محراب نجعینژاد*: نظام انتخاباتی ایالات متحده با ویژگی و ساختاری بسیار متفاوت از آنچه مرسوم است، پیریزی شده است. نظام انتخاباتی ۲ مرحلهای که در انتخابات ریاستجمهوری مورد استفاده قرار میگیرد، در پوشش اهمیت به ایالتهای دارای جمعیت کمتر تبیین میشود. بر همین اساس استدلال میشود سیستم کالج الکترال یا مجمع برگزینندگان برای برابری نسبی حق رای ایالتهای بزرگ و کوچک وضع شده است. هر چند که برخی دیگر نیز با توجه به سابقه تبعیض نژادی در ایالات متحده، دلیل تعیین این سیستم رایگیری را جلوگیری از نقش رای مردم در ایالتهای با اکثریت جمعیت برده میدانند. تعداد آرای الکترال انتخابات ریاستجمهوری آمریکا ۵۳۸ عدد است که بر مبنای تعداد ۱۰۰ نماینده سنا، 435 نماینده مجلس نمایندگان و 3 نماینده از واشنگتندیسی که رسما ناحیه کلمبیا نامیده میشود، به دست میآید. برنده انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز کسی است که بتواند حداقل ۲۷۰ رای الکترال را از آن خود کند. نمایندگان الکترال هر ایالت نیز با توجه به بند دوم بخش اول ماده 2 قانون اساسی ایالات متحده بر اساس قوانین هر ایالت انتخاب میشوند.
با توجه به همه مواردی که در سطور پیش ذکر شد، نظام انتخاباتی ایالات متحده، مختصات ویژه و بیمانند خود را دارد. به نظر میرسد این نوع نظام انتخاباتی را بتوان ترکیبی از دموکراسی ناقص و اپیستوکراسی ناقص دانست. اپیستوکراسی، اشاره به نظامی از حکومتگری است که در آن، زمامداری از آن دانایان و صاحبان معرفت است. نکته قابل توجه این است که در این سیستم، حق شرکت در تصمیمگیری سیاسی، مختص کسانی اسـت کـه دانش لازم را دارند و میدانند چه میکنند. در حقیقت، حق مشارکت در تصمیمگیری سیاسی به این بستگی دارد که آیا شما میدانید دارید چه میکنید یا خیر. بنابراین اپیستوکراتها، خواهان حق رأی بر پایه آگاهی هستند. این مساله از آنجا نشأت میگیرد که ما به آسانی فرض میکنیم نباید مجاز به تصمیمگیریهای مهم برای دیگران باشیم، مگر آنکه حداقل از درجه صلاحیت مناسبی برای انجام این کار برخوردار باشیم. بدین منظور، اپیستوکراتها از اصل صلاحیت یاری میجویند. این اصل در پاسخ به این سوال مورد استفاده قرار میگیرد که چه کسانی را باید در زمره دانایان به حساب آورد. البته باید میان اپیستوکراسی و تکنوکراسی تفاوت قائل شد. یک تکنوکرات کسی است که میداند دستگاهها چطور کار میکنند. آنچه اپیستوکراسی را متمایز میکند، این است که این نظام برای تصمیم درست در مقابل تصمیم از نظر تکنیکی بجا اولویت قائل میشود. اپیستوکراسی میکوشد پاسخی برای این سوال که باید به کجا برویم پیدا کند. تکنوکرات تنها میتواند به ما بگوید چگونه باید به آنجا برسیم. همچنین باید بین ۲ مفهوم اپیستوکراسی و آریستوکراسی تفاوت بسیار قائل شد، چرا که در سیستم آریستوکراسی، قدرت دولت مطلق و در دست طبقه ممتاز است و آن طبقه، حاکمیت را از راه وراثت در دست خود گرفته است و دیگر طبقات در دسترسی به مناصب حکومتی هیچگونه راهی ندارند. هر چند این دو سیستم، در مدلی تحت عنوان آریستوکراسی اپیستوکراتیک یا همان اشراف دانا قابل طرح است که نشأت گرفته از مدل «فیلسوف شاه» افلاطون است اما در این مبحث نمیگنجد.
ساختار سیاسی غیرمتمرکز و توزیع شده ایالات متحده آمریکا سبب شده است جریانها و تشکلهای بسیاری بتوانند روند پیچیده تصمیمگیری سیاسی در این کشور را تحت تاثیر قرار دهند و اینگونه دموکراسی را تضعیف کنند. به عنوان مثال یهودیان تنها حدود ۳ درصد جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند اما توانستهاند به تاثیرگذارترین اقلیت قومی در ساختار قدرت آمریکا تبدیل شوند. یهودیان آمریکا مجموعه چشمگیری از سازمانهای مختلف را برای تاثیرگذاری بر سیاست خارجی آمریکا به وجود آوردهاند که در این میان نقش «کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل»(آپیک) به عنوان قدرتمندترین و شناختهشدهترین سازمان یهودی آمریکا بسیار شاخص است. در واقع سوال این است: آیپک در انتخاب اعضای کنگره و رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا چه نقشی ایفا میکند؟ در پاسخ به این پرسش فرضیهای که مطرح میشود این است: اکثر نامزدهای نمایندگی کنگره و ریاستجمهوری سعی میکنند نظر مثبت این سازمان را به خود جلب کنند و از حمایت های مالی و تبلیغاتی گسترده آن بهرهمند شوند و در عوض سازمان آیپک نیز با ارائه این حمایتها در پی هدایت افکار عمومی و دستگاههای سیاستگذاری خارجی آمریکا برای تحقق اهداف خود در حمایت از اسرائیل است.
از سوی دیگر نمیتوان نقش برجستهتری را به اپیستوکراسی در این انتخابات داد، چرا که باز هم الکترالهای برگزیده هر ایالت با رای مردم انتخاب میشود و در واقع صرفا بر اساس «اصل صلاحیت» مدنظر اپیستوکراتها انتخاب نشدهاند و این خود باعث میشود نوعی ناآگاهی غیرمستقیم در پروسه انتخابات وارد شود که همخوانی با ایده اپیستوکراسی ندارد. علاوه بر این در اکثریت قریب به اتفاق دورهها، رای الکترال در امتداد رای مردمی بوده است و تنها در مواردی خاص از جمله در سالهای 2000 و 2016 میلادی، رای الکترال با رای مردمی تفاوت داشته است. نکته اساسی که نباید فراموش شود این است که همچنان وزن شبهدموکراسی به صورت نسبی بیشتر از اپیستوکراسی ناقص در این سیستم انتخاباتی است، چرا که با وجود همه این فرآیندهای ذکرشده، باز هم خروجی این پروسه به انتخابی غیرمتداول مانند ترامپ میانجامد. بر اساس همه این قرائن و شواهد، میتوان این نوع نظام انتخاباتی را شبه دموکراسی اپیستوکراتیک یا دموکراسی اپیستوکراتیک ناقص دانست.
نتیجه چنین مدلی، عموما استیلای خاندانهای سیاسی است که در سطوح مختلف از ریاستجمهوری تا سنا و مجلس و فرمانداری ایالات متحده قدرت را در اختیار میگیرند. از مصادیق بارز آن خانوادههای آدامز، بوش، روزولت، کندی و کلینتون است که در دورههای مختلف در سطوح متفاوت حاکمیتی مشغول فعالیت بودهاند.
* کارشناس ارشد سیستمهای کلان اقتصادی- اجتماعی
-----------------------------------
منابع و مآخذ
1. Johnson, Donald. F. (2017). Picking the President.
2. Somin, Ilya. (2016). Democracy vs. Epistocracy.