محمدرضا کردلو: «اینها هنوز قصه نیست، واقعیت است اما ما اسم آنها را قصه گذاشتهایم، چرا که امیدواریم انشاءالله بعدها واقعیتهای تلخ این فیلم تبدیل به قصههایی شود از دوران پیش از انقلاب اسلامی که مادربزرگهای آینده برای نوهها و نتیجههایشان نقل کنند». این جملات را شهید سیدمرتضی آوینی در مقدمه قسمت اول «هفت قصه از بلوچستان» نوشته است؛ مستندی تلخ که در سالهای آغازین انقلاب ساخته شد. این مستند که تصاویر آن اردیبهشت و خرداد 1360 در روستای زرآباد در حومه ایرانشهر فیلمبرداری شده است، روایتهایی ناگفته از محرومیت در بلوچستان است که توسط گروه تلویزیونی جهاد به تصویر کشیده شد. یکی از ابداعات آوینی در این مستند این بود که گفتار متن آن را در قالب شعرنو سروده و ادا میکند. اما چه شد که یاد این مجموعه افتادم! سفر اخیر برخی نمایندگان مجلس به سیستانوبلوچستان دردهای ناشنیدنی و ناگفته و در تعلیق مانده و رسانهای نشده این خطه را رسانهای کرد؛ خبرهایی که نمیدانم چرا در رسانه اصلی مملکت، یعنی تلویزیون، کمتر دیده و شنیده میشود؛ محرومیتهایی که کمتر از آنها حرف زده میشود و همین کمتر حرف زدن باعث شده برخی مخاطبان تصور کنند فیلمهایی که از حضور نمایندگان مجلس در بلوچستان منتشر شده، خیلی عجیب و غریب است. این هم البته خودش نکتهای است. فضای سیاسی همیشه رسانههای بیشتری در اختیار داشته و این فضای سیاسی است که اگر بخواهد میتواند به موضوعی ضریب بدهد، اگرنه محرومیت بلوچستان ماجرای دیروز و امروز نیست. شاهدش همین سری مستندهای آوینی و «هفت قصه از بلوچستان». با این همه هر تلاشی برای اینکه تلخیهای زندگی در آن منطقه دیده شود، بلکه مجاهدتی برای رفع آنها رقم بخورد، جای تشکر دارد.
اینکه فضای سیاسی میتواند بر نحوه دیده شدن یا مکتوم ماندن محرومیتها اثر بگذارد، سر جای خود اما فضای سینما، مستند و برنامهسازی نیز در همه این سالها کوتاهی داشته است. در همه این سالها اثر قابل توجه، تحقیق شده و اثرگذاری که رنج مردم مستضعف بخشی از سیستانوبلوچستان را که هنوز از حداقلها محروم هستند روایت کند، اگر نگوییم اصلا ساخته نشده است، حداقل آنچنان که باید تولید نشده است. در واقع مستندهایی که روایتگر محرومیت و رنج مردم محروم بلوچستان هستند، کمتر از تعداد انگشتان یک دست است. و سوال از همین جا شروع میشود که چرا دوربین آوینی زمین گذاشته شد؟
غیر از چند گزارش در چند برنامه تلویزیونی و تعدادی مستند که در حاشیه موضوع اصلیشان به محرومیت سیستانوبلوچستان پرداختهاند، کار قابل ذکری را به یاد نمیآورم. در سینما هم «شبی که ماه کامل شد» و «روز صفر» با محوریت مضامین امنیتی و اطلاعاتی و فقط در جغرافیای بلوچستان ساخته شدهاند و اشارهای ناچیز به مساله محرومیت مردم آن منطقه کردهاند. «شعلهور» ساخته حمید نعمتالله نیز استعدادها و ظرفیتهای سیستانوبلوچستان را به رخ کشید تا مگر توجهی بیش از پیش به این منطقه بکر و زیبا شود.
سالها پیشتر از اینها البته «بدوک» مجید مجیدی ساخته شد که در کنار کارهای آوینی با نیت نمایش محرومیتهای بلوچستان ساخته شده بود و اتفاقا توانسته بود این کار را بخوبی انجام دهد. ماجرای پرفراز و نشیب فیلم سینمایی «بدوک» در دوره ریاستجمهوری رفسنجانی، چالشهای فراوانی برای سازندگانش به همراه داشت؛ چالشهایی که نتیجه رویکرد دولت سازندگی نسبت به فقر و محرومیت بود. فیلم سینمایی «بدوک» که سال 70 توسط مجید مجیدی ساخته شد، سوژهای جسورانه را مورد پرداخت قرار داده و محرومیتهای جنوب شرق کشور را به نمایش کشیده بود. این فیلم توسط رئیس دولت وقت (هاشمیرفسنجانی) به اتهام سیاهنمایی دچار مشکلات فراوان شد. در مقابل این مواجهه، رهبر انقلاب بعد از تماشای فیلم درخواست پیگیری مشکلات منطقه را دادند. مجید مجیدی جلسه دیدار با رهبر انقلاب درباره فیلم بدوک را اینطور روایت میکند: «این فیلم را به همراه جمعی از هنرمندان و مسؤولان در جلسهای که آقا هم حضور داشتند، دیدیم. فیلم که تمام شد آقا بشدت برافروخته و ناراحت شدند. این عین عبارت آقاست: اگر فیلم مبتنی بر درام است که حرفی نیست ولی اگر مبتنی بر واقعیات است من حرف دارم. آقای سیدمهدی شجاعی که نویسنده فیلمنامه بود گفت متاسفانه مبتنی بر واقعیات است و من هم ادامه دادم که این فیلم فقط گوشهای از واقعیت است و اگر میخواستیم همه آن را نشان دهیم، فیلم ظرفیت این همه تلخی را نداشت. و باز این عین عبارت آقاست که خطاب به مسؤولانی که آنجا بودند، گفتند: اگر چنین است چرا به ما نمیگویید. چرا به ما گزارش داده نمیشود؟ با همین لحن، که بعدها از ما گزارش خواستند و ما هم گزارشهایمان را مکتوب کردیم و فرستادیم و نخستین نتیجه آن این بود که کل مسؤولان آن منطقه عوض شدند».
بدوک اگر چه در نخستین قدم، جایزه بهترین فیلم اول جشنواره فجر را از آن خود کرد اما پس از پخش، مخالفتهای جدی از سوی مسؤولان دولت سازندگی را در پی داشت. مجیدی درباره ساخت بدوک میگوید: «واقعا از صفر شروع کردیم. از دادن آموزشهای اجتماعی و ارتباطی و آشنایی آنها با زندگی حداقلی شهری تا مسائل مربوط به فیلم و... . وقتی موضوع لو رفت، حساس شدند. عوامل انتظامی مرا گرفتند و به کلانتری محل بردند و تعهد گرفتند کار را تعطیل کنم ولی ما ادامه دادیم که تهدید به بازداشت کردند...».
مجیدی در روایتی از نمایش فیلم برای برخی در حوزه هنری میگوید: «بعد که فیلم آماده شد برای آقایان زم، تختکشیان، سیدمرتضی آوینی و چند نفر دیگر نمایش دادیم. وقتی تمام شد، سکوت عجیبی حکمفرما شد. آقامرتضی با سرعت از استودیو خارج شد، آقای زم هم از پایان فیلم انتقاد کرد و گفت: قرار ما این نبود. من هم گفتم: به هر حال واقعیت این است. اگر غیر از این انجام میدادم، خیانت کرده بودم. نیم ساعت بعد آقا مرتضی مرا خواست. وقتی وارد اتاقش شدم. مرا در آغوش گرفت و خسته نباشید گفت. علت خروجش را جویا شدم، گفت: این فیلم به قدری مرا تحت تاثیر قرار داد که نمیتوانستم ثانیهای درنگ کنم. ترجیح دادم بغضم جایی دیگر بترکد». مجیدی از آن دوران اینگونه یاد میکند: «بدوک خیلی زود از پرده پایین آمد و رئیسجمهور وقت (هاشمیرفسنجانی) نامهای 11بندی خطاب به من و حوزه هنری نوشت و توضیح خواست. در بند اول این نامه آمده بود که ما این همه سد و سیلو در کشور ساختیم، این همه آبادانی، چرا راجع به اینها فیلم نساختید؟» مجیدی در مراسمی با اشاره به اینکه در آن نامه نوشته شده بود که «این همه در کشور سازندگی هست، چرا آنها را نشان نمیدهید؟!» نامه آوینی را یادآوری کرده و میگوید: آوینی نامهاش را با این جمله شروع کرد که شما شاعری را در تاریخ پیدا کنید که در رثای سد و سیلو شعر گفته باشد؛ اصالت هنر متعهد این است که از دردها و رنجها و مشکلات مردمش بگوید.