printlogo


کد خبر: 227394تاریخ: 1399/9/10 00:00
درباره مینی سریال «گامبی وزیر»؛ چگونه یک سوژه سخت به درامی جذاب در ژانر ورزشی تبدیل شد
الگوی سفر قهرمان هنوز کار می‌کند

محمدرضا کردلو: «قسمت اول را جدی گرفتن» شاید راز دیده شدن یکی از پرطرفدارترین سریال‌های هفته‌های اخیر باشد. حرف زدن درباره «گامبی وزیر» را- بیشتر سینمایی‌نویسان و منتقدان- با این سوال شروع می‌کنند: چطور می‌شود از یک بازی فکری مثل شطرنج، یک درام تمام‌عیار ساخت که اتفاقا در دسته‌بندی‌های ژانری نیز ذیل ‌گونه ورزشی قرار گیرد؟ گونه‌ای که به ‌رغم داشتن ظرفیت‌های اساسی در قصه‌گویی در سینمای ما خیلی کم مورد توجه قرار می‌گیرد. «گامبی وزیر» نمونه‌ای موفق در این گونه است. ماجرا از یک حادثه شروع می‌شود. در وضعیت جدید، عشق به شطرنج شکل می‌گیرد. بر اساس آنچه از الگوهای سفر قهرمان می‌دانیم، راهنما و رهبری در وضعیت جدید در مسیر آموختن به شخصیت اصلی کمک می‌کند. الیزابت مطرح می‌شود. موانعی پیش‌روی او قرار می‌گیرد و موقعیتی بحرانی برای او به وجود می‌آید. در همین قسمت اول الگوها درست و تا چه اندازه موقعیت دارای کشمکش و شخصیت دارای کنش است. دوباره حادثه، وضعیت جدید، تلاش برای دیده شدن، رقابت و شکل گرفتن فضایی هیجانی حول رقابت و هر بار رقابتی بزرگ‌تر. پیدا کردن تعریفی از عشق به شطرنج در همین قسمت شکل می‌گیرد: «شطرنج مثل زندگی است. امن است. می‌توانم کنترلش کنم و بر آن چیره شوم».
در قسمت بعدی رقابت، رقابت و رقابت. درگیری با بحران تازه‌ای به نام الکل. تا اینجا هیچ خبری از سیاست نیست. حالا درام شکل گرفته و شخصیت اصلی دارای جذابیت برای مخاطب است. قصه به کشش لازم رسیده است. تعلیق رقابت با بورگوف ادامه داستان را دارای جذابیت می‌کند. حالا وقت آن است از سیاست هم حرف‌ زده شود و ما به دانش پیشین خود اعتمادی دوباره می‌کنیم و آن اینکه درام‌های آمریکایی همه سیاسی هستند. حتی اگر علیه چیزهای دیگری ساخته شده باشند؛ مثل گامبی وزیر. نمایش چهره‌ای خشن از شوروی در برهه‌ای از داستان، قسمت‌های بعدی را کمی قابل پیش‌بینی‌تر می‌کند. حماقت‌های دوران جنگ سرد از ۲ طرف یادآوری می‌شود تا سریال متهم به آمریکایی بودن نشود اما آمریکایی است. 
بحران و کشمکش در قسمت‌های بعدی و در نهایت بازگشت به خویشتن؛ الگویی درست برای سریال‌سازی. آن هم درباره سوژه کم‌مخاطبی که در سکانسی خیلی خوب معرفی می‌شود. در دانشگاه، در سالنی با 5-4 تماشاگر، بن به بتی قبل از رقابت می‌گوید: اگر یک تورنمنت گلف یا تنیس بود، خبرنگارا دور و برمون رو می‌گرفتن [و بعد تصویر روی مرد میانسالی می‌رود که چرت می‌زند].
شطرنج پرطرفدار نیست جز در شوروی. اعجاز سریال هم همین است که یک سوژه کم‌مخاطب با اقتباس از رمان تاریخ را وارونه می‌کند تا روس‌های همیشه برنده شطرنج، به یک دختربچه آمریکایی ببازند. 
***
نگاهی به «گامبی وزیر» که سریالی مهم اما با رویکردی علیه مذهب است
همه چیز فدای ورزش!
احسان سالمی: ورزش همیشه منبعی بی‌کران از سوژه‌ها را در اختیار سینما قرار داده است؛ چه بسیار فیلم‌ها و سریال‌هایی که در داخل و خارج از ایران با محوریت موضوعات مرتبط با ورزش ساخته شد و مورد اقبال مخاطبان قرار گرفت. این حقیقتی انکارناپذیر است که اساسا ژانر ورزشی، فقط مختص مخاطبان ورزش‌دوست یا ورزشکار نیست، بلکه این ژانر به دلیل تلفیق ورزش با زندگی و ابعاد مختلف آن همیشه برای طیف گسترده‌ای از مخاطبان جذاب بوده و هست و هر کس در این امر یعنی پیوند زدن زندگی با ورزش موفق‌تر عمل کند، در ارتباط گرفتن با گروه بیشتری از مخاطبان موفق خواهد بود. 
آنچه باعث شده «گامبی وزیر» تبدیل به اثری درخشان در عرصه سریال‌سازی شود، دقیقا توجه به همین نکته ریز است؛ پیوند زدن ورزش و زندگی و تشبیه شطرنج به عنوان یک رشته ورزشی فکری به صحنه زندگی، که باید در آن با تمام توان و فکر به دنبال اتخاذ بهترین تصمیمات بود. «گامبی وزیر» با تشبیه شطرنج به زندگی، از یک زمین سوخته، فرصتی برای درخشیدن را مهیا می‌کند. اساسا رشته‌های ورزشی پرتحرک‌تر مثل فوتبال، والیبال یا ورزش‌های رزمی و کشتی به‌واسطه شور و حرارتی که دارند برای مخاطبان جذابیت بیشتری دارند اما هیچ‌کس تصور نمی‌کرد که ورزشی فکری همچون شطرنج نیز بتواند برای مخاطبان سینما جذاب باشد. این از معجزات هنر تصویر و نمایش است که می‌تواند چنین ورزشی را هم تبدیل به یک سوژه همه‌پسند کند. شطرنج به زندگی واقعی تشبیه می‌شود و دختری که از یک یتیمخانه وارد این بازی بزرگ می‌شود و پیوند خوردن زندگی‌اش با ورزش سوژه اصلی این درام می‌شود. 
البته نباید این نکته را فراموش کرد که «گامبی ‌وزیر» اساسا سریالی درباره زندگی است که شطرنج بهانه‌ای برای ساخت آن شده است؛ روایت دختری تنها که باید با جامعه زن‌ستیز دوران خود مواجه شود و توانایی‌هایش را اثبات کند. «الیزابت هارمن» یا همان دختری که بیشتر «بِث» صدا ‌زده می‌شود، الگویی از همان قهرمان معروف آمریکایی است، همان قهرمانی که شاید از کار گروهی نیز بهره بگیرد اما در نهایت این هوش و ذکاوت فردی است که باعث غلبه او بر حریف روسش می‌شود. 
مهم‌ترین نکته درباره «گامبی وزیر» تاکید سریال بر این است که راه شکوفایی استعدادها از مسیر بازگشت به خویشتن و اتکا به خود به دست می‌آید. قسمت آخر سریال را به خاطر بیاورید؛ آنجا که الیزابت به یتیمخانه دوران کودکی‌اش بازمی‌گردد، همان‌جا که برای نخستین‌بار پی می‌برد چقدر به شطرنج علاقه دارد و برای نخستین‌بار طعم شیرین برد در زمین شطرنج را که برای او به‌مثابه زمین زندگی بود، چشید. الیزابت موفقیتش را مدیون حضور در این محیط و آموزش دیدن توسط سرایدار این یتیمخانه بود اما سال‌ها بعد وقتی اصالتش را به فراموشی سپرد و برای موفقیت و به دست آوردن تمرکز بیشتر، صرفا به استفاده از قرص‌های آرام‌بخش و بعد از آن نیز به مشروبات الکلی متوسل شد، به بیراهه‌ای کشیده شد که هر بار نتیجه‌ای جز شکست در برابر حریف قدرتمند روسش نداشت ولی حضور در یتیمخانه و بازگشت به خویشتن و یادآوری جایگاهی که پیش از این در آن قرار داشت، باعث برتری او در برابر حریف دیرینه‌اش شد. 
نکته هوشمندانه دیگر این سریال را باید در زاویه نگاه به شخصیت «الیزابت هارمن» دانست. الیزابت که در زندگی شخصی خود نیز شخصیتی جسور دارد و برای رسیدن به هدفش از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند، در زمین شطرنج نیز بیشتر یک شخصیت مهاجم است تا مدافع و این از جمله مواردی است که در سریال در ارتباط با شیوه بازی او به آن اشاره می‌شود. جالب اینکه الیزابت در نخستین مواجهه حرفه‌ای با شطرنج با روش «دفاع سیسیلی» آشنا می‌شود که از منظر شطرنج‌بازان حرفه‌ای روشی مبارزه‌جویانه به شمار می‌آید؛ گویا از همان ابتدا قرار است سرنوشت او به مبارزه گره بخورد و این مبارزه‌جویی نخستین روشی است که در بازی شطرنج به او آموخته می‌شود. این روحیه آنچنان در شخصیت الیزابت به تصویر کشیده شده که حتی پس از ۲ بار شکست از رقیب قدر روس خود، باز هم دوست دارد یک بار دیگر شانس خود را برابر او امتحان کند؛ همان الگوی معروف سینمای کلاسیک پیرامون قصه قهرمانی که بعد از چند بار شکست با اتکا به توانایی‌های فردی‌اش و رسیدن به خودشناسی، در نهایت بر رقیب قدرتمندش فائق می‌آید. 
در این میان نباید از درخشش خیره‌کننده آنا تیلور جوی در نقش «الیزابت» یا همان «بِث» غافل شد؛ ستاره‌ای که بعد از چند سال فعالیت در عرصه هنر تصویر و با درخشیدن در فصل پنجم سریال «پیکی بلایندرز»، توانست با حضور در قامت نقش اول «گامبی‌ وزیر» توانایی‌اش در عرصه بازیگری را بیش از پیش به رخ بکشد. البته که باید در این سریال نقش مهم نقش‌های فرعی را هم در نظر گرفت؛ کیست که نداند نقش یک مکمل خوب و در اصطلاح پارتنِر حرفه‌ای به اندازه خود بازیگر اصلی در بهتر از آب درآمدن نقش تا چه اندازه مهم و موثر است؟
«گامبی وزیر» البته با وجود پتانسیل بسیار زیادی که برای غلتیدن در زمین بازی‌های سیاسی داشت، سعی کرد به بهانه شطرنج نشان دهد که اساسا ورزش سیاسی نیست؛ چه آنجا که سران کاخ سفید به دنبال بهره‌برداری از موفقیت او بودند- الیزابت پیشنهاد حضور در جشن میهمانی رئیس‌جمهور آمریکا را رد کرد- و چه در ماجرای نمایش حضور شطرنج‌باز روس در رقابت‌های پاریس و حضور ماموران کا.گ.ب در کنار او، از موضع انتقادی نسبت به ورود سیاست به شطرنج برخورد کرد. 
با این همه سریال در حوزه محتوایی یک ضعف جدی و مهم دارد؛ «گامبی وزیر» به شکلی آشکار علیه مذهب موضع‌ می‌گیرد. این موضع‌گیری آشکار را البته به بهانه تلاش مذهب برای اثرگذاری بر ورزش نمایش می‌دهد ولی واقعیت این است که سریال به طور کلی موضع مثبتی نسبت به مذهب ندارد. نخستین نشانه این موضع ضد دین و مذهب را باید در تصویر سرد و تاریک و به‌شدت یأس‌آلود یتیمخانه‌ای دید که «الیزابت» در آن بزرگ می‌شود؛ یتیمخانه‌ای وابسته به کلیسا که قوانین آن توسط مدیری به‌شدت سختگیر اجرا می‌شود و محیطی بسته و خشک دارد اما اوج این موضع‌گیری آشکار را باید در ماجرای درخواست انجمن مسیحیان کاتولیک آمریکا از الیزابت برای قرائت متنی در دفاع از مسیحیت در جریان رقابت‌هایش در شوروی دید؛ جایی که سریال با نمایش تصویری عقب‌مانده و متحجر از نمایندگان این انجمن مذهبی که مُشتی پیرزن ثروتمند اما کم‌عقل هستند به شکلی کاملا آشکار علیه جریانات مذهبی موضع‌گیری می‌کند. گویا پروژه سازندگان سریال به عقب راندن ۲ مساله سیاست و مذهب از عرصه شطرنج بوده است؛ پازلی که البته در این سال‌های اخیر اجزای مختلف آن در واقعیت نیز کنار هم چیده شده و به همین بهانه‌ها بارها و بارها ورزشکارانی از کشورهای مختلف از جمله کشور ما را از حضور در میادین ورزشی محروم کردند. 

***

نگاهی متفاوت به سریال «گامبی وزیر»
تحقیر حریف در زمین حریف!
میکائیل دیانی: از دوران کودکی از کنار میز شطرنج رد هم نمی‌شدم. منچ و مارپله بیشتر برایم ترغیب به بازی ایجاد می‌کرد تا شطرنج! هیچ وقت نمی‌دانستم چگونه می‌شود نه در پشت میز شطرنج، بلکه حتی پای تماشای بازی شطرنج ۲ نفر به هیجان آیم! اما «گامبی وزیر» این هیجان را برایم به عنوان مخاطب به همراه آورد و هر کس مثل من را برای تماشایش به وجد آورده است. شاید همین یک ویژگی توانسته این سریال را متفاوت کند. اما پربیننده شدن این سریال، لزوما با ذهن من همخوان نیست، چرا که من آن را در قالب یک سریال سرگرم‌کننده ساده ندیدم، روایت آمریکای چند‌پاره و متشنج و متشتت که نظام خانواده در آن دچار فروپاشی شده است. 
«گامبی وزیر» در قواره‌های سینمای کلاسیک است و کارگردان خیلی تلاش نکرده تصویری عجیب و غریب را به مخاطب نشان دهد. اگرچه فیلمبرداری و جلوه‌های بصری ویژه‌ای دارد و دوربین و دکوپاژ آن - ‌بویژه برای انتقال سکانس‌ها- تبدیل به یک عنصر جدی شده است اما در کلیت فیلم بر قواعد و چارچوب‌های دکوپاژی و میزانسنی کلاسیک استوار است و ساختی ساده و در عین حال روان و جذاب دارد. «اسکات فرانک» به همراه «آلن اسکات» خالقان سریال «گامبی وزیر» هستند. اسکات فرانک سابقه درخشانی در سینما دارد و 2 نامزدی اسکار را برای نوشتن فیلمنامه اقتباسی «لوگان» و «خارج از دید» تجربه کرده است و می‌توان مهم‌ترین نقطه قوت این سریال را نیز قصه آن دانست. نقطه اتکای سریال برای مخاطبان جایی است که داستان‌گویی، بعد جدی‌تری از خود را نمایش می‌دهد؛ قصه‌ای که در ابتدا جایگاهی داخلی دارد اما در اصل قرار است حرف بزرگ‌تری را بزند؛ نزاعی در سطح ۲ ابرقدرت جنگ سرد؛ «آمریکا» و «شوروی» و جذابیت فیلمنامه نیز پیوستگی همین مساله است؛ وقتی همه چیز از زیرزمین یتیمخانه‌ای در یکی از ایالت‌های آمریکا شروع می‌شود و به مجمع شطرنج‌بازان بزرگ جهان در مسکو ختم می‌شود!
۳ قسمت اول این سریال مقدمه‌ای است برای ورود به جریان اصلی فیلم که همان نزاع کلان «راست و چپ» سیاست جهان است. ۳ قسمت ابتدایی در شخصیت‌پردازی «بث هارمن» و هم‌تیمی‌هایش می‌گذرد و از قسمت چهارم مساله اصلی مبارزه با شوروی به عنوان خط اصلی داستان ترسیم می‌شود. 
انتخاب شطرنج به عنوان مساله اصلی داستان از چند بعد حائز اهمیت است؛ اول آنکه شطرنج در ادبیات نمادین و نشانه‌گذاری‌ها، نمادی از مبارزه هوشمندانه است؛ مبارزه‌ای که شاید قرابت نزدیکی به همان جنگ سرد داشته باشد و میدان شطرنج به میدان مبارزه می‌ماند. یک طرف شطرنج را یک آمریکایی - بث هارمن- تشکیل می‌دهد و طرف دیگر را بورگوف به عنوان نمادی از «شوروی»؛ یک استاد بزرگ شطرنج جهان! رقابتی در زمین بازی‌ای که اساسا برای شوروی است. این را می‌توان با نمادهای مختلف مشاهده کرد. تاریخ نشان می‌دهد شوروی همواره بزرگ‌ترین شطرنج‌باز‌های جهان را داشته است و این بازی مهم‌ترین تفریح روس‌هاست. شطرنج‌بازهای آمریکایی در طول فیلم چند بار از شکوه و توجه به شطرنج در شوروی و بی‌توجهی به این بازی در آمریکا سخن می‌گویند و تصویر خیابان‌های مسکو که همه در حال بازی شطرنج‏ هستند، خود گویای اهمیت این بازی در شوروی است. و در نهایت قله این رقابت آمریکا و شوروی در خانه بلوک شرق اتفاق می‌افتد و طراحی شکست در خانه حریف از سوی آمریکایی‌ها تیر خلاص به شوروی است. 
این نزاع بزرگ نمادین در بهترین شکل آن ایجاد می‌شود و در این بین هم برای جامعه آمریکایی و هم برای جامعه جهانی، پیام‌های مشخصی نهاده شده است، آنجا که «بنی واتس» دوست شطرنج‌باز بث بر اهمیت جمعی بازی کردن روس‌ها در شوروی تکیه می‌کند و آن را دلیل پیشرفت و موفقیتش می‌داند و به فردگرایی آمریکا کنایه می‌زند و دست آخر پیروزی بث را در صحنه‌ای شاهد هستیم که با حمایت تیم آمریکایی مستقر در نیویورک رخ می‌دهد. همچنین روایت این نزاع شرق و غرب به تحقیر شوروی نیز می‌انجامد؛ آنجا که بث هارمن بعد از هر بار پیروزی با جمعیت مشتاق‌تری از روس‌ها بیرون مجمع شطرنج‌بازان مواجه می‌شود که برای امضا گرفتن از او و تشویقش ایستاده‌اند و چه چیز می‌تواند در بلوک شرق خفت‌بار‌تر از این باشد که در میانه جنگ سرد در خانه شوروی، مردم روس یک آمریکایی را تشویق کنند. و دست آخر یک تصویر ماندگار با یک دکوپاژ فوق‌العاده را شاهدیم؛ وقتی بث هارمن لباس سفیدی چون ملکه شطرنج پوشیده و از میان خیل جمعیت تشویق‌کننده روس خارج می‌شود و دوربین در نمایی کرین از هم‌سطحی با مخاطب به تصویری هوایی بدل می‌شود تا این نگین مروارید آمریکایی را بین روس‌های شکست‌خورده به تصویر بکشد!
انتخاب «آنا تیلور‌جوی» در نقش «بث هارمن» یکی از انتخاب‌های درست فیلم است. مخاطب کم‌کم با او همراه می‌شود و او قصه را پیش می‌برد! او بازیگر جوانی است که پس از این فیلم می‌تواند یکی از ستارگان آینده هالیوود باشد. هر چند بر خلاف آنا تیلور جوی، بازیگران نقش مکمل با فاصله نسبت به او، ضعیف هستند و به جای آنکه به بازی او کمک کنند، حتی گاهی مانع هم می‌شوند. در واقع او خود به تنهایی بار دراماتیک قصه را به دوش می‌کشد، آن هم در جایی که عموما سکوت حکمفرماست. منطق حضور در پشت میز شطرنج سکوت است و این بازی بدن و ایما و اشاره است که می‌تواند قصه را پیش ببرد و ما آن را به بهترین شکل در بازی بی‌کلام آنا تیلور جوی مشاهده می‌کنیم؛ قدرتی که قله آن در مواجهه با بورگوف در آن بازی حساس در پاریس شکل گرفت.
***
چرا «گامبی وزیر» و موفقیت آن، مسأله توجه به «اقتباس» را جدی‌تر می‌کند؟
رمز موفقیت: اقتباس
اقتباس همیشه به عنوان یکی از اصلی‌ترین راه‌های برون‌رفت سینما از موقعیت آچمز یا همان بن‌بست شناخته ‌شده است؛ داستان‌هایی که می‌توانند الهام‌بخش نویسندگان و فیلمسازان برای ساخت فیلم‌ها و سریال‌های گوناگون شوند. اتفاقا معمولا آثاری که با استفاده از این الگو یعنی «اقتباس» از آثار مکتوب ساخته می‌شود، از جذابیت بیشتری نیز برای مخاطبان برخوردارد. 
طبیعتا فیلم‌های ورزشی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و نیستند و هر جا که سینمای ورزشی از اقتباس کمک گرفته، توانسته موفق ظاهر شود. «گامبی وزیر» نیز یکی از آخرین و البته بهترین نمونه‌های این موضوع است. شاید کمتر کسی بداند که ماجرای به تصویر کشیده شده در این سریال با استناد به قصه یک رمان ساخته شده است. کتاب «گامبی وزیر» یا «حرکت اول ملکه» نوشته «والتر تویس» نویسنده آمریکایی، اثری است که برای نخستین‌بار سال 1983 منتشر شد و از 3 دهه بعد مرجعی برای ساخت سریال «گامبی وزیر» شد. البته که بسیاری قصه این کتاب را ادای دینی به شخصیت حقیقی «بابی فیشر» نابغه جوان آمریکایی شطرنج می‌دادند اما خود نویسنده در گفت‌وگویی آن را ادای دینی به زنان تیزهوش می‌داند. در هر صورت هر چه که نیت بود؛ این رمان به بهترین شکل توانست مرجع ساخت اثری سریالی در سینمای هالیوود شود. اخیرا شبکه نتفلیکس بعد از حدود یک ماه از انتشار سریال «گامبی وزیر» آمار بازدید آن را در سرویس خود اعلام کرد. بنا به توئیتی که شبکه نتفلیکس منتشر کرده بود، این سریال در 28 روز اول نمایشش توسط 62 میلیون خانوار دیده شده؛ آماری که آن را به پربیننده‌ترین مینی‌سریال (Limited Series) داستانی تاریخ نتفلیکس بدل کرده است. نکته جالب‌تر در ارتباط با تاثیر متقابل سینما و رمان بر هم را باید مربوط به اتفاقات پیش آمده برای منبع اقتباس سریال «گامبی وزیر» دانست. محبوبیت این سریال باعث شد رمان منبع اقتباس آن بعد از 37 سال دوباره به لیست پرفروش‌های نیویورک‌تایمز وارد شود. پیش از این نیز آثار اقتباسی مهمی در ژانر درام‌های ورزشی سینمای جهان تولید شده است. برای نمونه حدود یک دهه قبل، «بنت میلر» با اقتباس از رمان «مانیبال» اثر «مایکل لوئیس» نویسنده آمریکایی، فیلمی به همین نام را ساخت. مانیبال یک روایت واقعی از «بیلی بین» (با بازی برد پیت) مدیر ناموفق یک تیم بیسبال است. بیلی بین مدیر تیم بیسبال اوکلند اتلتیک است و تیمش نتایج بسیار ضعیفی را کسب کرده‌ و ۲ تن از بهترین بازیکنان خود را به خاطر همین مشکلات از دست می‌دهد. تیم اوکلند اتلتیک در آستانه فروپاشی قرار گرفته ‌است اما بین که در جوانی با یک اشتباه ورزش بیسبال را انتخاب کرده ‌است، راه بازگشتی نمی‌بیند و تصمیم می‌گیرد نهایت سعی و تلاش خود را به کار گیرد تا بتواند تیمش را از بحران نجات دهد! 
«چراغ‌های جمعه‌شب» نیز اثری از سینمای کلاسیک هالیوود است که از کتابی نوشته‌ «اچ. جی. بیسینگر» اقتباس شده است. این فیلم داستان تیم فوتبال آمریکایی سال 1988 پلنگ‌های دبیرستان پرمین را نشان می‌دهد، در حالی که آنها خود را به قهرمانی ایالت نزدیک می‌کنند.  «سرزمین رویاها» به کارگردانی «فیل الدن رابینسون» نیز اثری در زمره سینمای اقتباسی است که بشدت احساسی و دوست‌داشتنی از آب درآمده است. رابینسون فیلمنامه «سرزمین رویاها» را با اقتباسی از رمان «دبلیو. پی. کینسلا» به نام «جوی بی‌کفش» نوشته است. «کوین کاستنر» این فیلم را به It’s a Wonderful Life این نسل تشبیه کرده بود. 
«سرزمین رویاها» طی مراسم اسکار سال 1990 در ۳ رشته بهترین موسیقی متن، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین فیلم، نامزد دریافت جایزه اسکار شده بود که در نهایت نتوانست هیچ‌کدام از آنها به ‌دست آورد.

Page Generated in 0/0072 sec