عصر آفتابی یک سهشنبه
بالاخره بعد از پرتاب چیزهای مختلف به تفاهم رسیدیم. این یک پیروزی بزرگ است. بعد از خشک شدن جوهر امضا، متعاقبا تحریمها برداشته خواهد شد.
پنج سال بعد، غروب همان سهشنبه
خودم هم باورم نمیشود. اینقدر زیرکانه در پیام تبریکم به بایدن، از مذاکره مجدد حرف زدم که دهانش بسته شد و پیامی برایم نفرستاد.
سهشنبه یک ماه بعد
امروز با جواد قهر کردم؛ قرار نبود او هم پیام تبریک بفرستد.
دو هفته بعد از یک ماه
امروز پستها معلوم شد و تیم بایدن به شکل یهور روی صندلیهای خود نشستند.
چهارشنبه همان هفته
امروز تیم بایدن ور دیگر خود را روی صندلی گذاشتند.
پنجشنبه همان هفته
امروز کاملا جاگیر شده و بعد از کمی تکان قالب صندلی شده و مطمئنیم که متعاقبا دست به کار خواهند شد.
سهشنبه ماه بعد
باورم نمیشود. 113 تماس از دست رفته از بایدن، 200 ایمیل از کارکنان کاخ سفید، چشمهایم را مالیدم. میخواستم به جواد خبر دهم که با صدای زنگ گوشی از خواب پریدم. جواد بود او هم خواب مرا دیده بود.
بدون تاریخ
حسی درونم قیلیویلی میرود که یه تک زنگ به بایدن بزنم و سریع شمارهاش را پاک کنم که یعنی من نبودم.
بدون تاریخ
امروز خودکارم را عوض کردم، سیم تلفن دفترم را چک کردم. دوباره بسته اینترنت خریدم. شاید متعاقبا تماسی دریافت کنم.
همچنان بدون تاریخ
باز هم با جواد دعوایم شد، خب! فکر من بود که اول تک بزنم و بگویم دستم خورد.