printlogo


کد خبر: 228422تاریخ: 1399/10/3 00:00
نگاهی به کتاب «جاده یوتیوب» سفرنامه محمدعلی جعفری به سوریه
چشم‌هایم در سوریه بود

محسن شهمیرزادی: چند ماه پیش بود؛ شهدای خان‌طومان در کالبد تکه‌استخوان‌هایی به قواره یک نوزاد به وطن رجعت کردند. بعد از شهادت حاج‌قاسم، گردی روی شانه‌های تب‌دار مدافع حرم نشسته بود که با بازگشت‌ بلباسی و دوستانش نسیمی خورد و غبارها قدری کم‌عمق‌تر شد. آن‌موقع بود که خیلی‌ها برای خود حدیث «ای دریغا» خواندند. از اهالی قلم و تصویر و وزن و قافیه خیلی‌ها بودند که انگشت واحسرتا گزیدند که زمانه رفت و دروازه شهادت بسته شد و ما به حجت که نه(!) به بهانه کار فرهنگی فقط نگاه کردن را اولویت بخشیدیم. خبرِ آمدن آخرین پیکر‌های بازمانده از مقتل خان‌طومان بود که گذر زمان را به رخ کشید و حسرت زیستن در آرمان‌شهر مدافعان حرم را تازه کرد. این‌ واگویه‌ها بنا بود در ابتدای راه مقدمه‌ای باشد تا برسیم به اینجا که چرا «جاده یوتیوب» نه فقط برای الان، که برای ساکنان و دغدغه‌مندان چند دهه‌ بعد ایران اثری درخور و قابل ستایش خواهد بود. برای آنهایی که به جبر زمان، جغرافیا و حتی مصلحت و سیاست نتوانستند در این آرمان‌شهر زندگی کنند. کتاب جاده یوتیوب سفرنامه‌ای از محمدعلی جعفری به سوریه است. 

***

زیستن در روایت
نزدیک‌ترین فرم برای زیستن در روایت، «سفرنامه» است؛ جایی که متن قصه‌گو است، آرایه‌های ادبی فراوان دارد اما هیچ‌کدام بافته ذهن نویسنده نیست. تجربه‌های زیسته او از محیط، ‌انسان‌ها و روابط‌شان است که باعث می‌شود خواننده به مرور، خود را به ‌‌جای راوی قرار دهد. از اضطراب‌های اولیه در مسیر تهران که آیا آخر می‌گذارند برویم سوریه یا نه، تا دلهره‌ خمپاره‌های داعشی و اندوه زخم‌هایی که روی تن بی‌جان سوریه، احتمالا برای سال‌ها جا خوش کرده‌اند. سفرنامه بهترین دریچه‌ای است که دور از روایت‌های کلان و کلیشه‌ای، می‌توان ذیل آن هم زیست، هم گریست، هم عبرت گرفت، ‌هم دانش آموخت و هم صحیح‌تر قضاوت کرد. شاید همین الان هم اگر بخواهم در کوبا قدم بزنم «سباستین» منصور ضابطیان را دست بگیرم و اگر بخواهم همچنان در سوریه بمانم «جاده یوتیوب»‌ را. 
***
آسودن زیر باروت
جاده یوتیوب، یکی از منابع منصف و بی‌غرضی است که می‌تواند مردم‌شناسی سوریه در زمانه جنگ را روایت کند. بچه‌ها مدرسه می‌روند، با‌هم در کوچه بازی می‌کنند، خمپاره‌ها به زمین کوبیده می‌شوند، مغازه‌دارها صبح کرکره‌شان را بالا می‌کشند و ظهر برای ناهار به خانه می‌روند، اسلحه‌ها شلیک می‌کنند، کودکان سر توپ فوتبال گاهی با هم قهر یا دعوا می‌کنند، فرماند‌هان نقشه فتح می‌کشند، سرباز‌ها می‌جنگند و همه این احوالات در یک نقطه از مکان و زمان به هم گره می‌خورند؛ پارادوکسی مثل همزیستی مسالمت‌آمیز جنگ و صلح! در کنار این، جاده یوتیوب روایت‌هایی از تجربه حضور ایرانی‌ها به عنوان نیروهای مستشار در سوریه را بیان می‌کند و به خیلی از سوال‌ها پاسخ می‌دهد. حتی به این سوال که چرا در سوریه مسیحی‌ها با ایرانی‌ها مهربان‌تر از مسلمانان‌ بودند. 

***

جنگ در اتاق خواب
جنگ سوریه، مختصات جدیدی داشت که نیروهای نظامی ایران در این حوزه تجربه چندانی نداشتند. تجربه جنگ شهری صرفا در موقعیت‌هایی چون نبرد کردستان پیش آمده بود و این موقعیت بسیار متفاوت از آن چیزی بود که در سوریه تجربه می‌شد. زبان، فرهنگ و حتی موضع سیاسی متفاوت در میان مردم سوریه و حتی گروه‌های طرفین مبارزه در کنار جغرافیای ناشناخته سوریه سبک جدیدی از جنگ را ایجاد کرده بود که باعث شد در ابتدای جنگ سوریه، چالش‌های فراوانی برای رزمنده‌های ایرانی و سایر تیپ‌های مقاومت ایجاد شود. در جاده یوتیوب برخی از ویژگی‌های این جنگ بخوبی تبیین می‌شود. شاید گاهی سوال شود که اگر یک فرد با لباس شخصی خود در این منازعه شرکت کند، چه اتفاقاتی ‌ممکن است برایش رخ دهد؟ یا آنکه چگونه می‌شود یک یا ۲ داعشی به اندازه یک گردان، در مقاومت در برابر پس گرفتن شهرها، نقش ایفا کنند؟ 
***
زندگی به سبک نوشتن
از جمله جذابیت‌های اثر محمدعلی جعفری، زاویه نگاه راوی از دریچه نویسنده‌ای دغدغه‌مند، پیگیر و کمی بازیگوش است! برای راوی نوشتن اصالت دارد و او سفر می‌کند تا بنویسد! این نوشتن یک پیرنگ اولیه و اصلی داشت به نام «ابوعمار». اما نه‌تنها ابوعلی هم به پیرنگ ابوعمار اضافه می‌شود، بلکه خرده‌پیرنگ‌های فراوانی پیش کشیده می‌شوند که سایر صفحه‌های کتاب را معنادار و دارای ارزش می‌کنند. هر چند به نظر می‌رسد نویسنده از حذف غیرضروریات جلوگیری کرده و بخش‌هایی از کتاب به مانند دست‌اندازی برای ادامه مطالعه عمل می‌کنند. بخش‌های زیادی از کتاب اگر چه دارای ارزش مستند، تاریخی و مردم‌شناختی هستند اما نمی‌توانند مخاطب را در قلاب تعلیق و جذابیت نگه دارند. اما برای مخاطبی که درگیر آرمان‌شهر مدافعان حرم است، جاده یوتیوب چندساعته طی می‌شود و خواننده اگر بخواهد مطلبی درباره آن بنویسد، تیترش را این می‌زند: آن‌ شب چشم‌هایم در سوریه بود. 

Page Generated in 0/0058 sec