حسین قرایی*: شهریور ۸۳ بود که تلویزیونمان روشن بود و شاعری دو زانو روی تخت بیمارستان نشسته بود و با صدایی بغضآلود شعر میخواند:
اتل متل یه مادر دلیر و زار خسته
با صورتی حزین و دستای پینه بسته
بپرس ازش تا بگه چه جور میشه سوخت و ساخت
با بیست هزار تومن پول اجاره خونه پرداخت
اجارههای سنگین خرج مدرسه ما
خرج معاش خونه خرج دوای مینا ...
تا اینجا که پایان شعر بود، در حیرت و اشک و گریه بودم:
اگه بابام نبودش هر چی داشتی میخوردن
مال و منالت که هیچ مادرتم میبردن
اگه مامان بمیره دق میکنم میمیرم
پیش خدا و بابام من جلوتو میگیرم
بعد از شنیدن شعر، این در و آن در میزدم که شعرهای شاعری را که تلویزیون او را «ابوالفضل سپهر» معرفی کرده بود تهیه کنم و بخوانم ولی پیدا نشد که نشد. متأسفانه اجل مهلت نداده بود که ابوالفضل سپهر شعرهایش را خودش به دست چاپ بسپرد.
وقتی شعرخوانی او با هیبت حماسی روی تخت بیمارستان را دیدم، فکر کردم مدال سرافرازی «جانبازی» را به گردن دارد ولی با تحقیق و پژوهش بیشتر متوجه شدم دچار بیماری است، کلیههایش از کار افتاده و قلبش مشکل دارد.
او با یک احساس عمیقی شعرهایش را دکلمه میکرد که مخاطب میخکوب شعرهایش میشد. به گونهای کلمات را ادا میکرد که گویی در کوران سالهای دفاعمقدس یک بار به بدنش تیر میخورد یا یک بار میهمان میشده است، یک بار به عنوان بسیجی در فلان لشکر است، بار دیگر در کانال کمیل است و بار دیگر در محاصره بعثیها. شیوایی در کلام و کلماتی که در روح اتل متلهای سپهر تجلی داشت، دست مخاطب را میگرفت و به صحنههای نبرد میبرد.
ابوالفضل سپهر متولد ۱۵ خرداد ۱۳۵۲ در کودکی پدرش را از دست میدهد و در کوره زندگی آبدیده میشود. سختیهای زندگی او را چالاک و ورزیده میکند. فعالیت در ساحتهای گوناگون را میپیماید تا خلأ پدر را در خانواده پر کند؛ تهیه و فروش قطعات اوراقی ماشین، کارگاه تزریق پلاستیک، طلاسازی، مغازه خواربار فروشی و دست آخر کارمند شرکت مخابرات.
اما او در این شغلها کارش عاشقی است و طریق پاکبازی؛ عشق به همنوع و کمک به فقرا و برداشتن باری از روی دوش قشر مستضعف. مثلا حاجرحیم چهرهخند از دوستان سپهر، برایم نقل میکرد در محله «خانیآباد» تهران با سپهر، شریکی مغازه بقالی داشت. روزهایی که سپهر پشت دخل میایستاد، هر کسی میآمد و گریه و زاری میکرد که پول ندارم و آهی در بساطم نیست، سپهر قصه ما به او نسیه میداد و میگفت: جنس را ببر و بعد پولش را بیاور، مشکلی ندارد. مشتری هم هر چه میخواسته و نیاز داشته را توی زنبیل میریخت و میرفت؛ برخیها هم نمیآمدند تسویهحساب کنند. به همین جهت خیلی زود مغازه بقالیشان ورشکست میشود و کرکره را پایین میکشند.
اینگونه زندگی کردن چیزی جز شعر گفتن است؟ پس سپهر همین است که مینماید، نقش بازی نمیکند! همین است همین! نه بیش و نه کم. از او باید بت بسازیم نه اینکه او را کوچک بنگاریم. سپهر سپهر است. مسعود دهنمکی درباره سپهر میگوید که در سال ۷۶ سرودن را شروع کرده، یعنی از ۲5-۲4 سالگی نخستین شعرش را سروده است. اینگونه که دهنمکی در خاطراتش نقل میکند، او در حال و هوای نوشتن نیز گام برداشته است: «سال ۷۶ روزی عبدالجواد موسوی، سپهر را همراه خود به دفتر نشریه شلمچه آورد و گفت سپهر بچه مستعدی است و دوست دارد در زمینه جنگ و شهدا بنویسد. گفتم برای داستان کوتاه نوشتن در جنگ باید عمیقا با فضای جبهه و جبههایها آشنا شود و این زمانبر است. چند ماه کار دفتری در نشریه کرد. یک روز به او گفتم نیاز امروز در عرصه ادبیات و فرهنگ، شعر معترض و امثال آن است. شعر «مولا ویلا نداشت»، عنوان شعری از علیرضا قزوه است که در مجموعه شعر «از نخلستان تا خیابان» منتشر شده است. بیشتر شعرهای این مجموعه که سال 69 توسط انتشارات همراه منتشر شد، در حال و هوای انتقاد و با درونمایه اعتراض سروده شده است. این کتاب را به او نشان دادم و گفتم ببین در این زمینه میتوانی چیزی بنویسی. مقداری فکر کردم و نخستین بیت را برایش گفتم: دارا موبایل دارد/ سارا حجاب ندارد. از او خواستم همین بحث را با همین وزن ادامه دهد. مضمون را هم برایش تعیین کردم و رفت. هفته بعد آمد چند بیت اضافه کرده بود. مقداری هم جواد موسوی دستی به سر و گوشش کشید و نخستین شعر سپهر در قالب معروف آن در نشریه شلمچه منتشر شد. بعد هم یکی دو بار داستان کوتاه نوشت که در نشریه جبهه چاپ شد و با راه افتادن ماهنامه فکه شعرهای دیگری را سرود و در آنجا چاپ شد. (یادم تو را فراموش، صفحه ۲۳) تا جایی که از گلعلی بابایی نویسنده و دوست سپهر شنیدم و آن را در کتاب «انسان، رزمنده نویسنده» مکتوب کردم، سپهر در حال و هوای فرهنگ دفاعمقدس نبوده و روزگاری از بچههای لشکر ۲۷ محمد رسولالله خوشش نمیآمد. چند جلسه در مراسم خاطرهگویی حاجسعید قاسمی حضور پیدا میکند و خاطره کانال گردان کمیل و اتفاقاتی را که در فکه افتاده بود و اینکه رزمندهها محاصره شده بودند، میشنود و حال و روز چند نفر از جانبازان شیمیایی را میبیند؛ بعد از این اتفاقات مهر بر و بچههای جنگ به دلش مینشیند.
از اینجاست که سپهر به سمت فرهنگ دفاعمقدس چرخش پیدا میکند و شیفته آن میشود. این شیفتگی و شکفتگی تا جایی ادامه پیدا میکند که از گلعلی بابایی تقاضا میکند آموزش تخریب و طرز کار با مین را یاد بگیرد. گلعلی هم که خودش زندگی شهیدانهای دارد و باصداقت است، نزد فرمانده لشکر محمد رسولالله «حاجحسین همدانی» میرود و قضیه تقاضای سپهر را با ایشان مطرح میکند. بدون معطلی شهید همدانی با تقاضای سپهر موافقت میکند و یک مربی خاص را در اختیار او قرار میدهد تا در زمینه مهندسی تخریب آموزش بدهد.
پس از اینکه اصول مهندسی تخریب را میآموزد، گلعلی از او دلیل چرایی یادگیری تخریب را میپرسد. سپهر در جوابش مثل لالهها میشکند که چون میخواهم بروم به لبنان و در جنگ علیه اسرائیل عملیات استشهادی انجام بدهم.
به روشنی هویداست سپهر در این فصل از زندگیاش عرشی است و از فرشیها فاصله گرفته است. شهیدانه زیست میکند، شهیدانه مینویسد، شهیدانه شعر میگوید و با این بیتفاوتی در طیف شاعران، شاعرانی که دم از انقلاب میزنند و شاعرانی که روشنفکرند، «شهید شعر» میشود ولی مردم شعرهایش را زمزمه میکنند و اتل متلهایش بر زبانها جاری است.
سپهر شعرهایش را حوالهای از طرف شهدا میداند. حاجرحیم چهرهخند میگوید: در واپسین لحظات حیات سپهر خبرنگاری از او روی تخت بیمارستان میپرسد: «شما شعرها را چگونه و با چه انگیزهای میسرایید؟» و سپهر هم مومنانه پاسخ میدهد: «بروید از خود شاعرانش بپرسید». خبرنگار اصرار میکند که «منظورم شعرهای شماست، مثل اتل متلها و...» و سپهر پاسخ میدهد:«این شعرها را بچهها با قلم پا و جوهر خون در بطن حوادث، در میان دود و باروت و میدانهای مین، در آن معرکهها سرودهاند و من فقط قافیهها را جابهجا میکنم. من در واقع ویراستار این شعرها هستم، بروید سراغ شهدا، مادران شهدا و همسران شهدا، بروید سراغ فرزندان شهدا و از خودشان بپرسید». خاطراتی از این طیف و طایفه از تذکره این شاعر عصر انقلاب اسلامی بسیار دیده میشود که شنیدن آنها ما را با اندیشه او بیشتر آشنا میکند. مثلا خاطرهای که گلعلی بابایی (وصی نشر اشعار سپهر) از اواخر عمر در مقدمه کتاب «دفتر آبی» نقل میکند جلب توجه میکند: «با مادر و 2 تا از فامیلهایش نگران جلوی بخش آیسییو ایستاده بودیم. جوانی آمد جلو گفت: «آقا شما با آقای سپهر فامیل هستید؟» گفتم: «فامیل که نه دوست هستم». گفت: «آقای سپهر عجب آدم باحالیه». پرسیدم: «چطور مگه؟» گفت: من دیشب خیلی نگران و ناراحت نشسته بودم آقای سپهر مرا صدا زد و گفت: «چرا اینقدر ناراحتی؟» گفتم: «مریضم بد حاله، نگران حال مریضم هستم». گفت: «اگر یک کار بگویم انجام میدهی تا حال مریضت خوب شود؟» گفتم: «چرا انجام نمیدهم؟» گفت: «همین الان توی قلبت نیت کن اگر حال مریضت خوب شد، بروی قطعه ۴۴ بهشت زهرا سلاماللهعلیها آنجا سنگ مزار شهدای گمنام را بشویی». گفتم: «اینکه کاری ندارد». گفت: «تو نیت کن شهدا خودشان مزد میدهند». دیدم جوان منقلب شده و با چشمهایی خیس از اشک میگوید: «آقا من این نیت را کردم». پرسیدم: «خب! چی شد؟» گریه امانش نمیداد و گفت: «به خدا حال مریضم خوب شد. من الان نگران حال آقای سپهر هستم». بغلش کردم و گفتم: «دعا کن حال آقای سپهر هم خوب شود». (دفتر آبی، صص14-12)
گلعلی که پیگیر کارهای کفن و دفن سپهر است، همه دغدغهاش این است که نزدیک «قطعه شهدا» او را به خاک بسپارند. اتفاقا ۲ جا هم برایش قبر میکنند ولی وقتی به خودشان میآیند که ابوالفضل سپهر در آغوش شهدای گمنام در قطعه ۴۴ بهشت زهرا سلامالله علیها دفن شده و حیران بودند!
مکتوبات سپهر به ۲ بخش نثر و نظم تقسیم میشود؛ نثر سپهر، نثر روزنامهنگاری است. چیرگی نثر روزنامهنگاری در نوشتههایش هویداست. نثرهای او هموار و پویاست. شاید دلیل هموار و پویندگیاش مطالعه در عرصه ادبیات و تاریخ دفاعمقدس و نشست و برخاست با هنرمندان این عرصه است. بینش و روش نویسنده در نثرهای سپهر واضح و مبرهن است. یکی از نثرهای وی با عنوان «فرشته پلاک طلایی میخواد!» به عنوان یک مشت نمونه خروار است. در حوزه شعر کارهای سپهر به ۲ دسته تقسیم میشود: الف- اتل متلها، ب- شعر در قوالب سنتی
الف- اتل متلها
شاعر در «اتل متل»هایش میکوشد حرفهایش را هنرمندانه بزند. سعی میکند با این گونه شعرها بیشتر محتوا را مدنظر داشته باشد. گویی حرفهایش در «اتل متل»ها با بیانی محاوره و فولکلور، محملی برای شنیدن دردهای مردم زمانه است اما این مردم گاهی همسر شهید است و گاهی فرزند شهید؛ گاهی جانباز شیمیایی است و گاهی یک بسیجی ساده.
صراحت و سادگی، ۲ بال «اتل متل»های سپهر است. بیشتر شعرهای سپهر در زمره اتل متلها قرار میگیرد و رنگ و بوی صراحت و سادگی دارد:
اگه بابام نبودش هر چی داشتی میخوردن
مال و منالت که هیچ مادرتم میبردن
(دفتر آبی، صفحه ۴۷)
که اعتراضی است به بیتوجهی به خانواده شهدا و جانبازان و مطالبهگری از نهادهایی که باید به مشکلات آنها رسیدگی کنند. در کنار این ویژگی، سپهر در اتل متلهایش، دلتنگ شهداست و حسرت جاماندن از این قافله در دلش زبانه میکشد.
اتل متلها روایت و در عین حال تصاویری است که حاصل گرهخوردگی عاطفه و تخیل زلال است. صمیمیت خاص و مهندسی چینش کلمات محاوره در کنار بنای آجری شعرها با لحن محاوره ضریب اثرگذاری بیشتری به شعرها داده است. سپهر در سرودن اشعار نسبت به صنایع ادبی بیتوجه نیست. از تضاد و تلمیح و کنایه و... بهره برده است. مثلا به عبارت «قیچی شدن» که کنایه از شهید شدن نیروهاست در شعر زیر دقت کنید:
الو الو کربلا پس نخودا چی شدن؟
یاور دو به گوشم بچهها قیچی شدن
عبارتهایی مثل الو الو کربلا، نخودا چی شدن، یاور دو به گوشم، بچهها قیچی شدن، دیالوگهایی است که پشت بیسیم رزمندگان شنیده میشد. «چوب لای چرخ گذاشتن»، نمونه دیگری از کنایه است که در بیت زیر خوش نشسته است:
بهش میگه رضا جان وضع زندگی خوبه
نمیگه لای چرخه زندگی صدتا چوبه
(همان، ص ۱۸۲)
این نکته را نباید فراموش کرد که شاعر اتل متلهای ما مثل انسانی میماند که گاهی اوقات حرفهایش را با شدت خشم بیان میکند و میکوشد درد و داغ خود را بیرون بریزد و عنان سخن از دستش در میرود و زیبایی شعر در اینگونه اشعارش- که کم هستند- افول میکند و همسایه دیوار به دیوار شعار میشود.
ب- شعرهای کلاسیک (سنتی)
با توجه به پژوهشی که در دفاتر شعری سپهر داشتهام، شعرهایی که در قالب کلاسیک (سنتی) آورده شده است، در ۲ قالب مثنوی و غزل جای میگیرد. خون حماسه در هر دوی این قالبها میجوشد، با این توضیح که شاعر در مثنویهایش تحت تأثیر «علی معلم دامغانی» است. آوردن ردیفهای چندکلمهای و توجه به نقش ردیف به عنوان موسیقی کناری شعر در مثنوی نیز به تبعیت از علی معلم دامغانی قابل مشاهده است.
در استفاده از اوزان بلند در قالب مثنوی هم به شیوه علی معلم توجه دارد، البته قابل ذکر است که به کارگیری اوزان بلند در قالب مثنوی در ادبیات بیسابقه نیست و شاعرانی که قبل از علی معلم اینگونه هنرنمایی کردهاند، وجود دارند.
خبر آمد که دگر باره کمین کرده عدو
فوج سرباز مسلح به ره آورده عدو
(همان، ص 197)
تعداد غزلهای سپهر زیاد نیست اما در همان چند هم با زبان حماسه شعار میدهد و گاهی اوقات عاشقانه سخن میگوید؛ شعاری که با اعتراض ممزوج است و عاشقانهای که به باز کردن در باغ شهادت رهنمون میشود.
* دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی