هدی یوسفی: در رابطه با توافق اسرائیل و امارات عربی متحده در ابتدای امر باید به تفکیک 2 وجه متفاوت مسأله پرداخت؛ نخست آنچه باعث روابط نزدیک میان 2 طرف شده و سپس توجه به آنچه علنی کردن توافق صلح را ضروری کرده است.
امارات، شیخنشین کوچکی در حاشیه خلیجفارس است که حیاتش در گرو صنعت توریسم و صادرات انرژی است و تهدیدات قابل توجهی چون عربستان دامنگیر این کشور مدرن غرب آسیاست.
امارات از جمله کشورهایی است که به بیان یوسف بن علوی، وزیر خارجه سابق عمان، سفر جدیدی را به سوی آینده آغاز کرده است و در این راه رونق اقتصادی در اولویت قرار گرفته و برای تحقق آن روند سازش به عنوان یک گزینه به کار گرفته شده است.
مقابله با دشمنان مشترکی چون اخوانالمسلمین یا اعضای جبهه مقاومت در منطقه پرتنش غرب آسیا، به زعم دولتهای عربی لزوم اتحاد میان برخی کشورهای عرب و رژیم صهیونیستی را پررنگتر میکند. به زعم آنها اتحاد امارات و اسرائیل، توافقی برد- برد محسوب میشود که از یک سو اتحادی امنیتی برای مقابله با دشمنان مشترک منطقهای است و از سوی دیگر نیاز اسرائیل به بازار مصرف شیخنشینهای عرب و نیاز امارات به تکنولوژی اسرائیل برای حل مسأله کمآبی و محیطزیست را بخوبی برطرف خواهد کرد.
وجود چنین مسائلی از مدتها قبل روابطی را میان امارات و اسرائیل به وجود آورده بود؛ روابطی که بیشتر ناظر به تبادل ورزشکار و همکاری در صنعت توریسم و بتازگی همکاری برای ساخت واکسن ویروس کرونا بود. در شمایل دیگری از مناسبات میان 2 طرف، نیروهای اماراتی به نمایندگی از اسرائیل در جنوب یمن به دنبال دستیابی به اهداف رژیم صهیونیستی بودهاند.
اما اعلام رسمی چنین توافقی موضوع مهمتری است که باید به آن پرداخته شود.
اسرائیل از سال ۲۰۰۹ و با آغاز نخستوزیری نتانیاهو رویکرد جدیدی در قبال کشورهای عرب منطقه اتخاذ کرد و در صدد عادیسازی روابط خود با این کشورها برآمد. چنین اقدامی باعث میشد اسرائیل برای خود متحدانی بیابد و جنایات رژیم صهیونیستی در قبال ملت فلسطین در سکوت خبری و بدون محکومیت و مقابله جدی از جانب همسایگان، پی گرفته شود. طرح خاورمیانه بزرگ نیز که از جانب مقامات آمریکا ارائه شده بود، دلیل دیگری بود که اسرائیل سعی در نزدیک شدن به همسایگان عرب خود داشته باشد.
طرح خاورمیانه جدید با توجیهات زیادی از جانب آمریکا ارائه شد اما واقعیت امر آن بود که ابرقدرت تازه جهان که در زمان تقسیم اراضی غرب آسیا حضور نداشته است، در پی تثبیت حضور و پیاده کردن ایدههای خود به وسیله تعریف ترتیبات امنیتی جدید در منطقه است؛ ترتیباتی که در گرو نقشآفرینی فعال اسرائیل در روابط منطقهای است. تلاشهای اسرائیل برای برقراری روابط با کشورهای عربی به نتایج قابل توجهی رسید و در نهایت، توافق صلح میان امارات و رژیم صهیونیستی که نقطه عطفی در مناسبات منطقه محسوب میشود، به وقوع پیوست. پیشقراولی امارات در توافق صلح با اسرائیل، از طرفی در میان کشورهای عربی ایجاد اختلاف خواهد کرد و این مسأله یکی از اصلیترین اهداف طرح خاورمیانه جدید آمریکا و اسرائیل است. در همین راستا شاهد موضعگیریهای متفاوتی از جانب سران کشورهای منطقه بودیم؛ در حالی که یمن و فلسطین چنین توافقی را محکوم کردند، بحرین و مصر آن را سازنده و در راستای حرکتی رو به جلو خواندند.
از سوی دیگر، چنین توافقی یک عقبنشینی بزرگ برای اعراب محسوب میشود، چرا که امارات، رژیم صهیونیستی را بدون آنکه به مرزهای پیش از ۱۹۶۷ بازگردد به رسمیت شناخته است.
به نظر میرسد چنین توافق پر سر و صدایی بیش از آنکه با هدف قبحزدایی از سازش میان اعراب و اسرائیل باشد، تلاشی از جانب بنزاید بوده تا با حمایت آمریکا و اسرائیل جلوس خود بر تخت پادشاهی امارات را تضمین کند.
البته چنین هدفی در مقابل آنچه اسرائیل به دست خواهد آورد، محلی از اعراب ندارد؛ پس از رسانهای شدن توافق، امارات مدعی شد صلح کرده است تا طرح الحاق کرانه باختری را ملغی کند؛ ادعایی که دقایقی بعد توسط مقامات اسرائیلی تکذیب شد و بیان کردند طرح الحاق کرانه باختری رود اردن، تنها به حالت تعلیق درآمده است. مواضع رژیم صهیونیستی از همین ابتدای امر نشانگر آن است که دست برتر را در توافق دارد و پس از آنکه از چنین رویدادی به عنوان برگ برنده چه در کسب مشروعیت داخلی رهبران اسرائیل و چه در کسب رای در انتخابات پیشرو توسط دونالد ترامپ، استفادههای لازم به عمل آمد، در زمانی که اقتصاد و امنیت امارات وابسته به متحد صهیونیست خود شد، اسرائیل میتواند با فراغ بال به اجرای طرحهای خود از جمله الحاق کرانه باختری بپردازد.
توافق صلح میان امارات و اسرائیل، نادیده گرفتن مسأله فلسطین است و بر همین اساس مقدمهای برای بروز رویدادها و جناحبندیهای جدید غرب آسیا.