به وقوع پیوسته، به تصویر کشیده شود. ایضا مساله قاچاق دختران ایرانی به کشورهای عربی که برگرفته از پروندهای واقعی در این حوزه است و چند سال پیش نیز مستندی در ارتباط با آن تولید و منتشر شد. در واقع میتوان «آقازاده» را راوی مجموعهای از اتفاقات و پروندههای سیاسی و امنیتی چند سال اخیر دانست که در قالب یک اثر نمایشی و برای روشنتر شدن ذهن میلیونها مخاطب ایرانی از ابعاد مختلف این پروندهها به تصویر کشیده شده است.
البته با وجود همه این نقاط قوت، آقازاده عیبهای متعددی نیز دارد که بخش عمده آن را باید در تمرکز سازندگان سریال بر استفاده ابزاری از زنان و ضعف مفرط قصه در شخصیتپردازی قهرمان اصلی قصه یعنی «حامد» دانست. «حامد» به عنوان یک مامور امنیتی هر چقدر در بعد فعالیتهای کاری انسانی دقیق، تیزهوش و جدی است، در بعد زندگی شخصی بشدت ساده و حتی به تعبیر دقیقتر عقبافتاده است! فردی که پیچیدهترین پروندههای فساد در کشور را کشف میکند، براحتی دل به دختری میبازد که به عنوان طعمه در مسیر او قرار میدهند. همین رفتارهای متناقض است که برقراری ارتباط با این کاراکتر را سخت میکند.
«آقازاده» یکی از نمونههای موفق از سریالهای عرضه شده در شبکه نمایش خانگی طی چند سال اخیر است که اگر ریتم قصهگویی آن در ادامه سریعتر شود و برخی زوائد از مسیر قصه آن حذف شود، احتمالا بهتر نیز خواهد شد؛ سریالی که میتواند آغازگر ساخت مجموعهای از آثار سیاسی و امنیتی با موضوعات روز در عرصه شبکه نمایش خانگی باشد.