printlogo


کد خبر: 224714تاریخ: 1399/7/2 00:00
نگاهی به شعرهای کتاب «شیری در قفس902» احمد زارعی
طالب کمال و دیدار جمال

الف. م. نیساری: «احمد زارعی» را اغلب شاعران و بچه‌های انقلاب و اهل جبهه‌ می‌شناسند. زارعی بیش از آنکه به شاعری مشهور باشد، به انقلابی ‌بودن و شریف ماندن شهره است. و این یعنی او تعهد انسانی و  انقلابی‌اش بر وجه شاعری‌اش می‌چربیده است؛ با اینکه دامنه تلاش‌های فرهنگی- ادبی زارعی در سپاه و ارگان‌ها و سازمان‌های انقلابی و نیز انتشارات و نشریات وابسته به آنها کم نبوده و در بسیاری از مواقع چشمگیر هم بوده است. حال اگر او در زمان حیاتش چندان به شاعری مشهور نبوده، در واقع این امر برمی‌گردد به همان روحیه ایثاری که در بچه‌های خط مقدم انقلاب و جبهه‌ها بود؛ همان روحیه‌ای که «هر چیز را بیش از آنکه برای خود بخواهد، برای دیگران می‌خواهد». در اصل احمد زارعی در این مقام و نه در فلان مقام فرهنگی بود که در تشویق و مطرح‌کردن شاعران انقلاب می‌کوشید و برای خود در حد یک مراجعه‌کننده فرهنگی هم حق قایل نبود. 
پشت نامگذاری عنوان «شیری در قفس 902» هر نیتی که باشد، تناسب و مناسبتی با یک دفتر شعر ندارد. نامگذاری تند و انقلابی اینگونه دفترهای شعر در زمان انقلاب و جنگ، طبیعی است؛ همان دفترهایی که اگر بعد از زمان جنگ و انقلاب چاپ شوند، با یک نامگذاری دیگر (و نه الزاما ملایم‌تر و انعطاف‌پذیرتر یا غیرانقلابی!) روبه‌رو خواهند شد، چرا‌ که دیگر توقع از اینگونه آثار، توقعی است که آن روی سکه‌شان می‌تواند بازی کند. یعنی آثار انقلاب و جنگی و از این دست، اگر توانایی نقش‌آفرینی در بعد از انقلاب و جنگ را نداشته باشند، بالطبع اثری مرده و تمام‌شده به حساب خواهند آمد، البته اینگونه آثار اگر به اقتضای انقلاب و جنگ و همصدایی با شعارهای مردمی، لازم به لحاظ‌کردن چاشنی شعار و بیان احساسات معمول هم شده باشند، بالطبع باید آنقدر به تمهیداتی آراسته شده باشند و به اعماق شعر وابسته، که همواره حرفی برای بیان و چیزی برای تماشا داشته باشند؛ مثل بسیاری از اشعار انقلابی و دفاع مقدسی که با پشتوانه‌های دینی و ملی و با آراستگی‌های ادبی خود، از دل ادبیات اصیل فارسی- که خود آیینه دیانت و ملیت ماست- سربلند بیرون آمدند. 
 بی‌شک انتخاب شعرهای دفتر «شیری در قفس 902» باید یک انتخاب دقیق و مناسب باشد، چرا‌ که توسط 2 شاعر تاثیرگذار انقلاب که آشنایی خوبی با ادبیات دیروز و امروز ما دارند و از صاحب‌نظران شعر امروز و انقلابند، انتخاب شده است؛ محمدحسین جعفریان و محمدکاظم کاظمی. با این همه نمی‌دانم چرا اسم دفتر شعر «شیری در قفس 902» را غیرشعری و بیشتر شبیه اسامی کتاب‌هایی که به سیاست و تاریخ امروز و معاصر می‌پردازند، انتخاب کرده‌اند! هرچند که منظور ایشان از این عنوان، اتاق 902 بیمارستانی باشد که احمد زارعی در آن بستری بوده و در آنجا نیز شهید شده است. 
منتخب اشعار احمد زارعی 2 مقدمه خواندنی دارد. کاظمی- که از او توقع نقد و بررسی اشعار زارعی می‌رفت- در مقدمه خود از چگونگی جمع‌آوری و تدوین اشعار می‌گوید و نکات ظریفی در این باب. محمدحسین جعفریان هم در مقدمه خود، ضمن بیان شخصیت انقلابی و انسانی و اخلاقی زارعی، به کارهای فرهنگی او پس از اتمام جنگ و ایثارگری‌های همیشه‌اش در این حوزه اشاره می‌کند و... و نقش زارعی را در نقش یک پیشروی انقلابی فرهنگی که به شهید آوینی بسیار شباهت دارد، ترسیم می‌کند و... 
 اما شعر خواندنی‌تر جعفریان که به یاد و برای احمد زارعی سروده است:
 «واقعا تو را دیدم/ همراه دیگر قزل‌آلاها و ساردین‌ها/ یخ‌زده و عبوس/ از آن‌سوی ویترین سرگرم شمارش عابران صبحگاهی بودم / تو آمدی/ اما شبیه این‌ همه عجول نگریختی / ایستادی و عاشقانه نگاه کردی به ماهی‌ها/ حتی به روز صیدشدن ما هم نگاه کردی. / شبیه دیگران/ پالتویی نداشتی تا یقه‌اش را بالا بکشی / چتری هم نداشتی تا بر سرت بگیری/ زیر برف ماندی/ آن ‌سوی ویترین/ و هی نفس کشیدی/ و بخار سینه‌ات هر بار در هوا/ به کلمه‌ای مبدل می‌شد/ که همه ما در این‌ سوی ویترین به صدای بلند تکرار می‌کردیم».
اشعار «شیری در قفس 902» احمد زارعی که در 192 صفحه از سوی انتشارات سوره مهر چاپ شده، بیش از 50 صفحه آن را 2 مقدمه اول و عکس‌های آخر کتاب به خود اختصاص داده است. 
 شعرهای این دفتر حدود 50 صفحه غزل و مثنوی دارد، حدود 25 صفحه چهارپاره، حدود 40 صفحه شعر نیمایی، 15 صفحه آخر هم به 4 مثنوی از آخرین اشعار شاعر اختصاص دارد. 
محتوا و مضامین این دفتر علاوه بر داشتن بن‌مایه‌های دینی و مذهبی به‌صورت محسوس و نامحسوس، سرشار از شعرهای آیینی و دفاع‌ مقدسی و عارفانه و اجتماعی است؛ شعرهایی که از تنوع مخاطب‌پسندی برخوردارند؛ از شعرهای اخلاقی نزدیک به اشعار پروین اعتصامی گرفته تا غزل‌های عارفانه- اجتماعی شبیه اشعار علیرضا قزوه و غزل‌ها و عاشقانه‌های ملیح و محجوبی که زبان عمومی غزل‌سرایان امروزی را تداعی می‌کند؛ یعنی زبان‌شان بین زبان شعر دیروز و امروز قرار می‌گیرد. این تنوع شعری را حتی در 3 غزل اول کتاب نیز می‌توان سراغ گرفت که به ترتیب از هر کدام یکی دو بیت نمونه می‌آوریم:
«بلبلی بر غنچه‌ای می‌خواند در صبح چمن:
تا به کی در انتظارت ناله باشد کار من؟
غنچه پشت چشم نازک کرد و نازآلوده گفت:...»
«تا آن طلوع عدل نهان از غبار ماست
این شیخ سرخ، معجزه آشکار ماست»
«سر زیر پای دوست فکندن ز روی دوست
این پیش‌پافتاده‌ترین طرز کار ماست...»
«آمد به خلوتم سحر و گفت با دلم:
در نزد آفتاب حساب تو روشن است...»
 نکته دیگر اینکه زبان و نوع بیان شعر زارعی برخلاف بسیاری از شاعران انقلاب که تحت تاثیر زبان بیدل دهلوی و سبک هندی هستند و بالطبع یا به نوعی به تبع آن تحت تاثیر افکار عرفانی و اجتماعی او، تحت تاثیر سبک عراقی و حافظ است؛ متاثر از سبک و زبانی که آن را کم‌وبیش به سمت زبان شعر کلاسیک و غزل امروز و در کل به زبان شعر انقلاب، سوق می‌دهد:
«گل با شکفتنی که سر دار می‌کند
تکرار کار میثم تمار می‌کند
این کارها که عشق کند، محض امتحان
بر عقل عرضه می‌کنم انکار می‌کند
روشن شد: از تشعشع مهر تو بود اگر
خورشید، سرخ، روی به دیوار می‌کند...»
شعر زارعی را در مثنوی‌هایش بهتر می‌توان دید، بویژه مثنوی‌هایی که تاریخ نزدیک‌تری دارند. در واقع دلیل اوج شعری او را در چند مثنوی آخر کتابش باید در تغییر زبانش و نوع تازه ‌بیانش دید که نگاه شاعرانه‌اش را ارتقا بخشیده و به او فرصت از بالا نگریستن را داده است. در واقع زبان وقتی عوض می‌شود که شاعر به نگاه و اندیشه تازه‌تر، بهتر و برتری می‌رسد یا اینکه برایش پنجره‌ای باز می‌شود تا از فراز آن، مناظر را بهتر ببیند و منازل را بهتر طی کند:
«باز امشب هوس گریه پنهان دارم
میل شبگردی در کوچه باران دارم
من که چون راز دل می‌زدگان عریانم
باید از خود بروم تا که به او بازآیم
خرد خرد همان به که مسخر باشد 
عقل کوچک‌تر از آن است که رهبر باشد...»
هر چند زارعی در مثنوی‌های اولیه و پیش‌تر خود، بی‌تاثیر از آن بخش روشن و معمول‌تر زبان «علی معلم‌دامغانی» بود و گاه نیز ابیاتش به قدرتمندی، فصاحت و شیوایی ابیات بالا نبود و حتی چه بسیار دچار ضعف تالیف هم بود:
«آنان نمازی بی‌مه و شفاف دارند
در باطن هستی سفر تا قاف دارند»
«مخفی به دست خویش هر کس کنده گورش!!
هر شب ز اشک و ندبه سازد پر ز نورش» 
 به‌ کارگیری تعبیر «کنده گورش» که تداعی‌کننده امری منفی است؛ مثل اینکه می‌گوییم: «طرف گورش را با دست خودش کنده» و... در امور مثبت، نادرست است و ایجاد تنافر در شعر می‌کند، چه رسد به اینکه برای کار بزرگی همچون شهادت به‌ کار گرفته شود!
 زارعی در مثنوی‌های آخرش شاعرتر است و در شعرهای نو یا نیمایی‌اش امروزی‌تر، نوتر و در کل شاعرانه‌تر عمل می‌کند؛ اگر چه در شعرهای نیمایی خود، بی‌تاثیر از زبان شعرهای نو یا نیمایی قیصر امین‌پور و سلمان هراتی و سیدحسن حسینی نیست. با این وصف، در حد و اندازه‌های ایشان ظاهر نمی‌شود:
 «آنجا که آب، آب گوارا، سرد/ زیر رکاب و چکمه او می‌تافت/ او در زلال خویش نظر می‌کرد/ دریاچه صفا/ بر روی علقمه/ می‌تابید...»
«اینک که با نسیم بهار آب می‌شوند/ پیری و برف‌ها/ در خلوتی معطر/ سر برده، نزد هم دو بنفشه/ کنار رود/ مغروق حرف‌های مه‌آلود!/ اینک بهشت اول اردیبهشت‌ماه/ با یک بهار مهر و شکوفه/ اینک ز چوب‌ها/ شکوفه فراوان شکفته است/ محبوب من! چرا/ آن پاره‌چوب سنگی تیره هنوز هم/ در قلب یک بهار شکوفه نهفته است...».

Page Generated in 0/0307 sec