printlogo


کد خبر: 224412تاریخ: 1399/6/26 00:00
درباره شعر رضا شیبانی‌اصل، شاعر جوان معاصر
شهریار جوان

پویا مشهدی: «طلوع می‌کنی آخر، به نور و نار قسم/ به آسمان، به افق‌های بی‌سوار قسم/ هنوز منتظر بازگشتنت هستم/ به لحظه‌های غم رفتن قطار قسم/ خزان به سخره گرفته‌ است گریه‌ گل را/ به غصه‌های دل ابری بهار قسم/ نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد/ که می‌خورد به سر پرغرور خار قسم/ نشانده‌ام به دل خسته، داغ شهری را/ به قلب خسته‌ این شهر داغ‌دار قسم/ به خون نشسته‌ دلم، مثل قالی تبریز/ به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم/ دلم شبیه گسل‌های شهر تبریز است/ به این سکوت، به این صبر پایدار قسم/ کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟/ نه شهر مانده نه یاری، به «شهریار» قسم/ ولی هنوز به آینده روشن است دلم/ به بخت تیره‌ مردان این دیار قسم».
 تبریز از گذشته‌های دور شهر شاعر‌پرور و مهد غرور و غیرت‌مندی و آگاهی بود و هست و خواهد بود. سرزمینی که در سده‌های متاخر هماره در متن اصلی تحولات و رویدادهای کلان کشوری قرار داشته است؛ سرزمینی که طی سالیان متمادی مردان و زنانی را در خود پرورش داده‌ است که هر یک به گونه‌ای در دل تاریخ ماندگار شده‌اند. مانند عباس‌میرزا که برخلاف پدر عیاش و نالایقش، در برابر تهاجم روس‌ها ایستادگی کرد و سرآخر جان و سرش را بر سر وطن‌خواهی نثار کرد یا ستارخان و باقرخان، که ندای آزادی در صفیر گلوله‌شان مستتر بود و فریاد غیرت و مردانگی همراه اسم‌شان بر صفحه تاریخ مشروطه‌خواهی درج شد. همچنین در وادی شعر و شعور نیز از دیر‌باز بزرگانی را تقدیم جامعه ادبی کرده است. قطران تبریزی را می‌توان نخستین شاعر بلند‌آوازه تبریزی دانست و بعد آن خاقانی‌شروانی شعر خطه تبریز را به اوج زیبایی و اهمیت رساند. در دوران معاصر افرادی نظیر پروین اعتصامی و محمدحسین بهجت‌تبریزی یا همان شهریار معروف توانستند زیباترین اشعار را بسرایند و هر یک نام خود را بر قله‌ای از قلل شعر پارسی برافراشته کنند؛ پروین با اشعار تعلیمی زیبای خود، از بزرگ‌ترین قطعه‌سرایان به حساب می‌آید و شهریار با غزلیات شورانگیز و حافظانه خود در ذهن تک تک شعردوستان جای گرفته است. در دوران تجدد ادبی و نوگرایی، تبریز یکی از قطب‌های اصلی این جریان بود. تقی رفعت و همیارانش نظیر جعفر خامنه‌ای با انتشار مطالبی در باب نوگرایی در نشریه آزادیستان و روزنامه تجدد که مدیر مسؤول هر دو آنها بود، توانستند گام بزرگی در اعتلا و گسترش شعر نو بردارند. شعرای تبریزی امروزه نیز از پای ننشسته‌اند و همچنان لوای شاعری در سرزمین آذربایجان را بر دوش می‌کشند. رضا شیبانی‌اصل از شعرای جوان و خوش‌آتیه تبریز است که با انتشار مجموعه شعر «سکوت کاه‌گلی» در سال 1391 که بیش از 40 غزل را در خود جای داده است، به طور جدی به مرز‌های سرزمین ادبیات دخول کرد. غزلیات شیبانی در این کتاب محدود به موضوع خاصی نیست؛ هم سخن از داغ‌ها و داغدیده‌های تبریز به میان می‌آورد و هم از دفاع‌مقدس و شکوه آن. هم از انتظار برای ظهور حضرت صاحب‌الزمان(عج) سخن می‌گوید و هم از دردمندی و دلاوری مولای متقیان علی(ع). و همچنین هم به دل جامعه می‌زند و از دردها و مشکلات و معایب آن می‌گوید و هم از عواطف زلال خودش پرده بر می‌دارد و روح حساس خود را نمایان می‌کند. شاخصه اصلی غزلیات او پرداختن به آرایه‌های معنوی و بویژه لفظی است. شیبانی در این‌باره به اندازه‌ای خوش درخشیده است که مقام معظم رهبری در دیدار با شاعران بحق او را «شهریار جوان» خواندند. توجه به آهنگ و موسیقی کلمات و نگرش دقیق در معانی آنها برای ساختن ایهام و استعاره و همچنین عنایت به شکل ظاهری کلمات، فاکتورهایی است که شعر او را تا جایی اعتلا می‌دهد که شهریار جوان نامیده شود. شاید بتوان ایهام را برجسته‌ترین ارائه در اشعار او دانست که البته غالبا از نوع ایهام تناسب است: «از موی «چنگ» خورده و از آه مادران/ آوازهای میهن خود را شناختم» «تقدیر، مرد دیدن خورشید من نبود/ بی ‌«مشتری» نشست ز پا کهکشان من» «هزار لاله در این لاله‌زار پر‌پر شد/ نیامد، آه یکی ناله از «هزارستان»»، «چشمان آهوی تو در این شهر، آخر/ ما را به دست «مردم» صیاد دادند»، «کنار جوی نشستیم و سال و «ماهی» رفت/ فغان که تور نینداختیم و «ماهی» رفت» و «مگیر بوسه‌ پنهان چشم‌هایم را/ خطای کوچکی از «بنده‌ سیاهی» رفت». بازی با کلمات از دیگر جذابیت‌های شعر شیبانی است: «بیا که بی‌تو ترک خورده است بغض اتاق/ و زیر طاقچه طاق است طاقت جان‌ها» «به سر تاجش نهادیم و سر تاراج ما دارد/ سر تاراج ایل خسته‌ محتاج ما دارد» و «در قاف شعر، شه پر سیمرغ اگر نبود/ در گاف قافیه پر و بالی که داشتیم». حضور کلمات متضاد در تنه‌ سبز غزلیات او چشم‌نواز است. مانند غزلی که در ادامه ذکر خواهد شد: «در چشم‌هایت؛ این جمع اضداد/ یک جا نشسته‌ست، آهو و صیاد/ یک جا نشسته‌ست روی لبانت/ لبخند شیرین، تلخند فرهاد/ در گریه‌هایت، سرمای بهمن/ در خنده‌هایت، گرمای مرداد/ پیشانی تو نور است و ایمان/ زلف سیاهت کفر است و بیداد/ آشفته گیسو! در گیسوانت/ بر باد بادا دنیای آباد/ پایان گل را بهتر کدام است؟/ افتاده بر آب؟ یا رفته بر باد». مراعات نظیر نیز در کنار انواع جناس، دیگر آرایه‌ برجسته در اشعار اوست: «رحمی در این جماعت هفتاد رنگ نیست/ سیلی بزن که سرخ کنی روی زرد را» و «یکی نهاد به سر تاج و دیگری دستار/ قضا چنین شد و بر هر سری کلاهی رفت».  مطابق آنچه در بالا ذکر شد و تنها قطره‌ای از دریای هنرمندی شاعر را نشان داد، حقا می‌توان او را «شهریار جوان» دانست و به روزهای پیش رویش امید درخشش بیشتر داشت.

Page Generated in 0/0052 sec