برای گفتوگو دستم دراز است
و آغوشم برایت باز باز است
کمی از صاحبم خوش عهدی آموز
از آمریکای بی اندازه دلسوز
مرا رقصانده با شمشیر برّان
سپس دوشیده با مهر فراوان
نخود هستم به دنبال کمی آش
مرا در هستهای راهم دهی کاش
ز دست گاو بودن «ما» و فریاد
حسابم کن میان آدمیزاد