مستر اَبَرچاخانِ اَبَرقُدقُدِ قناس!
هی جز نزن ندارد اثر عجز و التماس
افتادهای ز اسب و ز اصلِ نداشته!
سر دادهای ز عمقِ تهت ناله از هراس
بازنده قمار حکومت! چه خیط و خوار
از صحنه زود جمع نمودی جل و پلاس
بد جور سوختی تو ز تاثیر نیش مار
بیچاره اینقَدَر الکی هی نریز تاس!
مانند چرخ پنچری افتادی از نفس
تعویض کردهاند تو را با تایر زاپاس
مستر! سگ و شغال که فرقی نمیکند
خر هم خر است گرچه زند نعل آدیداس
آخر میان معرکه جمعت نمودهاند
همچون زباله هستی و با جارویی خلاص
چشمت به صفحه تلفن شد سفید و ماند
این داغ بر دلت که بگیریم یک تماس
چخ کردهاند از قفس کاخ چون تو را
بگذار دم به کول و برو سوی لاس وگاس
چاهی که کندهای شده حالا سرای تو
پیروزی آخرش همه دربست «واس ماس»!