printlogo


کد خبر: 227792تاریخ: 1399/9/19 00:00
درباره قلم به دستانی که در شیدایی برای بیگانه قلم می‌زنند
شیفتگی به جلاد شرقی و غربی

رضا شیبانی: حافظه سیاسی نخبگان در جامعه ایران هنوز که هنوز است دلبستگی شاعران و هنرمندان توده‌ای و چپ‌گرا را به مارکسیسم، شوروی و شخص استالین که روزگاری در دهه‌های 20 و 30 قبله آمال شاعران توده‌ای بود، فراموش نکرده است. بازار داغ شاعران توده‌ای در تبریز و  تهران بیشتر به چشم می‌خورد. در تبریز در دوران تسلط حزب فرقه، کتابی منتشر شده بود به اسم «شاعیرلرمجلسی» یا به عبارتی «مجلس شاعران» که مشحون بود از شعرهای تقدیم شده به استالین و ارتش سرخ. در تهران هم شاعران بزرگی برای استالین یقه پاره می‌کردند. «سایه» غزلی ناب و هنرمندانه برای این منجی عالم شرق نوشته بود و دیگران نیز دست کمی از او نداشتند و چه بسا نبوغ‌ها و عمر‌ها و زندگی‌های هنری ایرانی که در اجاق کمونیسم و شوروی سوخت و خاکستر شد. 
روزگار کشورهای شرق اروپا هم بهتر از ما نبود. کمونیسم آنها را کشتار می‌کرد اما توده‌هایی از آن جوامع دلبسته سلاخ‌های خود بودند. مثلا در لهستان مارکسیسم نیم قرن حکومت کرد. در حالی که به دستور استالین در این کشور ده‌ها هزار نخبه لهستانی در سال‌های جنگ دوم جهانی اعدام شده بودند. چند و چون این اعدام‌ها که به کشتار جنگل کاتین معروف بود، قرن‌ها توسط شوروی و حتی حکومت پساکمونیسم شوروی پنهان می‌شد. بعد‌ها که اسناد منتشر شد، مشخص شد لهستانی‌ها نیم قرن زیر سلطه سلاخ‌های خود بودند. روایت این جنایات برای من نگارنده از این رو است که پدیده شیفتگی به جلاد را که مشخصه روشنفکری بلوک شرق بوده، به عنوان آینه عبرتی در برابر روشنفکران و هنرمندان شیفته غرب قرار دهم تا ببینند چه جانورانی در گذشته به نام آزادی‌خواه و منجی خلق، بر بلوک شرق حکومت می‌کردند. همین روشنفکران ‌ای کاش بدانند امثال این جلاد‌ها هم به نام مدافع حقوق بشر، امروز سرگرم غربی کردن مغزهای فرومایه روشنفکری در کشور ما هستند و تاریخ چه بسا 50 سال بعد، از جنایات پنهان آنان پرده بر خواهد داشت.
اسم «ژنرال واسیلی بلوخین» نامی آشنا در تاریخ شوروی است؛ از سران پلیس مخفی و کمیساریای خلق در امور داخلی شوروی در زمان استالین. عنوان سازمانی‌اش این بوده: «مامور مخصوص اجرای حکم‌های محرمانه رفیق استالین».
این اسم پرطمطراق مامور مخصوص اجرای حکم‌های محرمانه به عبارت عامیانه می‌شود همان جلاد!... به عبارتی رفیق بلوخین با دستور رفیق استالین برای ایجاد برابری طبقاتی و رسیدن به جامعه‌ای آرمانی و فارغ از هر گونه بی‌عدالتی و بورژوازی،  می‌کشته و می‌کشته و می‌کشته... ظاهرا در طول ۲ دهه همکاری تنگاتنگ این دو رفیق ده‌ها هزار نفر به امر استالین و با شلیک مستقیم بلوخین کشته شده‌اند.
روش کارش هم بسیار ساده بوده...؛ یک پیش بند چرمی قهوه‌ای رنگ مخصوص قصابی می‌بست و یک جفت دستکش چرمی دست می‌کرد و پشت سر اعدامی که دشمن خلق و طبقه کارگر بوده می‌ایستاد و با یک کلت آلمانی ماهرانه با یک تیر در پس سر، کار طرف را می‌ساخت. استفاده از کلت آلمانی هم برای این بوده که فردا روز، اعدام به  آلمان نازی نسبت داده شود. لابد در  سوی دیگر میدان، گشتاپو هم از کلت‌های روسی برای اعدام استفاده می‌کرده است! حتما با نیتی مشابه...
از جمله جنایت‌ها یا به عبارتی اجرای حکم کردن‌های رفیق بلوخین، اعدام 7 هزار افسر، پزشک، وکیل و معلم لهستانی در آوریل 1940 است. به عبارتی استالین که قصد تبدیل لهستان به بخشی از شوروی را داشته و این را در راستای ایجاد برابری طبقاتی لازم تشخیص داده بود،  با موجودات ضد انقلاب و مزاحمی به نام نخبگان لهستان مواجه می‌شود، لذا در یک حکم بسیار ساده دستور محرمانه دستگیری و  قتل 21 هزار نخبه  لهستانی را صادر می‌کند. از جمله 7 هزار تن از نخبه‌ترین‌شان تعداد سهم رفیق بلوخین است. رفیق بلوخین ترتیب این 7 هزار نفر را فقط  با 7 هزار شلیک آن هم فقط طی 28 شب می‌دهد؛ یک رکورد تاریخی در وظیفه‌شناسی و کاردرستی در تاریخ اجرائیات انقلابی.
به سبب آنکه این رکوردزنی  در منطقه‌ای واقع در جنگل کاتین روسیه اتفاق می‌افتد، به نام کشتار کاتین معروف می‌شود. نقل است رفیق بلوخین حتی یک تیر اضافی هم شلیک نمی‌کند؛ تر و تمیز و مرتب. هر مغز یک تیر....7 هزار شلیک در 28 روز. 7 هزار مغز در 28 روز... آمار بی‌نظیری برای یک مامور اجرای حکم یا به عبارتی یک جلاد. برای درک عمق مهارت و کارکشتگی رفیق بلوخین می‌توانید از یک سلاخ پیر بپرسید در طول  عمر حرفه‌ای خود در کشتارگاه دام، کلا چند گوسفند یا گاو را در 28 روز می‌توانسته سر بریده باشد.
به هر حال این مرد بزرگ(!) شلیک‌های تاریخی دیگری هم داشته است، از جمله شلیک به مغز دو نفر از رؤسای خود؛ گنریخ یاگودا و نیکلای یژوف که هر کدام در دوره‌هایی رئیس کمیساریای خلق در امور داخلی شوروی بودند که به لحاظ سازمانی رئیس رفیق بلوخین محسوب می‌شدند اما به دستور رفیق استالین خودشان هم  به جرم دشمنی با خلق تصفیه انقلابی شدند.
البته رفیق بلوخین یک شلیک بی‌نظیر و تاریخی هم داشت. شلیکی که شاید جالب توجه‌تر از تمام شلیک‌های عمرش بود؛ دقیق‌تر و عبرت‌انگیزتر از تمام شلیک‌ها. آخرین تیری که رفیق بلوخین در عمر خود شلیک کرد، به مغز خودش بود! اتفاقی که برای اغلب افرادی از جنس او که در سطوح محرمانه حزب کمونیست کار می‌کردند- اگر  از تصفیه‌های استالینی جان سالم به  در می‌بردند- می‌افتاد.
غرب هم بلوخین‌های خودش را دارد؛ بلوخین‌هایی که چه بسا در آزمایشگاه‌های مدرن با روپوش‌های سفید مشغول بسط ژنوم اخته غرب باوری‌اند؛ بلوخین‌هایی که به جای هفت‌تیر آلمانی، بر کشتارهای مدرن و تر و تمیز تمرکز کرده‌اند. هر کس به شیطانیت تمدن غرب باور دارد، می‌داند بدتر از شرمساری شاعران و هنرمندان شرق زده، در انتظار غرب‌زدگانی است که در شیدایی برای غرب قلم می‌زنند.

Page Generated in 0/0061 sec