من دوست دارم در آینده مدیر شوم. من فکر میکردم کار مدیران سخت است اما شنبه که بعد از 7 ماه به مدرسه آمدم و مدیرمان با ویدئوکال گفت برگرد خانه و با رضایتنامه ولی بیا، فهمیدم مدیران کار خیلی راحتی دارند. مخصوصا که سرکار زیرشلواری و رکابی میپوشند. آنها با اینکه کار سختی دارند، همیشه میخندند و دستور میدهند. بابایمان میگوید مدیران همیشه غافلگیر میشوند حتی بعد از 7 ماه. اگر اینطور که بابایمان میگوید باشد، خیلی خوب است چون وقتی بزرگ شدم هرسال از گرفتن جوراب روز مرد غافلگیر میشوم و مثل پدرم قهر نمیکنم تا مادرم به ما شام ندهد.
بابایمان میگوید بعضی مدیران برخلاف مردم عادی فقط صبح جمعه کار میکنند. برای همین هم صبح جمعه به مدیر مدرسهمان زنگ زد که ببیند من باید شنبه به مدرسه بروم یا نه؟ اما یک خانمی گفت مشترک موردنظر در جلسه است و بوقهای ناجور زد. من اولش ترسیدم که اگر مدیر شدم مجبورم همه روزهای هفته ساعت 6 صبح با صدای جاروبرقی مادر بیدار شوم و باقیاش با زنگ تلفن مردم اما بابایمان گفت... آقا اجازه؟! بابایمان گفت هرچیز توی خانه میگویم ننویس، دوتاییمان را توی گونی میکنند.
دیروز مامانمان رفت توی گوشی و گفت تو روزهای فرد میتوانی بروی! بابایمان گفت پلاک من که زوج است. گفت تو را نمیگویم پسرمان (یعنی من) را میگویم. بابایمان گفت مدیران هم که فقط طرح زوج و فرد را بلدند. مامانمان گفت مدیران مگر کاری هم بلدند؟ مثلا همین رئیسجمهور... با اینکه بابایمان خودجوش توی گونی رفت ولی من فهمیدم استعداد مدیر یا رئیسجمهور شدن را خیلی دارم. آقا اجازه!؟ نت ما قطع شد. از کجاش دوباره باید بخونیم؟