شروین طاهری: تظاهرات در پورتلند، پایتخت جدید جرم و جنایت در آمریکا و به آتش کشیدن پرچم پیژامهای عمو سام در اعتراض به تقلای قضایی دونالد ترامپ برای متوقف کردن شمارش آرا، نخستین شعلههای آتش را از زیر خاکستر انتخابات 2020 عیان میکند.
این شهر کارگرنشین در ایالت فقیر اورگان که بین ۲ ایالت ثروتمند ساحل غربی یعنی واشنگتن در شمال و کالیفرنیا در جنوب قرار دارد، بویژه طی یک دهه اخیر دیگر آن شهر آرام قبل نبوده که چراغهایش سر شب خاموش شود و مردمش زود به خواب بروند تا صبح زود فردا، حیات صنعتی شهر را تداوم بخشند. پورتلند نام مشهورترین فرمول سیمان را بر خود دارد و اگر بتوان تداوم در آشوب و شورش را برونداد اجتماعی یک جامعه عضلانی کارگری دانست که حالا دچار بیکاری و بزه و نابسامانی شده، این شهر برند بتنی شورش ضد حاکمیت در ینگه دنیا را به نام خود ثبت کرده است.
تقریبا تمام تابستان نه تنها حومههای جرمخیز پورتلند، بلکه حتی مناطق تجاری مرکز شهر مثل «اور» شاهد اعتراضات و درگیریهای خشن میان مردم و پلیس و گارد فدرال بود. درگیریهای پساانتخاباتی پورتلند ثابت کرد این شهر دیگر آرام نخواهد نشست و به کانون ثابت تعارضات ضدحکومتی تبدیل شده است. کانونهایی مثل این در ۴ سال دوران پر التهاب ترامپ مثل قارچ در حال سر برآوردن از گوشه و کنار ایالات مختلف بودند. مثلا چه کسی فکر میکرد شهر برکلی، یکی از آرامترین شهرهای دانشگاهی آمریکا در نزدیکی سانفرانسیسکو، قطب مرفه اقتصاد دیجیتالی جهان، تبدیل به یکی از نمادهای شورش شود؟
چه کسی تصورش را میکرد حامیان رئیسجمهور مستقر در واشنگتن فردای انتخابات به مراکز شمارش آرا حمله کنند به طوری که ماموران شمارش آرا رسما در رسانهها اظهار ترس و وحشت کنند؟
چه کسی تصور میکرد حامیان یک رئیسجمهور مستقر آمریکا و هواداران رقیب وی، فردای انتخاباتی که برای دههها به عنوان نماد پیشرفتهترین سامانه دموکراسی جهان در بوق و کرنا میشد، به طور توامان اعلام پیروزی کنند؟
چه کسی فکرش را میکرد ۲ نامزد اصلی انتخابات ریاستجمهوری ایالات سابقا متحده پس از انتخابات هدف تهدیدات متعدد ترور و حذف فیزیکی قرار بگیرند به طوری که سرویس مخفی دستگاه اطلاعاتی آمریکا که ماموریت محافظت از رؤسایجمهور را بر عهده دارد، مجبور شود سرویسی ویژه برای نامزدی مثل جو بایدن در زادگاهش در ولمینگتون تمهید ببیند که هنوز حتی به طور غیررسمی هم در انتخابات پیروز نشده است.
سلسله تنشهایی که ممکن است به جنگ داخلی دوم آمریکا منجر شود، از رویدادهایی مقدماتی نشأت میگیرد که میتوانید ردپای آنها را در شمارههای اخیر «وطن امروز» بویژه در شماره دهم آبان با عنوان «هالووین خونین» پیدا کنید؛ از جمله اعلام آمادگی وزارت امنیت داخلی آمریکا با اعزام سریع نیرو توسط اداره مهاجرت و گمرک و حفاظت از مرزها به شهرهای درگیر شورشهای انتخاباتی.
آژانسهای اجرای قانون و مهاجرت ایالات متحده طی ماههای اخیر نیز برای سرکوب اعتراضات سراسری ضدنژادپرستی در پورتلند، سیاتل و واشنگتن مورد استفاده قرار گرفته بودند. این در حالی است که مقامات محلی تاکید کردهاند سوءاستفاده دولت ترامپ از نیروهای فدرال برای مقابله با اعتراضات مدنی، باعث هر چه خشنتر شدن ناآرامیهای مدنی و تبدیل آنها به جنگهای شهری خواهد شد.
صفهای طولانی برای خرید غذا و مایحتاج عمومی در شعب وال مارت، گستردهترین شبکه فروشگاههای زنجیرهای آمریکای شمالی در روزهای منتهی به انتخابات و جمعآوری سلاح از این فروشگاهها، گواه روشنی از استشمام بوی جنگ توسط مردم عادی بود. طرفه آنکه از همان روز انتخابات صفهای خرید سلاح در سراسر آمریکا رکوردی تاریخی به جا گذاشت به طوری که یافتههای «وطن امروز» از برخی ایالات مثل کلرادو و میشیگان حاکی از تمام شدن فشنگ و مهمات در بازار بود.
در این میان آغاز درگیریهای خونین انتخاباتی با پلیس در آستانه جشن ترسناک هالووین و تنها 4 روز مانده به انتخابات در مهمترین ایالت چرخشی یعنی فلوریدا با 29 رای الکترال، یک نشانه جدی از گریزناپذیر بودن سرایت دعوای جمهوریخواه/ دموکرات به تمام لایههای جامعه یانکیها بود. سپس تا قبل از راه افتادن سیل رایدهندگان حضوری در روز سهشنبه گذشته، زنجیره درگیریهای انتخاباتی همراه با جراحت و تلفات که حتی دامنه آن به ثروتمندترین محله آمریکا یعنی تپههای بورلی هیلز لسآنجلس هم کشید، گواه روشن شدن فتیله یک جنگ داخلی بود.
خونینترین و بزرگترین آنها در فیلادلفیا، مرکز ایالت پنسیلوانیا متعاقب کشته شدن «والتر والس جونیور» جوان سیاهپوست به ضرب گلوله پلیس رخ داد که متعاقب آن ۵۳ افسر پلیس در جریان درگیریها زخمی و ۱۷۲ نفر از معترضان نیز بازداشت شدند.
موضعگیری ۲ پسر ارشد ترامپ، رویکرد جنگی این خانواده را نشان میدهد. دونالد جونیور ترامپ، پسر بزرگ رئیسجمهور آمریکا در توئیتی به سبک پدرش اعضای حزب جمهوریخواه را به ضعف متهم کرد و نوشت: «پدرم باید به جنگی برای اثبات تقلب در رایگیری برود، روندی که زمانی طولانی ادامه دارد».
برادر کوچکتر او، اریک هم در یک توئیت دیگر که بوی جنگ میداد، نوشت: «جمهوریخواهان کجا هستند؟ حمایت کنند و با این تقلب مبارزه کنند. رایدهندگان ما هرگز فراموش نخواهند کرد اگر شما [مثل]گوسفند باشید».
از ماهها پیش از انتخابات سوم نوامبر جامعهشناسان و کارشناسان مسائل امنیتی انتظار ناآرامیهای پساانتخاباتی را با شورش هر دو طرف شکاف ترامپ- بایدن در ایالات مختلف آمریکا میکشیدند؛ برخی تبعات این نزاع سیاسی را به شکل درگیریهای مدنی یا حداکثر امواج غارت توسط اقشار فرودست پیشبینی کرده بودند اما هر چه برجستگی این تحلیلگران اجتماعی بالاتر میرفت، پیشگوییهایشان درباره آمریکای بعد از انتخابات خشنتر و به یک جنگ داخلی واقعی نزدیکتر میشد.
نکته حائز اهمیت آنکه متفکران آنگلوساکسون در پیشبینی این رویداد جا ماندند و گمانهزنیهای جدی آنها درباره ظهور شواهد جنگ داخلی 2020 در ایالاتی که هر روز متفرقتر میشوند، تازه پس از اعلان فرمان آشوب و انقلاب از سوی رهبران ۲ حزب بود.
این خود رئیسجمهور آمریکا بود که کمتر از 5 ماه مانده به روز انتخابات، با اشاره به شورشهای ضددولتی در مینیاپولیس- متعاقب قتل جورج فلوید، شهروند سیاهپوست توسط پلیس- اعلام کرد: «اگر بایدن در انتخابات پیروز شود کل کشور مینیاپولیس خواهد شد». چند هفته بود او حقیقتا تمایلش برای به راه انداختن جنگ داخلی را با فراخوان نافرمانی مدنی به هوادارانش در شیکاگو مرکز ایالت میشیگان نشان داد که این شبهنظامیان مسلح نیز مرکز دولت ایالتی را به محاصره خود در آوردند. در پاسخ ترامپ، این جان کری، نامزد پیشین دموکراتها برای ریاستجمهوری و آخرین وزیر خارجه حزب در دولت اوباما و نماد بزرگترین توافق سیاسی واشنگتن- با ایران در قالب برجام- برای جلوگیری از یک جنگ بزرگ علیه آمریکا بود که اعلام کرد: «ما یک رئیسجمهور جدید (بایدن) خواهیم داشت و اگر جمهوریخواهان سنگاندازی کنند در آمریکا انقلاب میشود!»
به عبارت دیگر چنانچه ظرف روزهای آتی، پیشبینیها درباره بروز دومین جنگ داخلی در آمریکا به دنبال نزاع انتخاباتی رخ دهد، فقط امضای ترامپ پای آن نخواهد بود، بلکه دموکراتها نیز به نوبه خود در این قشونکشی اجتماعی سهیمند، بویژه که طی 4 سال دوره ریاستجمهوری ترامپ، دموکراتها که سابقه راه انداختن جنگ داخلی نخست آمریکا در سالهای میانی قرن نوزدهم را بر سر مخالفت با لغو بردهداری توسط دولت آبراهام لینکلن دارند، بشدت بر تجهیز و حمایت از نیروهای شبهنظامی مسلح در قالب زیرمجموعههای جنبش «آنتیفا» کار کردهاند تا در روز مبادا جلوی دهها گروه میلیشیای عمدتا جمهوریخواه بایستند.
تازه پس از اظهارات رهبران ۲ حزب بود که متفکران و تحلیلگران آمریکایی نسبت به خطر واقعی یک جنگ داخلی هشدار دادند. «رابرت رایش» دولتمرد سرشناسی که هم در دولت جمهوریخواه «جرالد فورد» و هم دولتهای دموکرات «جیمی کارتر» و «بیل کلینتون» سمتهای مهمی چون وزارت کار داشته و حالا کرسی پروفسوری سیاست عمومی در دانشگاه معتبر برکلی کالیفرنیا را بر عهده دارد، یک ماه و یک هفته قبل از انتخابات آژیر خطر جنگ را از سوی جامعه نخبگان به صدا درآورد.
رایش در مقالهای مهم در روزنامه گاردین با عنوان «با توجه به صحبت از جنگ داخلی، آمریکا تقریبا شکاف خورده است؛ ملت ترامپ جدا شده است!» همه تقصیرات دوپارگی جامعه آمریکا را گردن ترامپ و بیماری روانی مگالومانیا (خودبزرگبینی) او انداخت. بر این اساس ترامپ به خاطر ویژگیهای شخصیتی خاصش که برخلاف رهبران سیاسی پیشین آمریکا به جای سازش با مخالفان و منتقدانش به آنها حمله میکند، عامل انشقاق سیاسی رأس حکومت برشمرده میشود.
دولتمرد برجسته سابق آمریکایی سپس بدون آنکه مستقیما به نام آدولف هیتلر، دیکتاتور بزرگ آلمان اشاره کند، ترامپ را به او و هوادارانش را به نازیهایی تشبیه کرد که حاضرند به هر قیمتی در جهت باورهای افراطی خود روی بقیه جامعه و حتی کل کشور پا بگذارند. او این شاکله را «ملت ترامپ»، معادل «ملت من» پیشوای نازیها خواند که در مقابل خود جبهه خصمانه «ملت ضدترامپ» را ایجاد کرده است که بزرگترین نمود آن «جداییطلبان کالیفرنیا» و اخیرا همتایانشان در ایالت واشنگتن به مرکزیت سیاتل هستند اما در عین حال طیف وسیعی از مهاجران، رنگینپوستان، دگرباشها و لیبرالها را در همه ایالات با خود همراه کردهاند. تعریف رایش از مواجهه 2 ملت متخاصم در دل جامعه آمریکا، حتی از تعاریف محققان جدی حوزه شکافهای اجتماعی و جنگ داخلی هم فراتر میرفت. کسانی مثل «کالین وودارد» که یک دهه پیش تز «ملتهای آمریکا» را بر اساس نظریههای پیشین تحلیلگران «کاگب» شوروی و بر اساس 11 مرزبندی هویتی و فرهنگی در سراسر ایالات متحده صادر کرده بود. شورشهای ضدنژادپرستانه بهار گذشته که ظرف کمتر از یک ماه به بیش از ۴۵۰ شهر در همه ۵۰ ایالت سرایت کرد، گواهی آشکار برای جامعهشناسان خشونت و جنگ بود مبنی بر اینکه آمریکا هنوز به لحاظ فرهنگی از پیشینه بردهداری خود رها نشده است.
این کشور بشدت پراکنده که در حقیقت به لحاظ ساختار اجرایی و قانونی نیز متشکل از 53 دولت محلی شامل 50 دولت ایالتی و 14 ناحیه برونمرزی مثل پورتوریکو است، از جوامعی کاملا غیرهمگن تشکیل شده که طی عمر ۲ قرن و نیمه فدراسیون مقدماتی ایالات متحده، به طور مداوم با موج مهاجرتها غیرهمگنتر هم شدهاند.
در چنین جامعه ناهمگنی، ترامپ سفرهای رسمی کارزار دوم انتخاباتیاش را بهار پیش از تالسا، شهری در ایالت اکلاهما با پیشینه آخرین قتلعام بزرگ سیاهان در قرن بیستم آغاز کرد و با سخنانی تحریکآمیز سعی کرد به توهم سفیدبرترپنداری نیز دامن بزند. از منظر جامعهشناسی این فقط دهنکجی به رنگینپوستان آمریکا محسوب نمیشد، بلکه به مثابه تیر خلاصی به نظریه «جامعهشناسی واحد آمریکایی» بود که دولتمردان واشنگتن دست کم طی 6 دهه پس از لغو قانون آپارتاید آمریکایی در سال 1965، در تلاش برای اثبات آن به اقلیتهای مورد تبعیض قرار گرفته بویژه سیاهان بودند.
این جا بود که حامیان تز کالین وودارد در کتاب جنجالیاش، «ملتهای آمریکایی: تاریخ ۱۱ منطقه فرهنگی رقیب در آمریکای شمالی» که عملا روند سقوط یکپارچگی نظام اجتماعی ایالات متحده را حتی به رغم روی کار آمدن باراک اوباما، نخستین رئیسجمهور رنگینپوست در واشنگتن آن هم با شعار «تغییر» پیشبینی میکرد، وارد گود شدند و «جامعهشناسی انشقاقیافته آمریکایی» را مطرح کردند.
اما نظریه جنگ داخلی از تز انشقاق هم فراتر میرفت. حدود یک ماه پیش، پروفسور «آرون شینان دین» محقق دانشگاه دولتی لوئیزیانا که نتایج سالها تحقیقاتش را در کتاب «محاسبات خشونت: چطور آمریکاییها در جنگ داخلی مبارزه کردند» به رشته تحریر در آورده بود، متعاقب مقاله رایش در گاردین، بر آن شد یک تز قاطعتر درباره تحولات پیش رو صادر کند.
او در مقالهای در واشنگتنپست نوشت: «ما امروز با بحرانی مشابه (جنگ داخلی اول) مواجه هستیم. این آتشخوران جدید (وفاداران به ترامپ) از او الگو گرفتهاند تا تزی ریاکارانه را توسعه دهند که هیچ حد توقفی ندارد. از نظر آنها اگر ترامپ انتخابات را ببرد، پس سیستم دارد درست کار میکند. اگر ببازد سیستم فاسد است. هر انتقادی به این منطق نیز فقط میتواند دلیلی باشد بر نیروهای نهانی توطئهگر علیه ترامپ. خطری که این طرز تفکر برای ایالات متحده دارد همان قدر جدی است که خطر جداییطلبان جنوبی در سال 1861 داشت».
نکته اینجاست همانند جنگ داخلی اول، امروز هم آمریکا در یک دو راهی ایدئولوژیک قرار گرفته که جوامع مختلف و متضاد آن را به سوی جنگ تمدنی سوق میدهد. اگر جنگ داخلی 1861 بر گسل میان صنعتسالاری و زراعتسالاری و در بستر کلیتر کشاکش میان سنت و مدرنیته کمرکش قرن نوزدهم میلادی در جهان غرب به راه افتاده بود، این جنگ داخلی نیز بر گسل میان ایده قرن بیستویکمی «حکومت جهانی» با ذهنیت ملیگرایانه «آمریکای بزرگ» به جا مانده از قرن بیستم نضج میگیرد. در حالی که دموکراتها با نرمافزارهای حقوق بشری و دیگر ابزار جنگ نرم علیه ملتهای مستقل- که از صهیونیسم جهانی عاریت گرفتهاند- به دنبال ادغام حکومت واشنگتن در حکومت جهانی یهود هستند، ترامپ نماینده تفکری رو به افول است که برای حفظ آمریکا به عنوان تک ابرقدرت دنیا تقلا میکند و به این امید واهی حتی حاضر است از همه سازمانها و پیمانهای بینالمللی 100 سال اخیر که خود واشنگتن بانی آنها بوده، بیرون بکشد. جبر زمانه ما را یاری میکند با نگاه به پیروز جنگ داخلی اول آمریکا، پیروز نهایی این جنگ داخلی احتمالی جدید را هم حدس بزنیم. مشکل اینجاست که ترامپ و حامیانش میدانند جبر زمانه این بار علیه جمهوریخواهان عمل میکند نه به نفع آنها.