printlogo


کد خبر: 225797تاریخ: 1399/7/30 00:00
نقدی بر مجموعه شعر «خورشید شبگرد» سروده سعید یوسف‌نیا
در بند بوطیقا

حمیدرضا شکارسری: هر قالب شعری بوطیقای خود را دارد. بوطیقا ویژگی‌ها و مختصاتی است که ساختار شعر با گذشت زمان و طی رویارویی با طبایع گوناگون پذیرفته و در خود هضم کرده است. بنابراین قوالب مختلف، اقتضائات مختلف دارند. بوطیقا را می‌توان نوعی ایدئولوژی دانست که با گذر زمان بدون توجه به شرایط جاری، باید و نبایدهایی یکسان را توصیه می‌کند و گریز و رهایی از این بایدها و نبایدها کار ساده‌ای نیست. 
غزل چنین است و چنان است، مثنوی چنین و چنان و رباعی و دوبیتی... نیمایی و سپید هم همین‌طور... 
در هر صورت اما این بوطیقاها باعث افتراق زبان و بیان در قوالب مختلف می‌شود. مثلا زبان و بیان در غزل سنتی با غزل نو متفاوت است و این هر دو با شعر نیمایی. این تفاوت به قالب‌ها تشخص می‌بخشد. مجموعه شعر «خورشید شبگرد» سروده «سعید یوسف‌نیا» دارای ۲ بخش است؛ در بخش نخست با غزل و مثنوی و ترکیب‌بند روبه‌رو می‌شویم و در بخش دوم با نیمایی‌ها. 
غزل‌های یوسف‌نیا غزل‌هایی کاملا سنتی و مطیع بی‌چون‌ و‌‌ چرای بوطیقای غزل سنتی است. غالبا تغزلی، بیت‌مدار است و در نتیجه دارای ساختاری عرضی و فاقد محور عمودی است، زبان و بیانی فاخر و فخیم دارد، موسیقی در آنها حاصل انطباق کاملا دقیق تکانه‌های روایی بر انتهای ارکان افاعیلی است... و در یک کلام جز حضور چند کلمه نسبتا امروزین تفاوت چندانی با خیل غزل تاریخ ادب فارسی ندارد، اگرچه مضامین و تعابیر نو را هم می‌توان به عنوان انتظاری بحق از یوسف‌نیا، کم‌و‌بیش در آنها مشاهده کرد. 
«زبانم سوخت از بس گفتم از تنهایی و زخم و... 
بیا بگذار‌ ای پروانه جای نقطه‌چین آتش»
«همسایه سرابیم، آیینه حبابیم
هم از وجود خالی، هم با عدم غریبه»
بهره‌برداری از دایره واژگانی کهن در اسلوب و دکلماسیونی کهن متن اشعار کلاسیک یوسف‌نیا را بین فضاهای قدمایی و نوقدمایی در برزخ نگه داشته است. شعرهایی مسلح به نگاهی کلی و ذهنی که نسبت چندانی با جهان عینی، واقعی و مستند این روزگار ندارد و گویا هرزمانی و هرمکانی است، چرا که «من» در این متون من نوعی و انسانی است و نه من فردی و اجتماعی. 
نیمایی‌های یوسف‌نیا نیز از بوطیقای شعر نیمایی این سال‌ها تبعیت می‌کند. بر این اساس او تلاش چندانی برای به روزکردن زبان و بیان شعر نمی‌کند و می‌توان ردپای شاعران نیمایی‌سرایی چون «اخوان‌ثالث»، «فروغ فرخزاد» و حتی «قیصر امین‌پور» را در آثار او مشاهده کرد. 
کاش می‌شد‌/ کاش‌های ما حقیقت داشت‌/ کاش می‌شد‌/ کاش‌ها را کاشت!‌/ کاش می‌شد/ از درخت کاش‌/ دل برداشت!
با این همه در این وضعیت زبان یوسف‌نیا نسبت به غزل‌ها نوتر و دایره واژگانی نوشته‌های او وسیع‌تر می‌شود و همین به او کمک می‌کند مدرن‌تر و معاصرتر و واقع‌گراتر بنویسد. در نتیجه فقدان هر گونه ارجاع سیاسی و اجتماعی در شعرهای بخش نخست، در نیمایی‌ها رنگ می‌بازد و مثلا این سطرها به زلزله‌زدگان تقدیم می‌شود:
ما با توایم‌ ای همه اندوه‌/ ما با توایم کوه‌تر از کوه/ از خواب زلزله باید عبور کرد/ باید دوباره پنجره را غرق نور کرد/ ما با توایم، خدا با توست 
اما از همین سطر آخر شعر بالا به مطلب مهمی درباره نیمایی‌های سعید یوسف‌نیا اشاره می‌کنم و آن اشکالات وزنی بی‌شمار است! او در سروده‌های سنتی‌اش طی سال‌ها تجربه شاعری، تسلط ستودنی خود را بر وزن عروضی نشان داده است. با این حال چرا نیمایی‌هایش پر از اشکالات و سکته‌های وزنی است مشخص نیست. در همین چند سطر فوق وزن مفعول فاعلات مفاعیل به ناگهان در سطر آخر از دست می‌رود (هر چند سطر سوم هم به تقطیع نیاز دارد). تغییر وزن، شکست و سکته وزنی و حتی از دست دادن وزن آنقدر در نیمایی‌های این مجموعه فراوان است که مخاطب را شگفت‌زده می‌کند. 
خورشید می‌رود که مگر فردا
شاید طلوع کند
فردا... 
شاید طلوع کنم!
سکته وزنی روی حرف «ع» در سطرهای دوم و چهارم شعر کوتاه بالا حتی هیچ ربطی به تقطیع هم ندارد! 
در قاب سبز پنجره چشم‌های من/ تصویر تازه‌ای از توست/ تصویر تازه‌ای از گل‌ها/ درخت‌های سبز و تناور/ تصویر ابرهای حلقه شده/ بر قله‌های کوه...
وزن این شعر نیز مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات است که در در سطر چهارم به کل از دست رفته است و در سطر پنجم در نیمه راه مختل می‌شود! شعر نیمایی خواه ناخواه شعری موزون با ساختار عروضی ا‌ست و قواعدی تخطی‌ناپذیر دارد اما یوسف‌نیا شاید به دلیل اهمیتی که برای مضامین و تصاویر شعرش قائل شده، وزن عروضی را به کرات در نیمایی‌هایش به بازی گرفته و غالبا باخته است. 
سعید یوسف‌نیا در سروده‌اش، چه سنتی و چه نیمایی اهل خطر با زبان نیست و در نتیجه شعری متعادل در چارچوب بوطیقای آشنای قوالب شعری‌اش ارائه می‌دهد.

Page Generated in 0/0059 sec