بانو فائزه هاشمی وارد میشود (پف دامنش یکی دو ساعت دیگر میخوابد)؛ با یک دست روی میز میکوبد «من دوست داشتم عالیجناب ترامپ رئیس دربار یواسآ شوند». از شدت ضربه، سوپ اختاپوس روی میز میریزد (اختاپوس در خارج از محیط سوپ نمیتواند زنده بماند، میمیرد).
(خدمتکار با صدای بانوی من، بانوی من، با کله وارد میشود): بانو فائزه! طرفداران حزب جمهوریخواه برای بیعت با شما اومدن!
بانو: بگو بیان تو
+ من نماینده سردسته یورشیان کنگره یواسآ هستم بانوی من! ما بعد از اعلام حمایت شما از عالیجناب ترامپ! کنگره رو ول کردیم به امان خدا خدمت رسیدیم. (کلهاش را از شدت تعظیم به زمین میکوبد)
-چطور جرأت میکنید؟
+خشمگین نشید بانوی من! راستی چی رو چطور جرأت میکنیم؟
-هیچی! این دیالوگ ثابتمونه
+درسته یادم نبود. بانوی من چرا نمیاین ایالات ما؟
-فکر کردید من احمقم؟ اگر یواسآ جای خوبی بود شما از سر و کول کنگره بالا نمیرفتید. من بیام اونجا از یکی دیگه حمایت میکنم کلا مخالفت رو دوس دارم.
+ بزنیدش این زن دیونهس
غژژژژژژ (صدای شمشیر)
+بریم کنگره وقتمون تلف شد.