حیف نان! حیف پول! حیف ورق!
ییهویی شد دو چشم تو چو وزغ
آنهمه ذوق کردی و افسوس
چهقدَر ضربتی درآمد تق
فکر کردی بریدههای طلا
میدهد بر دکان تو، رونق!
اعتبار دوباره با تحریف
هست افکار عدهای احمق
مغز تو، ریز و کلهات گنده
میزند مثل فک دشمن، لق
با دو تا ژست نسبتا خیر
زدهای گند، ماکزیمم! مطلق!
رفته آن آبروی پوشالی
روی پیشانیت نشست عرق
آدرس اشتباه دادی، لیک
گم نشد این وسطمَسَطها، حق
پوستری منتشر شد و خوابید
مثل چک توی صورتت، شپلق!