با سلامی گرم بر آن مغز پوک آکبند
چون تراوش کرده از ذهن پر از بادت، چرند
دیدهام لازم به خود، این بار طی نامهای
حرف ملت را بگویم با توی قدارهبند
گرگی و از «بازگشت» و «گفتمان» دم میزنی!
هر که گولت را خورَد، شوت است مثل گوسفند
«باید» آوردی؟ غلط کردی! تو دوغت را بنوش!
بچه فنچولی بیدستوپای نیمبند!
موشک بالستیک است آن! موش بالشتی که نیست!
بِیبی، دیس ایز جیز! به سمتش هم نچرخان eye و hand!
حیف که در نامه عکسم را نمیبینی، بدان
من نگاهت میکنم از پشت آن، با پوزخند
جملهای میگویم آخر، بعد مرخص میشوم:
«هوی! گلم! خوشگل پسر! خوشتیپ! فکت را ببند!»