printlogo


کد خبر: 227999تاریخ: 1399/9/24 00:00
«تنت» پارادوکس مرغ و تخم‌مرغی را در ذهن ما ایجاد می‌کند
اول ما بودیم یا تاریخ؟
از نبوغ واقعی تا نبوغ‌نمایی!

شروین طاهری: هفته پیش در همین صفحه درباره شکست پروژه سینمایی مولان، جدیدترین لایو- اکشن جاه‌طلبانه والت دیزنی نوشتیم و این هفته درباره پیروزی نولان در سال شکست مولان خواهیم نوشت. تنت، سومین و جدیدترین اثر کریستوفر نولان در ژانر علمی- تخیلی جهان‌ها و زمان‌های موازی، در حالی سال 2020 سربلند از گیشه بیرون آمده که پروژه‌های بزرگ مشابه هالیوودی چون مولان، بیوه سیاه و سونیک، در سالن‌های خالی سینمای دوران جهان‌گیری کرونا تنها مانده و در گیشه کامیاب نبودند اما این فیلم 200 میلیون‌دلاری استودیوی برادران وارنر با فروشی 360 میلیون‌دلاری در همان سالن‌های کرونا‌زده سال را به پایان می‌برد. 
شگفتی بزرگ‌تر اما این است که تنت با وجود تم اکشن تریلرش و فضای جاسوسی به سبک آثار جنگ سرد که بر سطحی‌‌ترین لایه روایت آن سایه انداخته است، اثری بشدت غامض و حتی پارادوکسیکال است که با همه دوگانگی‌ها و چه‌بسا چندگانگی‌هایش میلیون‌ها بیننده را گیج و سردرگم تا سکانس پایانی به دنبال خود می‌کشد و بعد حتی در راهروهای خروجی سینما و مسیر بازگشت به خانه نیز ذهن‌شان را به خود مشغول می‌کند. کم نبوده‌اند تماشاگرانی حتی در قامت منتقدان سینمایی که اعتراف کرده‌اند با اینکه می‌دانند نولان پیام فلسفی پیچیده‌ای را طی کشاکش نفسگیر ۲ ساعت و نیمه‌ای در ۷ گوشه جهان و در ساحت‌های متکثر زمان به نهانخانه ذهن‌شان منتقل کرده است اما با گذشت چند روز یا چند هفته و به رغم تماشای مکرر فیلم باز هم موفق نشده‌اند از آن پیام رمزگشایی کنند. 
از این منظر آغاز اکران جهانی دیجیتالی تنت از اواخر هفته گذشته توسط برادران وارنر می‌تواند موهبتی باشد برای علاقه‌مندان به رمزگشایی از این اثر آن هم با تماشای چندین و چند باره سکانس‌های مرموز آن، بویژه که از نظر منتقدانی مثل جولیا الکساندر از تارنمای دی‌ورژ، این فیلم به طور رسمی قالبی از سینمای دیجیتال را به صنعت سرگرمی‌سازی عرضه می‌کند که در آن عقب و جلو کردن مکرر صحنه‌ها توسط مخاطب به قصد دریافتن لایه‌های چندگانه مفهوم اثر و خط و ربط کلی داستان نیز بخشی از غور کردن او در چنبره زمانی بی‌انتهای کارگردان و نویسنده انگلیسی- آمریکایی‌ آن است. 
خانم الکساندر تعریف می‌کند که چطور در دوران فاصله‌گذاری اجتماعی پساکرونا برای نخستین‌بار تنت را در یک سالن سینمای خالی در حومه یکی از شهرهای کانادا تماشا کرده که فقط یک تماشاگر دیگر به غیر از او در آن سر سالن نشسته بوده است. حالا او معترف است که این فیلم چنان پیچیده است که حتی نمایش مجانی 6 دقیقه نخست آن توسط کمپانی سازنده روی یوتیوب نیز نمی‌تواند فیلم را برای کسی که قبلا کل آن را در سینما دیده به اصطلاح اسپویل (‌تباه) کند. 
اصرار نولان بر فیلمبرداری فوق‌العاده با کیفیت و دقیق تنت به شیوه‌ آی‌مکس و 70 میلیمتری با امکان اکران بر عظیم‌ترین پرده‌های سینمایی (به اندازه سطح آسمانخراش‌ها) به همین جهت بوده است که او بارها تاکید کرده ترجیح می‌دهد مخاطب، فیلم‌های او را روی پرده بزرگ و نقره‌ای سالن سینما تماشا کند. با این حال انگار چاره‌ای برای مخاطب نگون‌بخت نمی‌ماند که در جست‌وجوی معنا همان‌طور آواره قطاع‌های زمانی نسخه دیجیتال فیلم شود که خود قهرمانان فیلم برای رقم زدن سرنوشت مطلوب خود بین مقاطع زمانی مختلف در آمدوشد هستند. 
او ما را آنقدر در چنبره بی‌پایان زمان، عقب و جلو می‌برد تا سرانجام دریابیم آن معنا را که خود داریم از بیگانه تمنا نکنیم: سرنوشت را باید از سر نوشت! 
البته خیلی از ما ممکن است چنان در لابه‌لای لوپ‌های زمانی تو در تویی که نولان از قبل هم در تلقین (‌2010) و میان ستاره‌ای (اینتراستلار 2014) نیز ثابت کرده استاد به‌هم بافتن‌شان است گم شویم که دست آخر در پایان معادلات پرمتغیر تنت، همین ادراک «مقدرسازی تقدیر» به دست انسان نیز در ذهن‌مان رسوب نکرده باشد. 
البته این شاید تمام آن انگاره‌ای نباشد که معماپرداز تنت (به معنای انگاره) می‌خواهد به ما القا کند، چون به وضوح می‌بینیم که شخصیت اول مرد تنت، مامور سیاه بی‌نام سیا (سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا) تا آخر خود اسیر تناقضاتی است که حتی ماهیت کشش او به شخصیت اول زن یعنی کتی با بازی الیزابت دبیکی را هم به چالش می‌کشد. تازه خود کتی هم برای خوب بودن یک مشکل اساسی دارد و همان‌طور که در صحنه تقابل او با خودش در پشت دروازه زمان فرودگاه شاهد هستیم او مردد است!
جان دیوید واشینگتن، همان کارآگاه تیره‌پوست جسور فیلم «کلنزمن سیاه» که اینجا در تنت در نقش مامور بی‌نام سیا برای نخستین ‌بار تبدیل به قهرمانی سیه‌چرده در یکی از ساخته‌های نولان می‌شود را به سختی می‌توان یک قهرمان هالیوودی دانست. اینکه حدود 80 درصد گفته‌های شخصیت اول در سناریوی تنت از جنس پرسش‌های کوتاه از دیگر شخصیت‌ها یا مطرح کردن شبهات ذهنی‌اش است، گواه آن است که قهرمان واقعی و البته سرگشته این داستان همان ناآگاهی ما مخاطبان است. او در گرگ و میش فضای جاسوس‌بازی بین‌المللی مشابه دوران جنگ سرد، در سفری ورای زمان و در ماموریتی که در آن تنها مسلح به کلمه است، باید پازل‌هایی تو در تو را حل کند تا جلوی وقوع جنگ جهانی سوم را بگیرد. شری که طبق همان نگاه نخ‌نمای شرق‌هراسانه هالیوودی قرار است توسط یک الیگارش روس به نام ساتور با بازی کنت برانا به پا شود. ساتور و ماموران نقابدارش به سبک اسمیت‌های سیاه‌پوش فیلم ماتریکس همیشه در تنازع زمانی یک گام جلوتر- و از آنجا که رفت و برگشت‌های زمانی مداوم در این نزاع حیاتی هستند همزمان یک گام عقب‌تر- از آمریکایی‌ها و متحدان به اصطلاح خیر‌اندیش‌شان هستند و در نهایت این جنگ زمانی ازلی و ابدی با از بین بردن مرد بداندیش روس در کشتی تفریحی‌اش در ویتنام به کمک کتی مغلوبه می‌شود. 
این پیروزی که ظاهرا جلوی جنگ سوم جهانی را در آینده‌ای که مامور سیا در ابتدای داستان از آن می‌آید، می‌گیرد اما مساله ذهنی کلی ما را با تنت حل نمی‌کند چون رمزگشایی مامور سیاه در هر پرده پارادوکسی جدید می‌زاید. حتی از جایی به بعد، نولان با روایتگری خاص خود تقابل هالیوودی کلیشه‌ای میان خیر قراردادی آمریکایی و شر پیش‌فرض روسی- آسیایی را به تمسخر می‌گیرد، چرا که تقابل اصلی فیلم بین ذهن (نشأت‌گرفته از وجود ما) و زمان است. دست آخر از نگاه قهرمان بی‌نام نه‌چندان قهرمان تنها چیزی که قطعی است چرخه‌ای بی‌پایان از پارادوکس‌هاست. یعنی اگر همه معماها حل شوند کماکان یک معمای مرغ و تخم‌مرغی باقی می‌ماند: اول ما بودیم یا تاریخ؟
اگرچه پیام سیاسی هالیوود محقق می‌شود و غرب (مامور بی‌نام سیا و نیل شریک انگلیسی‌اش) مثل همیشه برای بقا شرق (ساتور و پریا) را قربانی می‌کند اما همزمان پیام هوشمندانه خود نولان از فضای خاکستری، گنگ و غیرفاتحانه سکانس پایانی آخرالزمانی فیلم یعنی پیشروی نیروهای متفقین در ساحل بریتانی فرانسه (یادآور عملیات «D Day» یا روز پیروزی متفقین بر نازی‌ها در جنگ دوم جهانی) به بیرون از فضای پروپاگاندای غربی درز می‌کند. 
مامور سیاه تازه در انتهای راه با راهنمایی مرشد همیشگی هندی‌اش در طول سفر یعنی پریا با بازی دیمپل کاپادیا در می‌یابد که این خودش بوده که به عنوان رئیس تنت، ماموریتی را از آینده کلید‌ زده تا ساختار تنت را از خطر لو رفتن الگوریتمش و افتادن به دست ساتور نجات دهد. با این وجود او به جای آنکه قدردان پریایی باشد که همواره به اسرار تنت وفادار بوده، او را می‌کشد. معلوم نیست آیا دلیل این کار انگیزه‌ای اخلاقی بوده یعنی او پریا را به خاطر تلاش وی برای حذف معشوق بدون عشقش یعنی کتی کشته یا اینکه قهرمان سیاه پریا را صرفا به‌خاطر حفظ راز تنت از بین می‌برد. 
مسأله اینجاست که پریای شرقی که تنها شخصیت باخرد داستان به نظر می‌رسد، متوجه این خطر شده که کتی که به نوبه خود با از بین بردن رئیس تنت در گذشته یعنی ساتور آینده را نجات داده، در عین حال ممکن است با اقدامی مشابه علیه رئیس آینده تنت، گذشته را به خطر اندازد!
***
درباره «تنت» که جاه‌طلبانه‌ترین اثر کریستوفر نولان است
از نبوغ واقعی تا نبوغ‌نمایی!
احسان سالمی: «تنت» بدون شک یکی از مهم‌ترین فیلم‌های اکران‌شده در سال 2020 است؛ اثری که کورسوی امید سینمای جهان برای روشن نگه داشتن چراغ گیشه‌های سینما در دوران شیوع ویروسی منحوس به نام «کرونا» بود؛ امیدی که البته در نهایت نتوانست انتظارات را برآورده کند. عدم موفقیت فیلم در گیشه را می‌توان پیامد دلایل مختلفی از جمله کرونا دانست ولی شاید هیچ‌چیز به اندازه پیچیده بودن خود فیلم بر دیده نشدنش موثر نبود!
«تنت» جاه‌طلبانه‌ترین اثر نولان است؛ اثری که همه شاخصه‌های سینمای نولان را دارد؛ به هم ریختن ذهن مخاطب و وادار کردن او به تماشای جهان از زاویه‌ای متفاوت در کنار نماهای ضد و خورد باشکوه و تعلیق‌های هیجان‌انگیز و همچنین ایده‌های متفاوت فلسفی درباره جهان، مهم‌ترین ویژگی‌های سینمای نولان است که در «تنت» به وضوح می‌توان آن را دید. از «تعقیب» که نخستین فیلم بلند نولان بود گرفته که روایت نویسنده‌ای است که به شکل اتفاقی وارد یک ماجرای جنایی پیچیده می‌شود تا «ممنتو» با آن شیوه نوآورانه روایت غیرخطی قصه و بعد از آن نگاه روانشناسانه سه‌گانه «بتمن» که روایتگر جنایت‌هایی بزرگ و ریشه‌های شکل‌گیری آن بود، همه به نوعی در «تنت» بازسازی و به تعبیر بهتر بازخوانی شده‌اند. اینجا هم قصه قهرمانی را داریم که درگیر یک روایت بشدت به هم ریخته زمانی است؛ قهرمانی که ناخواسته درگیر یک اتفاق بزرگ می‌شود و باید با همراهی یک فرد دیگر جلوی وقوع جنگ جهانی سوم را بگیرد. 
اما «تنت» بیشتر وامدار 2 فیلم شاخص سینمای نولان یعنی «تلقین» و «میان‌ستاره‌ای» است. دیوانه‌بازی‌های نولان در این 2 اثر و نمایش جاه‌طلبی او در به هم ریختن ساختار زمانی و مفاهیم فلسفی و اساسا بنا کردن ساختاری اکشن و علمی- تخیلی در یک معماری پیچیده ذهنی در «تنت» به اوج خود می‌رسد. نکته اصلی درباره «تنت» اما به شدت و غلظت این ماجرا باز می‌گردد. در واقع بخش عمده‌ای از ایراد منتقدان بر این فیلم را باید نتیجه غلبه رویکردهای علمی فیلم بر رویکردهای درام قصه دانست. 
مسأله اصلی در ارتباط با «تنت» را باید تعریف یک مختصات زمانی و مکانی متفاوت برای آن دید؛ اتفاقی که در برخی آثار پرمخاطب این سال‌ها نیز به شکلی دیگر رخ داده و برای مثال در سریال آلمانی «دارک» که اتفاقا آن هم از جمله محصولات پرهیاهوی چند سال اخیر بود نیز مسأله به هم ریختن مختصات ذهنی مخاطب از زمان با استفاده از نظریه‌های آوانگارد علمی مثل آزمایش پارادوکسیکال «گربه شرودینگر» وجود داشت که باعث می‌شد درک قصه سریال و برقراری ارتباط با این نگاه تازه به زمان و مکان برای بخش عمده‌ای از مخاطبان سخت باشد و برای آنها که توانایی برقراری ارتباط با این قصه را داشتند، همچون حل یک معمای پیچیده، در نهایت لذتبخش باشد. 
از این منظر در واقع «تنت» با وجود آنکه اثری متفاوت و قابل توجه در سینمای جهان به شمار می‌آید، در واقع یک شاهکار نیست! چرا که نولان در این اثر بیشتر از آنکه بر فنون و قواعد سینمایی تکیه کند، با استفاده از گیج کردن مخاطبش به واسطه طرح نظریه‌ها و گزاره‌های علمی، دست به نوعی پیچیده‌نمایی ‌زده که شاید از نمای دور جذاب به نظر برسد ولی در واقعیت نشانه‌ای از نبوغ فیلمساز نیست بلکه نشانه‌ای از تلاش او برای سرگرم کردن مخاطب یا به تعبیر دقیق‌تر، سردرگم کردن مخاطب با این نظریه‌های علمی است. گویا که فیلمساز از عجز و ناتوانی مخاطبش از درک آنچه که به تصویر کشیده، احساس پیروزی کند و آن را به نوعی به پای نبوغ خود در ساخت یک اثر سینمایی بگذارد. 
شاید دلیل این تلاش نولان را باید گسترش ساخت فیلم‌ها و سریال‌هایی پیرامون ساختار زمان دانست که باعث شده تا فیلمساز برای جلوگیری از ایجاد این حس در مخاطب که با اثری تکراری از منظر سوژه و روایت طرف است، دست به پیچیده‌نمایی بزند تا مانع از دلزدگی مخاطب از این اثر شود، هر چند که در نهایت به نظر می‌رسد غلظت این ماجرا به قدری بالا رفته که «تنت» با وجود همه رویکردهای جاه‌طلبانه‌اش در نهایت اثری نیست که بتواند عموم مخاطبان را به سمت خود جلب کند.
***
تنت مخاطب را محکوم به نفهمیدن می‌کند
به آمریکایی‌ها بگو بیدار شن!
محمدرضا کردلو: در دانشگاه ریاضی که می‌خواندم (و البته ادامه ندادم) می‌شنیدم که درسی هست به نام «هندسه نااقلیدسی» که در ترم‌های بالاتر تدریس می‌شود. می‌گفتند خیلی از قراردادهای ریاضیات را که تا پیش از «هندسه نااقلیدسی» مفروض داشته‌اید، باید کنار بگذارید، چرا که در این هندسه دیگر مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه نیست و قس‌علیهذا. قراردادهای تازه‌ای را باید اختیار کرد و مفروض دانست و... . نمی‌دانم اصلا درست توضیحش دادم یا نه اما سینمای نولان هم چیزی شبیه به همین است. 
شما باید در یک فضایی شبیه هندسه نااقلیدسی(که بعد در نظریه نسبیت عام انیشتین بسط داده شده و مبنای عمده شبه‌نظریه‌های غیرنیوتنی شد) با قراردادهایی تازه، فیلم را تماشا کنید. سیالیت زمان که خیلی‌ها آن را با «سفر در زمان» به اشتباه می‌گیرند، انگار سوژه «تنت» است اما باز مطمئن نیستیم که این سوژه فیلم اوست یا پلوتونیوم‌های جداشده‌ای که آینده زمین را به فیزیک هسته‌ای گره زده‌اند. هر چه هست این بار به‌‌وضوح، حتی برای مخاطب علاقه‌مند به نولان نیز «درنیامده» است. درامی که برای طرح مساله هم بنا کرده است به ۳ دلیل عمده غیرجذاب به نظر می‌رسد. انگیزه کنش قهرمان اگرچه ماجرای مرگ، حیات و دنیای آینده است و قوی به نظر می‌رسد اما آنچنان که باید عینی نمی‌شود. سینما نیست. حرف و حرف و حرف و توضیح اینکه اصلا این قصه‌ای که می‌خواهیم تعریف کنیم، چیست؟ آنچه در اینتراستلار بود و در تنت نیست همین است. در اینتراستلار قوانین پیچیده با کنش شخصیت در موقعیت فهمیده می‌شوند اما اینجا قهرمان و وردست قهرمان فقط حرف می‌زنند. عملیات هم دیر اتفاق می‌افتد؛ زمانی که مخاطب خسته شده است از نفهمیدن اتفاق‌های پیاپی. یکی از ضعف‌های دیگر تنت، ضعیف بودن بدمن است. کسی که قرار است دنیا را به پایان برساند نه از جنبه طراحی کاراکتر و نه از جنبه بازی قوی نیست. حتی خیلی ضعیف است، آنقدر که برای شکست دادنش لازم نیست اتفاق خاصی بیفتد. عیب دیگر هم استفاده ابزاری از زن برای پیش بردن درام است؛ زن فقط ابزار است. 
چیزی که پیش از نوشتن این چند جمله باید متذکر می‌شدم، مخاطب نولان بودن است. فیلم‌های نولان مخاطبی از جنس خود او می‌خواهد. از طرفی شما نمی‌توانید اسم مشخصی روی ژانر سینمای نولان بگذارید. هر عنوانی می‌تواند کامل نباشد. گاهی حتی ترکیب خیلی از ژانرها باهم نیز نمی‌تواند پاسخگو باشد. دیدم در نشریه‌ای عنوان اکشن- ماورایی را به فیلم آخر نولان داده بودند. البته که این عنوان عنوان ناقصی است، چرا که حداقل «تنت» چیزی فراتر از اینهاست. 
آنقدر که منتقدان آمریکایی هم شمشیر از رو بسته‌اند و تنت را ناشناخته عنوان کرده‌اند. آن را نفهمیده‌اند. دیالوگ آغازین تنت شاید کنایه‌ای به آنهاست: آمریکایی‌ها را بیدار کن.
***
تعبیر شکلی عنوان فیلم تنت
دروازه زمان
برخی منتقدان، ریزبینی در تنت، آخرین ساخته کریستوفر نولان را که آن را نولانی‌ترین فیلم نولان می‌نامند، بدانجا رسانده‌اند که حتی عنوان فیلم تنت را برآمده از عقاید کابالایی و تمایلات ماسونی او برمی‌شمارند. علاوه بر معنای لغوی تنت در زبان انگلیسی به مفهوم انگاره یا انگاشته، به لحاظ فرمی و هجایی هم بازتاب دهنده مهم‌ترین جلوه تصویری و فلسفی فیلم یعنی «زمان معکوس» است. از نظر آنها واژه انگلیسی Tenet که از هر دو طرف به یک شکل خوانده می‌شود و ترکیبی از تکرار ۲ کلمه Ten (عدد 10) در دو جهت معکوس است، سیر معکوس در زمان را تعبیر می‌کند که قهرمانان فیلم به کرات آن را تجربه می‌کنند. این قرینگی شکلی، لوپ بسته زمان نامتناهی را که دغدغه همیشگی نولان بوده، تجسم می‌کند. 
در این چارچوب عدد 10 می‌تواند نماد ساختار دهگانی علم ریاضیات باشد که مبنای نظم جهان مادی است و در عین حال تکرار ۲ عدد 10 در کنار هم به شکل معکوس، تصویری ریاضی از عدد 11 را به نمایش می‌گذارد که در فرقه کابالا نماد قدرت جادویی مافوق طبیعی و در فرقه فراماسونی نماد دروازه انتقال انرژی و سفر به ابعاد دیگر مثل سفر زمان است.

Page Generated in 0/0074 sec