راضیه جمشیدی: سالیان بسیاری است فعالیت در حوزه علوم انسانی در دانشگاهها و پژوهشگاههای کشور به شکل ارائه مقالات و نوشتن کتاب و پایاننامه، بسیار خوب پیش میرود. پایاننامههای بسیاری در دانشکدهها و کتابخانههای کشور نگهداری میشود که حاصل زحمات یک عمر تحصیلی افراد است. رسیدن به این حجم وسیع از پیشرفت، هزینه زیادی را بر دانشجو و جامعه تحمیل کرده است. متاسفانه از جایی که نگارش و دفاع یک پایاننامه به پایان میرسد و زمان بهرهبرداری از آن آغاز میشود و باید مورد استفاده قرار گرفتن آن علوم را در جامعه شاهد باشیم، شاهد فرآیند مطلوبی که به طور مفید شکل گیرد، نیستیم. البته منکر آن نیستیم که به هر حال نظریات فیلسوفان و دانشمندان علوم انسانی یک جامعه به طور غیرمستقیم روی کل آن جامعه سایه انداخته و آن را به سمت و سوی خاصی میبرد اما میتوان این تأثیر را چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی، هم تسریع کرد و هم بهبود بخشید و با توجه به مسائل خاص یک جامعه زحمات دانشمندان را به سوی مشخصی که هدف آن از بین بردن مشکلات جامعه باشد سوق داد.
به بحث درباره بسیاری از پایاننامهها که در راستای هدفی خاص و برای از بین بردن مشکل خاصی نوشته نمیشوند، نمیپردازیم و به بحث درباره برخی پایاننامهها بسنده میکنیم که دقیقا با هدف از بین بردن مشکلی مشخص در جامعه نوشته و تحقیق میشوند. از این رو سوال این است: چرا پس از بررسی مشکلات توسط دانشجو و ارائه راهحل برای آن، فرآیند عملی خاصی در راستای از میان بردن مشکل مربوط مشاهده نمیشود یا محصول و خدمت خاصی که در راستای آن است، به جامعه ارائه نمیشود.
عوامل زیادی باعث عدم مشاهده فرآیند عملی خاص در جامعه که در راستای آن علم باشد، وجود دارد که در اینجا، ۲ عامل که در این امر مهمتر است، بیان میشود.
یک: عامل اول برای تولید یک محصول یا خدمت، به انتقال ایده یا علم مورد نظر دانشمند به ذهن سازنده مربوط است. در فرآیند انتقال ایده نیاز به چند فرد متخصص احساس میشود و متخصصان بینرشتهای یعنی افرادی که بتوانند تئوریهای نظری را برای استفادهکنندگان به زبان علم ترجمه کنند، وجود ندارند. در حال حاضر مرز عمیقی میان متخصصان هنر و علوم انسانی و مرزی به مراتب عمیقتر میان متخصصان علوم فنی و علوم انسانی وجود دارد.
دلایلی را میتوان برای به وجود آمدن عامل اول بررسی کرد. یکی از دلایل این است که وجود این مرزها علاوه بر ذات خود این علوم که در علوم انسانی با مفاهیم سروکار داریم و در علوم فنی با اشیا، این نکته است که از ابتدا همه علوم، به علوم انسانی به عنوان مادر همه علوم مجهز نشدهاند تا بتوانند با یک زبان مشترک با یکدیگر گفتوگو کرده و مشکلات جامعه را ابتدا به مفاهیم تبدیل کرده و سپس برای آنها راهحل بیندیشند. این در حالی است که دانشجویان و دانشآموزان علوم فنی، حتی در حد یک کتاب هم، چه در دوران دبیرستان و چه در دانشگاه با این علوم آشنایی ندارند.
از دیگر دلایل ایجاد این عامل این است که به فرض اینکه افرادی در جامعه وجود داشته باشند که بتوانند رابطهای میان یک فیلسوف یا جامعهشناس، با طراح و تولیدکننده محصول ایجاد کنند و بتوانند صحبتهای فیلسوف را برای تولیدکننده ترجمه کنند، این مسأله وجود دارد که آیا تولیدکننده همان چیزی را از مترجم دریافت کرده است که مترجم گفته است؟ و آیا مترجم همان چیزی را از نظریهپرداز فیلسوف یا جامعهشناس دریافته است که در ذهن او بوده است؟ و تا اینجا دستکم ۲ واسطه در رسیدن حرف فیلسوف به تولیدکننده محصول به وجود میآید که احتمال رسیدن به مطلوب را در آن کاهش میدهد.
در یک محصول فنی در صورتی که تولیدکننده محصول، علم ساخت آن محصول فنی را درست درنیافته باشد، نقص دریافت صحیح علم، خود را در عدم کارآیی مطلوب محصول نشان خواهد داد که با کمی آزمون و خطا و بررسی دوباره مبانی علمی و با صرف مقداری هزینه مادی، میتوان آن عدم کارآیی مطلوب را برطرف کرد اما در علوم انسانی نقص دریافت صحیح علم، خود را 100 سال بعد یا بیشتر و در نسلهای دیگر نشان خواهد داد که هزینههای بسیار بالایی را به همراه خواهد داشت. همین واسطههای مفهومی نگرانیای را برای دانشمند علوم انسانی و عدم اعتماد کامل به بیرون ایجاد میکند.
حال اگر افراد بتوانند عامل اول را پشت سر گذاشته و شکافهای ارتباطی را تا حد ممکن پر کنند و تعداد واسطهها را کم کرده و وارد جامعه هدف شوند، عامل دوم جلوی راه آنها قرار دارد.
دو: عامل دیگر عدم فضای اقتصادی و کسبوکار مناسب برای به دست آوردن ثروت از راه علوم انسانی است. همانطور که تقریبا در همه حوزهها وجود یک فرآیند سود و زیان باعث تلاش افراد در حوزه مورد نظر خودشان است، در علوم انسانی نیز این فرآیند مهم، باید وجود داشته باشد تا انگیزههای لازم را به وجود بیاورد. دلایلی چند این عامل مهم را که مانعی است جهت به وجود آمدن فضای کسبوکار در علوم انسانی به گونهای که منتج به تولید محصول یا خدمت شود، به وجود آوردهاند.
یک دلیل آن را میتوان نکته زیر دانست، البته این نکته بدان معنا نیست که تاکنون کسی یا تیمی چنین فعالیتهایی را انجام ندادهاند، بلکه به این معناست که یا تعداد این فعالیتها بسیار کم است یا وسعت آنها بسیار محدود است یا اگر در وسعت زیاد انجام میشود از عمق مسأله کاسته شده و به مسائل سطحی بسنده کرده است. در بررسی این دلیل باید این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که علوم انسانی چه از نظر تأثیرهای بنیادین بر افکار و آرای تولیدکنندگان و چه از نظر تولید محصولی که خود آن محصول با هدف عملی کردن و ملموس کردن علوم انسانی در جامعه است، بررسی میشود. در اینجا با توجه به تأثیر بالای علوم انسانی باید دید اولا مبنا بر درستترین امر استوار باشد، یعنی امری که دارای کمترین تناقضات درونی است و ثانیا توجه داشت که چگونه و در چه فرآیندی میتوان علم واقعی به این مبنا را به دست آورد.
از آنجا که پیچیدگیها و وسعت فرآیندهای اقتصادی ایجاب میکند کارها به صورت تیمی و گروهی انجام گیرد، بالطبع رسیدن به این مبنا و علم به آن نیز نیازمند گفتوگو است و با توجه به آن، باید یک زبان مشترک جهت گفتوگو درباره این امر وجود داشته باشد که آن زبان خود علوم انسانی است. از آنجا که علوم انسانی دارای شاخههای متعدد است، فهمیدن زبانهای افراد توسط یکدیگر با سرعت کم و زمان طولانی اما بسیار دقیق و اثرگذار خواهد بود، همچنین در صورتی که افراد به اتفاق نظر درباره درستترین امر جهت انتخاب یک پایه یا مبنا نرسند، در مرحله گفتوگو باقی مانده و به مرحله تولید نمیرسند. از دیگر دلایل به وجود آمدن عامل دوم عدم مشاهده مستقیم و سریع اثر علوم انسانی در جامعه، توسط محصول یا خدمت ارائه شده است که مصرفکننده یا مشتری را نسبت به آن محصول یا خدمت بدبین میکند.
به دلایل مذکور هر چند افراد زیادی در جامعه علاقه به کار در حوزه علوم انسانی از نوع عملگرایانه آن دارند، اولا نمیتوانند کسبوکاری در این حوزه راهاندازی کنند و ثانیا در صورت راهاندازی، موفقیت آنان با درصد بالایی مواجه نخواهد شد و در صورتی که موفقیتی در آن مشاهده شود به احتمال زیاد از اهداف اولیه فاصله گرفته شده و به اهداف خرد و جزئی بسنده شده است.
از آنجا که علوم انسانی پایه و اساس یک جامعه را تشکیل میدهد و حوزههای مختلف در جامعه از قبیل اقتصاد، علوم، دین، سیاست، هنر و اخلاق بر پایه علوم انسانی آن جامعه است، میتوان با از بین بردن عوامل موجود که در بالا به آنها اشاره شد، به شکل جدیدی علوم انسانی را وارد جامعه کرد.