سارا هوشمندی: سرانجام پس از ماجراهای عجیب 2 ماه و نیم اخیر، جو بایدن 78 ساله که از 40 سال قبل در جوانی سودای ریاستجمهوری داشت و همواره در انتخابات درونحزبی مغلوب رقبایش میشد، به عنوان چهلوششمین رئیسجمهور ایالات متحده وارد کاخ سفید شد. در آستانه آغاز دوره جدید ریاستجمهوری آمریکا، اغلب رسانههای آمریکا و اروپا، صفحات و ستونهای ویژه خود را به ارزیابی نخستین اقدام زمامدار جدید کاخ سفید یعنی انتخاب یارانش اختصاص میدهند، البته درباره «جو بایدن» در همه این ارزیابیها بر این نکته تاکید میشود که وی رئیسجمهوری است که با سودای «تغییر وجهه مخدوش آمریکای ترامپ در خارج و اصلاح مسیر مدیریت سیاسی در داخل قدرت» آمده است.
اغلب کارشناسان در قضاوتهایشان نسبت به چگونگی زمامداری بایدن با احتیاط برخورد میکنند؛ دلیل آن نیز روشن است. اکثریت مردم آمریکا وقتی با شور و اشتیاق، رئیسجمهور تروریست، تاجرمسلک و دیوانه خود را از قدرت به زیر کشیدند، حاضر نیستند به این راحتی از اهداف خود دست بکشند. این جریان، طیف وسیعی از نخبگان، روزنامهنگاران و شهروندان عادی را دربر میگیرد. آنها خواستههای مشخصی دارند و این خواستههای خود را در قالب ادبیاتی روشن بیان میکنند. در صحنه سیاست، اندیشههای این جریان در قالب مفاهیمی مثل تبدیل سیاستهای آمریکا از یکجانبهگرایی به مشارکتجویی، از تروریسم (بویژه ترور سردار مجاهد شهید حاجقاسم سلیمانی) به دیپلماسی و از زورمحوری به قانونمحوری بروز و ظهور مییابد.
بنابراین صرفنظر از اینکه رهبران دموکراتها برآوردن یک سیاستمدار پیر را- که از 40 سال پیش، قبل از روی کار آمدن «جیمی کارتر» همواره گزینه نامزدی ریاستجمهوری حزب بوده است- به صورت یک تاکتیک یا استراتژی دنبال کنند، گرایش افکار عمومی و نخبگان آمریکا به سمت سرنگونی ترامپ، یک امر واقعی و غیرقابل انکار بود، لذا طبیعی است همچنان در همه سخنها درباره بایدن و تیم گرداننده کاخ سفید به عبارت «سقوط ترامپ» اشاره شود. در حالی که برخی رسانههای متعلق به جناح میلیتاریستهای آمریکا (جمهوریخواهان) سعی میکنند پیروزی بایدن در انتخابات آن هم با بالاترین رأی در تاریخ ایالات متحده را خواسته کشورهای رقیب آمریکا وانمود کنند اما دستکم از سلسلهمقالات رسانههای سرشناس آمریکا که این روزها به قلم نخبگان این کشور منتشر میشود، پیداست جامعه آمریکا وضعیت امروز و فردای رهبر دموکراتها را فقط با یک معیار اندازهگیری میکند و آن اینکه او چه میزان در اندیشهها، تصمیمها و اقدامات نادرست دوران 4ساله نومحافظهکاران عجیب و رئیسجمهوری غریب، دگرگونی ایجاد میکند. در همه مراحل کار بایدن، آمریکاییها به این معیار متوسل میشوند؛ از تصمیمگیری درباره اوضاع بغرنج اقتصاد ناشی از کرونا و بیکاری بیش از 30 میلیون آمریکایی گرفته تا انتصاب مقامهای مهم و از رفتار او در قبال کشورهای رقیب و دشمن آمریکا گرفته تا حلوفصل پرونده مناقشاتی مثل هکهای سایبری اخیر، حمله تاریخی حامیان ترامپ به کنگره و اختلافات با ایران بر سر برجام.
دوره آغازین رئیسجمهور آمریکا - چنانکه اوضاع سیاست خارجی و داخلی آن نشان میدهد- دورانی آکنده از بحرانها و چالشهاست. چالشهای عصر زمامداری رئیسجمهور دموکراتها را باید به ۲ محور تقسیم کرد؛ یک بخش چالشهایی است که او از دوران رئیس سابق خود اوباما و جانشین قاتلش ترامپ به ارث برده است. حوزه اصلی این بحرانها، غرب آسیا و مرکز ثقل آن سوریه، عراق و افغانستان است. بحرانهای دمشق، بغداد و کابل به خودی خود به دلیل رفتارها و تصمیمات رؤسایجمهور اخیر آمریکا، سرمنشأ بحران دیگری شدهاند که از آن به «شکلگیری جو ضدآمریکایی در منطقه غرب آسیا» یاد میشود. اما بخش دوم بحرانها به صورت ناباورانهای به طور کامل در ایام ریاست مست لایعقلی چون ترامپ بروز کردهاند؛ بحرانهایی نه با رقبای آمریکا، بلکه با اتحادیه اروپایی!
نکته قابل تأمل در سیر رفتار رئیسجمهور آمریکا این است که او هر چند تلاش زیادی برای تغییر ادبیات زورمدارانه دوره ترامپ در قبال دولتهای مخالف و موافق آمریکا به عمل آورده است اما چشمانداز برنامه او در پیاده کردن «آرمانهای شهروندان آمریکا و عادی و منطقی کردن رفتارهای واشنگتندیسی» مبهم است. بایدن هنوز در مسیری گام برمیدارد که هر ۲ علامت ناامیدی و خوشبینی را در نگاهها مینشاند. یعنی طیفی امیدوارند جو بایدن با موفقیت از بحرانها عبور کند و طیفی هم معتقدند او قدرت تغییر سریع در سیاستهای «آمریکای ترامپ» را ندارد که تعداد افراد این طیف، خیلی بیشتر از خوشبینهاست.
ما ایرانیان در این سوی جهان و مرکز غرب آسیا وقتی مسیر 8 ساله رئیسجمهور جدید آمریکا در دوران معاونتش (2008 تا 2016) را از نگاه میگذرانیم، به این باور میرسیم توانایی رئیسجمهور برگزیده آمریکا برای تغییر در سیاست دیرین این کشور - حتی اگر هم بخواهد- در این منطقه یا محدود و اندک است یا آنکه او هم مانند پیشینیان، اراده لازم را برای انجام این کار ندارد.
این ابهام آمیخته به تناقض بر اکثر سیاستهای کاخ سفید سایه افکنده است. به طور خاص او درباره ایران که از مسائل مهم سیاست خارجی آمریکا محسوب میشود، گفته بود برای حل اختلافهای فیمابین بویژه درباره موضوع هستهای و بازگشت بدون پیششرط به برجام، آماده است اما پس از پیروزی در انتخابات در هر مناسبتی بر استفاده از روش دیپلماسی ولی با پیششرطهای بسیار در قبال ایران تاکید میکند؛ نتیجه میگیریم حرکت بایدن در این باره از یک «ژست آشتیطلبی» فراتر نرفته است. برای اثبات حسنظن، حداقل انتظار ایرانیها این است که وی بدون هر گونه پیششرطی به برجام بازگشته و غرامت سنگین اقتصادی 3 سال اخیر ناشی از خروج غیرقانونی رئیسجمهور فعلی آمریکا را که ساعات آخر حضورش در این سمت را میگذراند، بدون اما و اگر به ایران پرداخت کند.