رضا اسماعیلی: در روز و روزگار ما بدون هیچگونه تردیدی ادبیات طنز یکی از مقبولترین و محبوبترین گونههای ادبی است که از بیشترین و بالاترین قدرت نفوذ در بین مردم برخوردار است و به وسیله آن میتوان به اصلاح بسیاری از امور جامعه پرداخت. استقبال گسترده مردم از فیلمها و سریالهای کمدی سینما و تلویزیون و برنامههای طنزی همچون شبهای شعر «شکرخند» و «در حلقه رندان»، مُهر تاییدی بر این ادعاست.
واقعیت این است که مردم به صورت فطری از چهرههای طلبکار، عبوس و «عُنق» بیزارند و معمولا گرد کسانی حلقه میزنند که نشست و برخاست با آنان باعث انبساط خاطر و بهجت روحی آنان شود. بیدلیل نیست که ائمه معصومین (علیهمالسلام) در روایات و احادیثی که از آنان به یادگار مانده است، این همه به حُسن خلق، گشادهرویی و مُدارا با مردم سفارش کردهاند و خوشرویی و تبسم در برخورد با بندگان خدا را از بهترین و بالاترین صدقات دانستهاند. علت آن است که برای راه یافتن به دلهای مردم و دعوت آنان به راستی و درستی و رستگاری، هیچ زبانی کارآمدتر از «زبان طنز» و شوخطبعی نیست. مردم به صورت فطری دل به نصایح شیرین چهرههای متبسم و طناز میسپارند و نصایح آنان را همچون باقلوا و حلوا شکری روی دست میبرند.
* رسالت ذاتی طنز
یکی از مؤلفههای ذاتی طنز «نقد» است. دایره این نقد نیز به «من» و «تو» و «ما» محدود نمیشود، بلکه همه حوزههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... را دربر میگیرد. در واقع رسالت اصلی طنز بالا بردن ظرفیت نقدپذیری جامعه است: نقد قدرت و حکومت، نقد حاکمان و سیاستمداران، نقد سرمایهداران و زراندوزان، نقد منافقان و چاپلوسان، نقد آداب و رسوم و سنتهای غلط، نقد خرافات، نقد زشتیها و پلشتیها و...
هنرمندان طنزپرداز، با شاخکهای حساس خود، قبل از وقوع واقعه و آوار فاجعه، با دست گذاشتن روی ناهنجاریها و دردهای مزمن اجتماعی، در گوش اهل درد، زنگ خطر را به صدا درمیآورند تا متولیان امور جامعه و اصحاب فکر و فرهنگ برای مقابله با آسیبها و درمان دردها چارهای بیندیشند.
برخورداری طنز از این مؤلفه، آستانه تحمل جامعه را در مقابل «نقد» بالا میبرد و به مسؤولان و دولتمردان و همه آحاد جامعه «نقدپذیری» را میآموزد. در واقع طنز میخواهد این فرهنگ را در جامعه نهادینه کند که هیچ انسانی در جامعه به طور مطلق مصونیت ندارد و هر انسانی - در جایگاه حقیقی و حقوقی خویش - هنگامی که دچار لغزش و خطا میشود، باید از سوی وجدان عمومی مورد مواخذه قرار گیرد و علاوه بر تحمل کیفر قضایی و قانونی، به اشتباه و خطای خویش اعتراف و فروتنانه از مردم عذرخواهی کند.
مقدمه یا به تعبیر ادبا و فضلا «براعت استهلال»! فوق، بهانهای برای پرداختن به کارنامه ادبی «ناصر فیض» و تأمل در جان و جهان شعری اوست... و اینک اصل مطلب.
* قاعده «دوری و دوستی»!
صحبت کردن درباره شاعری چون ناصر فیض1 کار آسانی نیست؛ شاعری که در نوجوانی دلبسته «عزیز نسین» طنزپرداز نامآور ترکیه بوده و بنا بر اعترافی خودخواسته، با مطالعه آثار او بخت اشعار طنزش باز شده است! فیض اما بهرغم طنازیهای شاعرانهاش، ظاهری مُوقر، متفکر و جدی دارد، و این ظاهر به قدری جدی است که هر آدم عاقلی را مُجاب میکند در رفاقت و قرابت با او - ضمن رعایت پروتکلهای فرهنگی - به قاعده «دوری و دوستی» عمل کند تا از عواقب «مطایبه» با او در امان بماند! به خاطر همین ویژگی، شهروندان غیرشاعری که صرفا در جشنوارهها و کنگرههای ادبی توفیق دیدن و شنیدن شاعر را پیدا میکنند، مصلحت را در این میبینند که از شوخی کردن با او بپرهیزند، و به خواندن اشعار طنزش بسنده کنند.
از شوخی که بگذریم، باید گفت ناصر فیض طنزپردازی کاملا جدی است، چنانکه مصطفی محدثیخراسانی - شاعر معاصر و از دوستان فیض - در مصاحبهای میگوید: «... روحیهای که در ایشان مخفی بود و کسی فکر نمیکرد آقای فیض در واقع با آن صدای جدی، تفکر جدی، رفتار جدی، اینچنین آدم طنازی باشد».2
* گریه کردنِ قاهقاه!
بهرغم تصوری که عموم مردم از طنزپردازان دارند و آنها را آدمهایی فارغ از مصائب انسانی و بلانسبت «الکی خوش» میپندارند، طنزپردازان اصیل انسانهایی متفکر، با روحی حساس و باطنی مُوقر و جدیاند، چرا که طنز تفکربرانگیز است و ماهیتی پیچیده و چند لایه دارد. گرچه طبیعتش بر خنده استوار است اما خنده را تنها وسیلهای میانگارد برای نیل به هدفی برتر و آگاه کردن انسان به عمق رذالتها. گرچه در ظاهر میخنداند اما در پس این خنده واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که در عمق وجود، خنده را میخشکاند و انسان را به تفکر وا میدارد. به همین خاطر درباره طنز گفتهاند: «طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده کردن آهآه».3 و این واقعیتی غیرقابل انکار است که طنزپردازان هم آدمهایی مثل بقیه مردمند و فقط برای «خنده» آفریده نشدهاند. کار طنزپردازان فقط شکلک درآوردن با کلمات برای خنداندن مردم نیست، بلکه زندگی کردن با مردم و ترجمه غمها و شادیهای آنان به زبانی دیگر است. از این منظر، طنزپردازان هم در کشاکش زندگی، مثل سایر مردم غمگین میشوند، گریه میکنند، به خشم میآیند و... چنانکه شاعر نیز به راستی و درستی در این باره گفته است: «خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است».
* انقلابی و موضعمند
و اما بعد... چنانکه اشاره شد، در بررسی کارنامه ادبی فیض، در نهایت به این نتیجه میرسیم که او شاعری جدی است و از طنز به عنوان دستاویزی برای بیان دیدگاههای انتقادی و اصلاحی خود استفاده میکند؛ به عنوان چاقوی جراحی برای بیرون کشیدن غدههای بدخیم اجتماعی، سیاسی و دینی از پیکره جامعه. اگر به نظاره سیما و دنیای شاعر در آیینه نخستین شعرهایش بنشینیم، با شاعری انقلابی و موضعمند روبهرو میشویم؛ شاعری که در سالهای پرکشش و تپش جنگ تحمیلی، همچون دیگر شاعران همنسل خویش، با گامهایی باصلابت و نگاهی حماسی در وادی شعر انقلاب و دفاعمقدس گام برمیدارد. غزل زیر که در سالهای دفاعمقدس سروده شده، گواه صادقی بر این ادعاست:
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
پدر پیر شهیدی که به عشق ایمان داشت
سوخت از داغ پسرهای جوان، هیچ نگفت
دختر کوچک همسایه ما پر زد و رفت
دل آیینه شکست و کس از آن هیچ نگفت
وقتی از شش جهت آوار تبر میبارید
مردی از حنجر نامرد جهان هیچ نگفت
وطنم زخمی شمشیر دو صد حادثه گشت
باز با این همه چون شیر ژیان هیچ نگفت
آن طرفتر، پس دیوار بلند تردید
شاعری بود که با طبع روان هیچ نگفت
خاک خوبم، وطنم، درگذر از آتش دود
آب شد، آب، ولی از غم نان هیچ نگفت
شبی از خویشتنم خواستم آیینه چه گفت؟
پاسخش باز همان بود، همان، هیچ نگفت
میتوان گوشهای از داغ مرا شرح نداد
ولی از این همه هرگز نتوان هیچ نگفت4
چنانکه میبینید شاعر در آیینه این شعر، سیمایی باصلابت، و لحن و لهجهای حماسی دارد. سیدحسن حسینی نیز با تاکید بر این دقیقه، در توصیف این شعر گفته است: «این غزل از بابت طنطنه و آهنگ و لحن حماسی و همآوایی محتوا با لفظ، کم و کاست دیگری ندارد».5
* شعر طنز، شاخهای از شعر اعتراض
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، پایان یافتن جنگ تحمیلی، و آغاز دوران سازندگی که کمکم آرمانها و ارزشها رو به افول میرود و انقلاب در سرازیری سیاستزدگی و تبعیض و تجمل، تعادل و توازن خود را از دست میدهد، بسیاری از شاعران نسل اول انقلاب، برای صیانت و پاسداری از آرمانها و ارزشهای برآمده از بطن و متن انقلاب، هوشمندانه به حوزه «شعر اعتراض» ورود پیدا میکنند. در این مقطع، فیض نیز به اقتضای شرایط جدیدی که بر فضای سیاسی - اجتماعی جامعه حاکم شده بود، در شعر تغییر مسیر میدهد و با پوستاندازی ادبی، عرصه طنز را برای ادامه فعالیت ادبی و اعتراض شاعرانه به شرایط ناهنجار جامعه انتخاب میکند.
در شرایط بحرانی بعد از جنگ - بویژه دوران سازندگی - که کشتی انقلاب گرفتار تلاطمهای سیاسی و نابسامانیهای اقتصادی شده بود، این تغییر مسیر، امری مقبول و متناسب با مطالبات مردمی بود؛ مردمی که با قیام خود، پشت غول استبداد را به خاک ذلت مالیده بودند و با شعار «برادری، برابری، حکومت عدل علی»، جامعهای توحیدی و عاری از فقر و فساد را انتظار میکشیدند. در این مقطع، شاعران در مقام سخنگویی مردم، و بر اساس رسالتی که بر دوش خود احساس میکردند، با شعر «اعتراض» به میدان آمدند و دولتمردانی را که مسبب این وضعیت آشفته و نابسامان بودند، مورد عتاب و خطاب قرار دادند. در این سالها فیض در شمار شاعرانی بود که برای فرو کاستن از دامنه گزندگی و آزاردهندگی شعر اعتراض، شعرهای خود را به شیرینی طنز آمیخت تا با امنیت خاطر بیشتری پُتک اعتراض را بر سر دولتمردان مُسامحهگر بکوبد. او بخوبی دریافته بود که برای تاثیرگذاری بیشتر، تلخی اعتراض را باید با شیرینی طنز تلطیف کرد تا آستانه نقدپذیری جامعه بالا رود و بیان ناهنجاریها بر مسؤولان گران نیاید؛ شیوهای که کیومرث صابری(گل آقا) به عنوان پیر و پیشکسوت عرصه طنز، در آن استاد بود.
آری! بیهیچ شکی میتوان گفت شعر طنز، شاخهای از شعر اعتراض است. کاری که شاعر طنزپرداز با کلمات میکند شبیه کاری است که هنرمندان نقاش در قالب کاریکاتور انجام میدهند. آیا تا به حال شده است کاریکاتوریستی چهره نیمرُخ یا تمامرُخ شما را به صورت کاریکاتور نقاشی کند و شما از او آزردهخاطر شوید؟ فکر میکنم در اکثر موارد جواب منفی است. یعنی هیچکس از دیدن کاریکاتور چهره خویش بدش نمیآید و در مقابل کاریکاتوریست گارد نمیگیرد. انسان موجودی است در اکثر موارد نقدناپذیر که به صورت فطری از «پندشنوی» گریزان و بیشتر به دنبال تایید و تشویق دیگران است. ولی وقتی زشتیهای اخلاقی همین انسان به ظاهر سرسخت و نقدناپذیر در آیینه طنز به تصویر کشیده میشود، او در این موضع نهتنها پا به فرار نمیگذارد، بلکه با تبسمی بر لب، عیب خود را میبیند و در صدد اصلاح آن برمیآید.
ناصر فیض نیز با وقوف به این دقیقه که شعر طنز اعتراضی نرم و تلطیفشده است، به صلاحدید طبع نقاد و ذهن وقاد خود، برای جراحی غده بدخیم فقر و فساد و نفاق و مقدسمآبی از پیکره انقلاب اسلامی، با تیغ طنز به جان دولتمردان افتاد و حرفهای جدی خود را در پوششی از طنز فاخر به گوش مسؤولان نظام رساند و... الخ! الحق والانصاف نیز از میدان این رسالت و ماموریت خطیر سربلند بیرون آمد، و دستافشان و پایکوبان «آرد خود را بیخت، و الک خود را آویخت»!
این نوشتار را با غزل طنزی از خالق «اُملت دستهدار» به پایان میبرم. غزل زیر تعریضی هوشمندانه به فرصتطلبانی است که با سکه دین، به تجارت دنیا مشغولند:
در هر نهاد شهر قوم و خویش دارد
ده خانه ناچیز در تجریش دارد
با زهد و تقوا ارتباطش، ای بدک نیست!
یک خانه هم در انزوای کیش دارد
هر جا که برجی میشود آماده ساخت
او نیز ده واحد خرید از پیش دارد
نزدیک منبر مینشیند در مساجد
مغزی پر از افکار دوراندیش دارد
تا ملکهایش آسمانیتر بمانند
از شش جهت بر بام آنها دیش دارد
این گرگ را از بنده بهتر میشناسید
هر چند یک عالم لباس میش دارد
با ما ندارد هیچ توفیری به ظاهر
جز آنکه قدری اختلاف ریش دارد6
-------------------------------
پانوشتها
1– ناصر فیض سال 1338 از پدری روحانی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در این شهر به پایان رساند و سپس برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و موفق شد در رشته زبان و ادب فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شود. نام ناصر فیض با شعر طنز ایران عجین و آمیخته است، چرا که او در این زمینه بسیار خوش درخشیده و توانسته آثار دلپذیری از خود بر جا گذارد. از آثار اوست: گزیده ادبیات معاصر (شماره 65)، املت دستهدار، نزدیک به ته خیار، ترجمه 17 قصه طنز از طنزپردازان ترکیه و...
(ناصر فیض، گناه اول، تهران، تکا، 1381، چاپ اول، 1387، جلدنوشت).
2– فیض نگاه طنز را از پدر روحانیاش به ارث برده است، مصطفی محدثیخراسانی، گفتوگو با خبرگزاری فارس، 8 شهریور 1393.
3- محمدرضا اصلانی (همدان)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان، ۱۳۸۰، ص ۱۴۱.
4– سیدحسن حسینی، گزیده شعر جنگ و دفاعمقدس، تهران، سوره مهر، 1381، ص 235.
5– همان، ص 236.
6- ناصر فیض، گناه اول، تهران، تکا، 1381، چاپ اول، 1387، صص 195 و 196.