آرش فهیم: یک مادر تنها با پسر بچهاش، در شهری دراندشت! یک پدر که به خاطر یک اشتباه بزرگ، باید تاوان سنگینی بدهد. یک خانواده که دستان مردش به خون آغشته و زندانی شده و عشق حقیقی که در مرخصی کوتاهمدت زندان در دل خانواده زنده میشود، یک پسر که از تاریکی میترسد و در آغوش پدر امنیت مییابد. و یک دهلیز که راه تاریکی است اما محل ورود به روشنی و قهرمان فیلم، یک مادر داغدار است که قاتل پسرش را میبخشد. این همه ماجراهای یک فیلم غافلگیرکننده است؛ «دهلیز» نخستین فیلم بلند سینمایی «بهروز شعیبی» است. جوانی که قبلا در فیلمهایی چون «آژانس شیشهای» و «طلا و مس» بازی کرده بود. «دهلیز» روایت جدایی و حکایت انسانی گرفتار و دربند تاریکی است اما برخلاف سینمای روشنفکری، سیاهی این فیلم «یک تلخی بیپایان» نیست، بلکه سفری است از سیاهی به سپیدی. داستان واقعی زندگی انسان در این جهان که هرولهای است میان تاریکی و روشنایی. در فیلم «دهلیز» هم قضیه قصاص مطرح شده است و اتفاقا در این فیلم هم فرد مرتکب قتل، چهره لطیفی دارد. اما آنچه این فیلم را با آثاری با این محوریت مضمونی متمایز و ممتاز کرده، دو شاخص است، اول اینکه برخلاف سایر فیلمهای منتقد حکم قصاص، برای اولیای دم هم حقی قائل شده است. چون در اغلب اینگونه فیلمها خانواده مقتول انسانهایی دیوسیرت و متوحش نشان داده میشوند! دوم اینکه در این فیلم، فضاسازی نهتنها به سمت سیاهنمایی نرفته که گویی حکم قصاص و زندانیشدن فرد، وسیلهای برای اکتشاف عشق و انسانیت در شخصیتهای داستان شده است. چه در خانواده قاتل که پس از یک دوری طولانیمدت و یک وصال کوتاهمدت به درک تازهای از مفهوم خانواده و کنارهمبودن میرسند و چه خانواده مقتول که به جای انتقام، طعم گوارای بخشش را میچشند. «دهلیز» شعار نمیدهد، خودنمایی نمیکند و یک فیلم ساده و سالم اما ملتهب و گرم است. فیلمی است وارسته از ادا و اطوارهای روشنفکرنمایانه و هیجانات و پیرایههای کاذب فیلمفارسی که دست و دل مخاطب را گرفته و از دل غبارهای روزگار عبور میدهد؛ برخلاف فیلمهای پرادعای اجتماعی و به ظاهر روشنفکرانه که مخاطب خود را در غبار، سردرگم میکنند. شاید مشکل عمده فیلم، ضرباهنگ کند آن باشد و اینکه شخصیت قاتل، باز هم به شکلی غیرمنطقی، زیاده از حد نیک و دوستداشتنی به نمایش درآمده است. نقطه عطف اساسی فیلم، ترسیم چهرهای متفاوت از زندگی در کانون خانواده است. اینکه چرا فیلم دچار لغزشهای آثاری از این طیف نشده، موضوع مهمی است که توجه به آن، سرشت و سرنوشت سینمای ما را دگرگون میکند. متاسفانه طی سالهای اخیر، سینمای اجتماعی ما دچار ضعف و انحطاط شد. یعنی آنچه تحت عنوان سینمای اجتماعی به خورد مخاطب داده میشد، محصولاتی بدلی و جعلی بوده و تنها ژست پرداختن به معضلات جامعه را داشتهاند، نه درد و دغدغه آلام و آرمانهای مردم. سازندگان اینگونه فیلمها، مشکل را از نظام نظارتی و ارزشیابی میدانند و تقصیر را به گردن سانسور میاندازند! اما واقعیت این است که فیلمی به معنای واقعی کلمه «اجتماعی» است که قائل به تعهد اجتماعی باشد و چنین اثری هیچگاه اسیر سانسور و ممیزی نشده و نخواهد شد. به بیان بهتر، اگر فیلمی برخاسته و برساخته از هویتی بومی و ملی باشد، ولو به مکتومترین و تابوترین مضامین بپردازد، یک فیلم «ارزشی» محسوب خواهد شد. مشکل عظیم فیلمهای شبهاجتماعی سینمای ما این است که بدون دغدغه واقعی و بیشتر بهصرف جلبتوجه یا کسب جوایز خارجی ساخته میشوند و به همین دلیل هم راه به جایی نمیبرند. ورنه در سینمای ایران میتوان دهها فیلم را مثال زد که تندترین انتقادات اجتماعی را مطرح کردهاند و حتی یک پلان از آنها هم کاسته نشده است. نمونهاش همین فیلم «دهلیز» است که چون براساس دغدغهای شفاف تولید شده و نگاهش مخاطب داخلی است، نه جشنوارههای خارجی و از همه مهمتر اینکه قائل به هویت و ارزشهاست، توی ذوق نمیزند و به دل مینشیند.