آرش چراغی: ادبیات در همه حال محتاج صداهای گوناگون است. آنچه ادبیات را تبدیل به لذتبخشترین تجربه زیستی انسانها کرده، روایتگری زندگی با صداهای گوناگون است. جهان ادبیات، پناهگاه صداهای متمایز است؛ جایی که در آن انواع صداها با ارتعاشهای گوناگون سخن از آدمی و زیستن او در این جهان غریب میگویند. ادبیات در ایران نیز پناهگاه انواع صداهای گوناگون بوده است که اگر تنها به جنسیت صداهای آن به عنوان بخش کوچکی از انواع صداها نظر افکنیم، بدون شک صدای زنان چشمانداز منحصربهفردی برای بازنمایی جامعه ایرانی چه در روزهای قبل از انقلاب و چه در مسیر شورانگیز سالهای پس از انقلاب بوده است. حال اگر به رمان حاضر به عنوان صدایی زنانه در میان صداهای گوناگون ادبیات در جامعه بیندیشیم، بدون شک این رمان هم به جامعه خود وفادار بوده و هم بر ساحت زنانهاش استوار است.
زبان و بحران زنانه حاکم بر رمان حاضر منجر به روایتی تاثیربرانگیز در قصهای زنانه شده است اما پیش از هر چیز باید به این نکته مهم اشاره کنیم که بر خلاف اغلب آثار ادبی که داعیه زنانهنویسی دارند، این اثر با زیرکی از ایدئولوژیزدگی اغلب ادبیات داستانی زنانه جامعه ما عبور کرده است. باورپذیری صادقانه موانع پیش روی شخصیت مرکزی رمان (بهار) روایت را از پیچیدگیهای اغلب اپوتیک و متضاد با جامعه ایرانی در امان نگه داشته است. شخصیت ریشه در اکنون جامعه خود دارد که با وجود ضعف دراماتیکش در اعتماد به دروغ مخفی و پنهان در شخصیت مرد قصه و با از هم پاشیدگی جسم و روانش پس از خیانت مرد به وی و دیگر زنان اجتماع ایران همچنان به اجتماعش پایبند بوده و ریشههایش را بیشتر از آنچه هست مستحکم میکند.
شخصیت بهار نمود اکنون زنان جامعه ایران است که ضدفرهنگها اغلب آنان را به عنوان جذابترین و در عین حال سادهترین ابژههای ایدئولوژیک در خلق پروپاگاندای ضد فرهنگیشان به منظور بازنمایی سوژگی آنان در جهان مورد واکاوی قرار دادهاند. این مضمون که اساسا مضمونی پیچیده در عین سادگی بسیار است، دستمایه رمان خوشساخت «یک فصل در کوبیسم» شده است که در آن بهار شخصیت دانشجوی شهرستانی پس از قبولی در دانشگاه به تهران آمده و با شخصیتی به نام «کیوان» آشنا میشود. کیوان به بهانه ساخت مستندی از زنان ایران دوربینی را در اختیار بهار قرار میدهد تا او به میان زنان قشر ضعیف جامعه رفته و زندگی آنان را بازنمایی کند. کیوان پس از انجام ماموریت بهار ناپدید شده و سر از فرانسه در میآورد. چندی بعد کیوان فیلم مستند بهار را با رنگ و لعابی ضدایرانی در جهان منتشر میکند.
این رمان درست بر لبه سقوط در سراشیبی منطق غیرباورپذیر و صعود بر شیب بلند واقعگرایی در جریان است و مولف با ریاضت در بنمایههای ادبی اثر شگفتآوری از واقعیت را با گذار از تجربههای زیستی مخاطب خود نگاشته است.
انسجام روایی واقع در رمان «یک فصل در کوبیسم» به استدلال و استنباط مفهومی عمیقی در عینیت بخشیدن به طرح قصه یا موضوع آن منجر شده است که به ندرت میتوان خلأ یا منفذی روایی - ساختاری در آن جست. راوی بیپروا سخن نمیراند، او همه چیز گفتارش را در غربالگری آفرینش اثر از صافی مخاطبشناسی اجتماعی عبور داده و در نهایت آنچه را ضرورتش در اثر احساس میشود، به گفتار تبدیل کرده است.