printlogo


کد خبر: 229339تاریخ: 1399/10/24 00:00
نقد کتاب شعر طنز «ما کو تا اونا شیم؟» سروده «اکبر اکسیر»
چاپلین شعر ما

حمیدرضا شکارسری: چه خوب است شعری خودش، خودش را توضیح دهد! چه کسی از خود شاعر مناسب‌تر برای این توضیح؟ و «اکبر اکسیر» خود، شعرش را توضیح می‌دهد:

وظیفه شعر، اظهار همدردی/ وظیفه طنز، افشای حماقت است/ آقای بازپرس!
و پیداست این افشاگری بی‌خسارت و تاوان نیست!
***
اما طنز می‌تواند کدام حماقت‌ها را افشا کند؟ افشای حماقت اشخاص حقیقی بدون اشاره به شخصیت حقوقی آنها هجو است اما «اکبر اکسیر» هجویه‌سرا نیست. طنز حتی صرفا افشاگر روابط بامزه الفاظ هم نیست اما «اکسیر» صرفا فکاهه‌نویس هم نیست. او در شعرهای درخشان‌ترش حماقت نسل بشر را به سخره می‌گیرد، بنابراین وقتی هم سیاسی و اجتماعی می‌نویسد گاهی انگار جایی دورتر را نشانه رفته است:
قبول دارم/ آقا کلاغه مرا در شکم مادر گذاشته بود/ سیاهی از لبانم پاک نمی‌شود پدر!
*
ملیحه می‌گوید: حالا وقت شعر است نه شیر/ شیر می‌شوم/ صف گاوهای جهان را بر هم می‌زنم
اما غالبا او افشاگر و منتقدی اجتماعی و سیاسی ا‌ست. نکته اینجاست که او همچون هر طنازِ بی‌باکِ دیگری، ابایی از زدن به حساس‌ترین نقاط ندارد:
سیاست مثل خاکبازی کودکان/ هنر ظریف کثیف شدن و کثیف کردن است 
*
دم گرفتیم: / از خون جوانان وطن.../ به تهران که رسیدیم/ مشروطه تمام شده بود!
*
خزر را، دریای مازندران، گرگان/ کاسپین، آبسکون نوشتیم/ تقسیم بر پنج شد
این نقطه‌زنی دقیق البته گاه به ندرت، زیادی دقیق است! آنقدر دقیق که متن دچار صراحت می‌شود. البته هر شعر طنز اجتماعی و سیاسی بی‌تردید درجه یا درجاتی بیش از شعر غیرطنز دارای صراحت است. «اکسیر» اما خوشبختانه کمتر به این عارضه دچار شده است:
حالا رسیده‌ایم به خلیج‌فارس/ لطفا به زبان انگلیسی/ به آنهایی که عربی می‌دانند بگویید:/ این آب، نه خشک می‌شود نه تقسیم/ این آب، آب روی ماست!
اگر خصوصیت طنز را خنداندن و گریاندن همزمان مخاطب بدانیم، «اکسیر» استاد این کار است. طنز چنین است. انگار زهر و شهد آن باهم است و تلخ و شیرین آن نیز باهم معنا می‌شود:
عرفان پدر شد به خانه‌اش رفت/ ایثار هم به خانه‌اش رفت تا پدر شود/- پدرمان درآمد- /حالا نشسته‌ایم و منتظریم/ تا نوه‌های عزیز/ با کالسکه بیایند/ و من و ملیحه را/ به سالمندان برسانند!
«اکبر اکسیر» برقراری تعادل بین خنده و گریه را خوب اجرا می‌کند و در اکثر اوقات با کمی چربشِ کفه‌های ترازوی شعر به سمت خنده، ماهیت و هویت طنز در متن‌هایش را حفظ می‌کند؛ طنزی گروتسک، سیاه و چاپلینی:
به من نگویید استاد! استاد لقب بازنشسته‌هاست/ شاعران پیر هم که باشند/ از رده خارج نمی‌شوند/ مثل لغت‌نامه دهخدا/ آرام در گوشه‌ای می‌نشینند/ و می‌شوند کتاب مرجع!
البته «چاپلین» گاهی رکیک می‌شد. وقتی به‌رغم آن ظاهر مستعمل جنتلمنی، از فریب کودکی برای خوردن شیرینی‌اش ابا نداشت یا با همکاری فرزندخوانده معصومش، شیشه پنجره‌های خانه‌ها را می‌شکست و بلافاصله در کسوت شیشه‌بُر برای تعمیر آنها ظاهر می‌شد! این رکاکت اما در خدمت بیان واقعیت‌های اجتماعی، شیرین و قابل تحمل و تأمل می‌شد. رکاکت در معدودی از اشعار «اکسیر» اما چنین نیست. رکیک است بدون اشاره به افقی وسیع‌تر. 
هر وقت بحث ازدواج می‌شد/ پدر هندوانه را مثال می‌زد/ ما می‌خندیدیم/ و مادر از خجالت/ قرمز می‌شد!
و «اکبر اکسیر» استاد خودزنی است و از خویش و خانواده خویش برای خنداندن خوانندگان زیادی مایه می‌گذارد. از آن سو اما گاهی چنان جدی و عصا قورت داده می‌شود که مایه‌های طنز را در اثرش نابود می‌کند و شعر دیگر به هیچ‌وجه شعر طنز نیست:
زیر قرص ماه به دنیا می‌آیند/ با قرص نان بزرگ می‌شوند/ با قرص برنج می‌میرند/ بچه‌های ساده شالیکار!
اینجاست که دیگر تعادل اثر به سمت گریه مایل می‌شود. به گمان من «اکسیر» با مرور و تورق جدی آثارش می‌تواند مجموعه‌شعری غیر طنز و بسیار قابل تأمل فراهم آورد و هویتی تازه برای خود دست و پا کند. درست مثل بازیگرانی که برخلاف کاراکتر جاافتاده خود ناگهان در فیلمی کاملا متفاوت ظاهر می‌شوند و توانایی‌های خود را در دیگر نقش‌ها هم به رخ می‌کشند. 
***
حالا چرا «ما کو تا اونا شیم؟»؟
این کتاب، شعرهایی به زبان ژاپنی نیست. «اکسیر» ما را به یک زندگی تازه فرا می‌خواند؛ یک زندگی مدرن که از نمادها و استعاره‌های کهنه در آن خبری نیست و اگر هم هست به درد هجو می‌خورد. یک زندگی مدرن درست مثل شعرش:
شاعران ما/ هزار سال از لب شیرین نوشتند/ هر چه فرهاد بود مرض قند گرفت/ شاعران ژاپن اما/ از ناوک مژگان/ سرنگ انسولین ساختند/ ما کو تا اونا شیم؟

Page Generated in 0/0153 sec