رضا باقریپور*: نظام بینالملل دربردارنده زیرسیستمهای گوناگون است که به اعتبارهای مختلف طبقهبندی میشوند. از این بین، سطح منطقه، عمومیترین واحد تحلیل و طبقهبندی است. مانند سطح نظام بینالملل، این سطح نیز عموما مشتمل بر کشورهایی با سلسله مراتبی از منابع قدرت است. در این سطح نیز میتوان از کشور فائق یا چند کشور قدرتمند و قدرتهای میانی و کوچک صحبت کرد. جمهوری اسلامی ایران نیز متکی بر مزایا و منابع قدرت خود، از دیرباز ادعای مصرحی مبنی بر شأنیت خود به عنوان یک قدرت منطقهای داشته است.
اگر چه به هر دستهای از کشورها نمیتوان فرم منطقه را نسبت داد. منطقه به واسطه داشتن مؤلفههایی طبقهبندی میشود. کانتوری-اشپیگل، تامپسون، بروس راست و... مؤلفههایی به این منظور احصا کردهاند اما در این مقال منطقه را دائر بر مدار دولت ایران در نظر میگیرم که منظور، کشورهای همجوار این دولت و منطقه خاورمیانه است.
* اقتضا و الزام قدرت منطقهای
اقامه داعیه قدرت برتر در این منطقه و هر منطقه دیگری، مستلزم کسب و بروز ویژگیهایی است. ایویند استرود از جمله این ویژگیها را نفوذ بالا در امور منطقه و قدرت مقابله با ائتلافهای درونمنطقه میداند. شومان از بین ویژگیهای متعدد از ۲ ویژگی تمایل و ظرفیت یاد میکند. از نظر او قدرت منطقهای در وهله اول نسبت به ایفای نقش رهبری ثباتدهنده و قدرتمند ابراز تمایل میکند؛ این کشور همچنین ظرفیت پذیرش نقش رهبری در وجوه مختلف آن را داراست. فلیمز نیز در دیدگاهی مشابه، طرح ادعای رهبری از جانب کشور خاص را لازمه ورود به وادی قدرت منطقهای شدن میداند؛ بدیهی است این اظهار و تمایل مستظهر به منابع و تواناییهای مکفی است.
بالاخره پس از سالیان متمادی، یکی از گسلهای فعال منطقه، زیر پای ساکنان و همسایگان خود را لرزاند. نزاع بر سر خاک و زمین، همواره حادترین مسائل بینالمللی بوده که کمتر از آن انتظار حلوفصل مسالمتآمیز میرود. در دوره صلح مسلح بین آذربایجان و ارمنستان، این دو کشور جبهه حامیان خود را گزینش کردند و کشورهای ذینفع دیگر نیز به اردوگاه ۲ کشور پیوستند. ترکیه، روسیه، آمریکا و رژیم صهیونیستی مداخل بهرهبرداری از این منطقه را برای خود بازگشایی کردند و به نسبت منافع خود اقدام به سرمایهگذاری و تقویت جبهه متبوع کردند.
از این زاویه، رفتار دولت ایران در یک دید کلی قابل نقد است. هم در سطح جهانی و هم در سطح منطقهای یکی از خصوصیات قدرت فائق یا قدرت بزرگ، انتظار اعضای منطقه به مداخله و موضعگیری موثر آن کشور در هر نوع تنش و بحران است. ترکیه که بلندپروازی خود را تا شمال آفریقا و شبهقاره هند امتداد داده، کنشگری فعالی را نیز در بحران قرهباغ دنبال کرد. رژیم صهیونیستی از مدتها پیش همکاریهای گسترده نظامی با آذربایجان داشت. دست بالای دولت علیاف در جنگ پهپادی با ارمنستان، یکی از نتایج این همکاری بود. از طرفی اما ایران که همواره خود را در کسوت تصمیمگیرنده موثر منطقه معرفی کرده، نسبت به کلیت جریان بلاموضع بود. رصد رسانههای کشور نشان میدهد حتی پژوهشگران داخلی نیز نسبت به جهتگیری لازم، برآورد روشنی نداشتند. اراده حاکمیتی ایران برای نخبگان و سطح عمومی جامعه ناشناخته بود. به نظر این ابهام در دستگاههای رسمی کشور نیز جریان داشت. موضع ایران که علیالقاعده باید برآیند اراده ملی از مجرای دستگاههای رسمی کشور باشد، به نحو ناموزون توسط مقامات محلی استانهای شمال غرب کشور بیان میشد. این مساله عملا ابعاد نژادی ماجرا را برجسته میکرد؛ چیزی که قطعا مغایر خواست و مصلحت ایران است.
* دستور کار کمدامنه به مثابه یک آسیب
گوشهای دیگر از نقد معطوف به جهتگیری دولت ایران در هنگامه معرکه است. بسیاری از تحلیلگران اما با تشریح وضعیت فعلی و موقعیت نسبتا برابر ۲ کشور ارمنستان و آذربایجان نسبت به ایران، موضع ایران را بر حسب شرایط منطقی قلمداد کرده و سیاست موازنه و پرهیز از مداخله را پیشنهاد میکنند. اینجا میتوان به مساله از سمت دیگری انتقاد کرد. در تحلیل فوق وقایع و رویاروییها، طبیعی یا خلقالساعه فرض میشود؛ این رویدادها میتواند حامل آوردهای برای کشور شما باشد یا نباشد اما در نظر گرفتن این نکته برای ما ضروری است که بدانیم موقعیت کسب منفعت، نیازمند زمینهسازی و طراحی بازیگران است. اگر قائل باشیم شرایط امروز قرهباغ مدخلی روشن برای منافع ایران ندارد، این در حقیقت پرده از یک کاستی دیگر دولت ایران برمیدارد که در سالیان متمادی قادر به خلق موقعیت استحصال منافع در این دو جبهه نبوده است. موقعیتها را باید ساخت. کمی از فضای بینالمللی امروز شبیه رودخانهای است که در آن ماهی رایگان صید کنیم؛ فضای امروزین نظام بینالملل بیشتر شبیه استخرهای پرورش ماهی است که از لحظه تولد ماهی تا بهرهبرداری از آن، توسط بهرهبردار مدیریت شده است. نباید انتظار داشت از زمینی که ترکیه و اسرائیل شخم میزنند، محصولی برای ایران برداشت شود.
از سوی دیگر مجموع مسائلی، تنها چند کشور عراق، سوریه، لبنان و یمن را برای سیاستگذار ما برجسته کرده است. از این رو نقش افغانستان، پاکستان، ارمنستان، آذربایجان و دیگر کشورهای حوزه قفقاز در نسبت با ما نامشخص است. گسترش دستور کار سیاست منطقهای بویژه در مواردی مانند افغانستان و قفقاز یک ضرورت جدی برای ایران است. جای خالی ایران در منطقه، خالی نمیماند و هیچ تضمینی هم نیست که توسط دوستان ما پر شود، بویژه که تا امروز اغلب چیزی جز این بوده است.
* پژوهشگر سیاستگذاری عمومی