راستش را بخواهید خیلی از ماها، از این دنیا طلبکار هستیم و نمیدانیم اولویتهای اصلیمان چیست؟!
شاهد مثالم همان خوانندهای است که در ایستگاه متروی استاد معین آواز میخواند و گاه میگفت از این دنیا ۲ تا صندلی چوبی میخواهد، گاه یک وجب خاک؛ و گاه یک جعبه مداد رنگی! این خواستهها اصلا ربطی به هم ندارند و این میزان از آشفتگی و تشتت آرا، واقعا چیزی نیست که آدم عاقل بتواند رویش حساب باز کند. چه برسد به دولتمردان!
اصلا شما همین الان از 4 نفر دور و برتان بپرسید چه میخواهید از این دنیای وا نفسا؟!
بعضی، دغدغهشان مسکن است، بعضی دنبال شغلاند، مجردها به ازدواج آسان فکر میکنند و کسی که گرسنه یا تشنه باشد هم اولویتش آب و غذاست. بنابراین شما هم حق میدهید اگر آدم بخواهد کاری برای کسی بکند، متحیر بماند که کدام یکی را انتخاب کند. احتمالا حالا بهتر برایتان جا افتاده باشد که چرا دولت، سیاست «هرکسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش» را در دستور کار قرار داده و به قول معروف هرکسی را سی خودش فرستاده.