printlogo


کد خبر: 224669تاریخ: 1399/7/1 00:00
نکاتی درباره فتنه جدید بی‌بی‌سی فارسی
جلسه‌ای که محرمانه نبود!

محمدعلی صمدی*: 53 روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در 16 فروردین 58، از به هم پیوستن 7 گروه اسلامی که پیش از انقلاب، علیه رژیم پهلوی فعالیت مسلحانه می‌کردند، سازمانی به نام «مجاهدین انقلاب اسلامی» به وجود آمد. 17 روز بعد، خبر تاسیس «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» در رسانه‌های گروهی منتشر شد؛ تشکلی نظامی که بنا بود در غیبت یا ضعف ساختارهای سنتی نظامی و امنیتی، مسؤولیت حفظ «انقلاب اسلامی» و نظام سیاسی برخاسته از آن را عهده‌دار شود. این سازمان نوپا، از ادغام 4 گروه سیاسی و دارای فعالیت‌های شبه‌نظامی تشکیل شد؛ گروه‌هایی که چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هر کدام در گوشه‌ای از شهر تهران، در ساختمانی مستقر شده و توسط یکی از شخصیت‌های انقلابی شناخته‌شده و خوشنام، با شورای انقلاب مرتبط بودند، خود را پاسداران انقلاب می‌نامیدند (گروه جمشیدیه، گروه محمد منتظری، گروه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروه لاهوتی). پس از تشکیل سپاه پاسداران، «جواد منصوری» فرماندهی سپاه را ماه‌ها برعهده داشت. بعد از او، «عباس دوزدوزانی» حدود 3 ماه، سکان فرماندهی را در دست گرفت. با استعفای او، «عباس آقازمانی»(ابوشریف) کمتر از یک ماه، به عنوان فرمانده سپاه معرفی شد و با کناره‌گیری وی، «مرتضی رضایی» تابستان 59، به مدت یک سال و چند ماه، به فرماندهی کل سپاه منصوب شد. پس از عزل «سیدابوالحسن بنی‌صدر» از ریاست‌جمهوری، زمزمه تعیین فرماندهی جدید برای سپاه مطرح شد و در نهایت، «محسن رضایی» مهر 60، به عنوان پنجمین فرمانده کل سپاه پاسداران، حکم مسؤولیت خود را از حضرت امام خمینی دریافت کرد. محسن رضایی اگر چه در جمع پاسداران غریبه نبود و مدت‌ها فرمانده اطلاعات کل سپاه بود اما یک تفاوت با فرماندهان پیش از خود داشت. او نخستین عضو از گروه سیاسی موسوم به «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بود که به فرماندهی می‌رسید. در آن روزها، کم بودند کسانی که از اختلافات جاری در هسته مرکزی «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» مطلع باشند؛ اختلافاتی که می‌رفت به تجزیه آن سازمان منجر شود و تنش‌های بین سازمان مزبور و تشکل سیاسی دیگری به نام «سازمان فجر اسلام» هم به آن اضافه شده بود. سازمان «فجر اسلام» که تحت فرماندهی جوان مبارزی به نام «داوود کریمی» قرار داشت، هنگام ائتلاف گروه‌های هفت‌گانه انقلابی برای تاسیس «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، از پیوستن به آن امتناع کرد. «داوود کریمی» که از مؤسسان و فرماندهان «کمیته منطقه 13» تهران بود، پس از مدتی به سپاه پیوست و در واحد موسوم به «دفتر هماهنگی» مستقر شد. او طی مدت کوتاهی به دلیل سوابق مبارزاتی، تجارب شبه‌نظامی و جذابیت‌های شخصیتی، در زمره فرماندهان شناخته‌شده سپاه درآمد و در ماه‌های نخست جنگ تحمیلی، فرماندهی اتاق جنگ جبهه جنوب را برعهده گرفت که تا حوالی مهرماه 60 تداوم داشت. امروز پس از گذشت سال‌ها، این گمان بشدت تقویت شده که در اواسط سال 60، در اذهان کادرهای قدیمی سپاه تهران، «حاج‌داوود کریمی» به عنوان گزینه فرماندهی کل مطرح بوده و تعیین محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه، برخلاف انتظار آنان بوده است و بعید نیست نخستین کدورت میان بخش‌هایی از پاسداران تهران (متمرکز در پادگان ولی‌عصر) از همین مقطع به وجود آمده باشد. حاج‌داوود کریمی با حکم محسن رضایی به فرماندهی سپاه منطقه  10 (سپاه تهران) منصوب شد که حدود یک سال ادامه پیدا کرد. هنوز هم در میان بسیاری از نیروهای قدیمی سپاه، چنین تصوری وجود دارد که «حاج‌داوود» توسط محسن رضایی از فرماندهی «منطقه 10» برکنار شد اما با مراجعه به برخی اعضای شورای فرماندهی وقت سپاه، برای نگارنده مشخص شد ایشان با موافقت خود و با حکم فرمانده سپاه، از آذرماه 61 به جبهه غرب منتقل شده و فرماندهی «سپاه منطقه 7» را در دست گرفت. اما همین تصور رسوب‌کرده در اذهان همرزمان قدیمی او در سپاه تهران، به سوابق ذهنی قبلی‌شان از محسن رضایی افزود. کمتر از 6 ماه بعد (اواسط بهار 62)، «حاج‌داوود» فرماندهی سپاه منطقه 7 را به دلایلی رها کرد و باز هم اینگونه به نظر آمد که این واگذاری مسؤولیت، در حقیقت «برکناری» توسط فرمانده وقت سپاه بوده است. با انجام عملیات خیبر در اسفند 62 و شهادت جمعی از فرماندهان یگان‌های سپاه تهران در این عملیات، جمعی از پاسداران تهرانی که غالبا در لشکر 10 سیدالشهدا جمع بودند، تصمیم گرفتند اعتراض خود را به نحوه اجرای عملیات‌ها و فرماندهی کل سپاه، به گوش متولیان ارشد جنگ (در رأس آنان آقای رفسنجانی به عنوان فرمانده جنگ) برسانند. این پاسداران که شهید حسن بهمنی، در رأس‌شان قرار داشت، پس از چندین جلسه طولانی باهم، نامه‌ای تنظیم کرده و به آقای رفسنجانی رساندند. 
نگارنده به جرات ادعا می‌کند ماجراهایی که به تنش میان اعضای سپاه تهران با فرمانده کل سپاه در نیمه دوم سال 63 منجر شد، در همین تصورات ذهنی جاافتاده در اذهان پاسداران «منطقه 10» ریشه داشت؛ تنشی که به برگزاری جلسات پرسش و پاسخ در محل سپاه منطقه 10 انجامید. پاسداران جوان و پرشوری که از جابه‌جایی چندباره فرمانده محبوب‌شان «حاج‌داوود کریمی» گله‌مند بودند و فرمانده وقت سپاه را مقصر اصلی به شمار می‌آوردند. گمان آنان این بود که اگر «حاج‌داوود» فرمانده سپاه می‌شد، شاید جنگ سرنوشت دیگری پیدا می‌کرد و علت این وقایع را به گونه‌ای تحلیل می‌کردند که احتمالا درک آن، امروز چندان آسان نباشد. به روایت پاسداران قدیمی تهران، محسن رضایی، همواره از سوی حاج‌داوود کریمی در مظان این اتهام قرار می‌گرفت که استعفایش از عضویت در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، صادقانه نبوده و در سپاه، کماکان بر اساس اولویت‌های سازمان مزبور عمل می‌کند؛ اتهامی که علیه شهید «محمد بروجردی» هم مطرح می‌شد و محسن رضایی در همین جلسه، با صراحت آن را رد کرده و تهمت‌زنندگان را به خدا واگذار می‌کند. تا امروز هم نگارنده هیچ دلیل قابل قبول و مورد وثوقی برای اینکه فرض کنیم محسن رضایی در بیان خود صادق نبوده، پیدا نکرده است. پس از 3 دهه، این فرضیات که مشکل میان حاج‌داوود و محسن رضایی، ریشه در اختلافات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با سازمان «فجر اسلام» داشته و تمام عزل و نصب‌های سپاه در چارچوب آن معنا پیدا می‌کرده، با کمی تامل و پژوهش میدانی، کاملا مخدوش می‌شود اما در آن سال‌ها، کار به قدری در سپاه منطقه 10 بالا می‌گیرد که به تدبیر و پیشنهاد شخص او، جلسات پرسش و پاسخی برگزار شد تا شاید در آستانه عملیات بزرگ آتی (عملیات بدر) از ابهامات و سوءتفاهمات ایجاد‌شده در برخی یگان‌های استان تهران بکاهد و از ایجاد انشقاق در میان بخشی از کادرهای سپاه جلوگیری کند. این 2 جلسه اوایل آذرماه 63 برگزار شد. نخستین جلسه با همهمه و هیاهوی منتقدان به نتیجه مطلوب نرسید اما جلسه دوم که روز بعد تشکیل شد، نسبتا آرام بود و گفت‌وگوهای انجام‌شده در آن ضبط شده و در همان ایام، به وفور در میان پاسداران و رزمندگان توزیع شد. رجوع به فایل صوتی این جلسه نشان می‌دهد علاوه بر گلایه‌های کادرهای سپاه تهران از مشکلات نظامی و عملیاتی، تکدرخاطر بابت آنچه اجحاف نسبت به حاج‌داوود کریمی می‌دانند، دائما بروز می‌کند. بویژه اینکه حسن بهمنی از نزدیک‌ترین رزمندگان سپاه به «حاج‌داوود» بود و در سپاه منطقه 7، معاونت عملیات او را برعهده داشت. نکته مغفول این است که سال 63، عناصر دیگری غیر از نیروهای سپاه تهران- که زمینه‌های اختلاف سیاسی با فرماندهی سپاه را داشتند؛ بویژه بیت آقای منتظری- با اهدافی کاملا متفاوت، به این بحران دامن زدند و در جلسات، با طرح مباحثی که به هیچ‌وجه مورد نظر نیروهای سپاه تهران نبود، فضای مباحثات را از مسیر نظامی، به کلی منحرف کردند. با مراجعه به متن کامل جلسه مزبور که چند روز قبل، در فضای مجازی منتشر شد، بخوبی تفاوت مطالب مطرح‌شده توسط شهید حسن بهمنی، به عنوان یک کهنه‌پاسدار با صحبت‌های اکبر گنجی که یک عنصر ستادی شاغل در بخشی سیاسی- فرهنگی در قم بود، مشخص می‌شود. 
ماجرای این تنش‌ها در نهایت به سمع و نظر حضرت امام خمینی رسید و ایشان طی پیامی که توسط آیت‌الله شهید فضل‌الله محلاتی در محل پادگان ولی‌عصر قرائت شد، خواستار پایان قطعی اختلافات شدند. پیام مزبور نقطه پایان بحران سال 63 بود. پس از 36 سال، شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی فارسی، ادعا کرده در چهلمین سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق، مستندی را با تکیه بر صدای ضبط‌شده از یک جلسه محرمانه سپاه در سال‌های جنگ پخش خواهد کرد. خیلی زود مشخص شد آن جلسه به اصطلاح محرمانه(!) همان پرسش و پاسخ میان کادرهای سپاه منطقه 10 با فرمانده کل سپاه است؛ جلسه‌ای که در زمان تشکیل، با فراخوان عمومی در میان تمام سپاه‌های مناطق برگزار شد و هیچ قید محرمانه و سری نداشت و طی 30 سال بعد، در کتاب‌های مختلف و منشورات متعدد، محتویات آن مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. 
* پژوهشگر و تاریخ‌نگار دفاع‌مقدس

Page Generated in 0/0072 sec