روایت غلامرضا کرمی و یوسف افضلی دوستان قدیمی سردار سلیمانی از سیره انقلابی حاجقاسم در گفتوگو با «وطنامروز»
مریم سادات آجودانی: درخت 42 ساله انقلاب اسلامی تاکنون ثمراتی داده است که هر کدام آنها به اسطوره بیشتر شبیهاند تا واقعیت. شاید زمانی که دکتر علی شریعتی، امام علی(ع) را حقیقتی برگونه اساطیر معرفی کرد، فکرش را نمیکرد که چند سال بعد انقلابی رخ میدهد که در هر سالش حقیقتی شبیه اسطورهها به جهان معرفی خواهد کرد. سردار سلیمانی یکی از این «حقایق اساطیرگونه» بود؛ میوه درخت انقلاب اسلامی. شاید بهتر باشد به جای بحثهای تئوری درباره چیستی انقلاب اسلامی، اوراق زندگی شهید سلیمانی را ورق بزنیم، چرا که این اوراق تجسم عملی آن چیزی است که انقلاب حرف آن را میزد. به همین خاطر بود که مناسب دیدیم در 13 بهمنماه، به یاد آن 13 دیماهی که سردار دلهایمان آسمانی شد، و در دومین روز از دهه فجر، از این شاگرد مکتب انقلاب اسلامی یادی کنیم و صفحات زندگیاش را به عنوان تجسم ایدهآلهای انقلاب، ورق بزنیم؛ کسی که به قول مقام معظم رهبری، «ذوب در انقلاب» بود. به این منظور سراغ ۲ نفر از نزدیکترین دوستان حاجقاسم رفتیم؛ غلامرضا کرمی و یوسف افضلی. غلامرضا کرمی که هماکنون مسؤول مرکز پژوهش و نشر آثار ستاد بازسازی عتبات است، از سال ۵۸ وارد سپاه کرمان میشود و ۲ سال بعد از آن یعنی سال 60 با حاجقاسم آشنا و رفیق میشود؛ رفاقتی که تا شهادت سردار سلیمانی ادامه داشت. یوسف افضلی، معاون فرهنگی و مشارکتهای مردمی ستاد بازسازی عتبات عالیات نیز به واسطه همشهری بودن با سردار سلیمانی آشنا میشود و در تمام دورانهای بعد از این آشنایی، خاطرات نابی از شخصیت سردار دلها دارد. متن گفتوگوی «وطن امروز» با غلامرضا کرمی و یوسف افضلی در ادامه میآید.
***
غلامرضا کرمی، مسؤول مرکز پژوهش و نشر آثار ستاد بازسازی عتبات مطرح کرد
حاج قاسم؛ الگوی حفظ انقلابیگری در عین فراجناحی بودن
* آشنایی شما با حاجقاسم از کجا شروع شد؟
ورود من به سپاه کرمان سال 58 و ورود سردار سلیمانی به سپاه سال 59 بود. آشنایی من با ایشان به اواخر سال 60 برمیگردد. ایشان به عنوان فرمانده تیپ ثارالله انتخاب شده بود و وقتی چهره شاخص یگان رزم کرمان شد، با ایشان بیشتر آشنا شدم. من آن مقطع در سپاه استان کرمان مسؤولیت داشتم.
وقتی فرمانده سپاه جیرفت شدم، حاجقاسم برای عملیات دفاعمقدس حضور یافت و اینگونه آشنایی ما بیشتر شده بود؛ من فرمانده شهرستانهایی بودم که باید اعزام نیرو میکرد و بسیجی میفرستاد. اواخر سال 65 که اوج جنگ بود ارتباط من با حاجقاسم، به عنوان فرمانده سپاه استان و فرمانده یگان رزم بود که پشتیبانی اصلی نیرو و پشتیبانی استان کرمان را عهدهدار بود. البته ۲ استان هرمزگان و سیستانوبلوچستان نیز پشتیبان لشکر ثارالله بودند ولی پایه و اساس و محوریت لشکر ثارالله با نیروهای کرمانی بود. ضمن اینکه رزمندگان هرمزگانی و سیستانوبلوچستانی هم حضور فعالی داشتند و بر این اساس برخی چهرههای شاخص هم از این ۲ استان در لشکر مسؤولیت داشتند. به خاطر دارم قبل از عملیات والفجر 8 که در نهایت منجر به این شد رزمندگان فاو را گرفتند، همین که ابلاغ عملیات به ایشان [شهید سلیمانی] شده بود، با من تماس گرفت و من هم آنجا حاضر شدم و به اتفاق کنار اروند رفتیم و درباره عملیات برای من توضیح داد.
* اولین عملیات مشترکی که با هم داشتید و نخستین جایی که با همدیگر وارد میدان جنگ شدید چه زمانی بود؟
من بیشتر در موضع استانی کنار ایشان بودم و نقش پشتیبانی را برعهده داشتم و در عمده عملیاتهای لشکر ثارالله، ارتباطمان بدین شکل بود. سپاه ۲ ترکیب مجموعهای داشت؛ یکی یگانهای رزم آن بود و دیگری استانهای پشتیبان. اگر در پشتیبانی ضعف وجود داشت، اثر آن در جبهه مشخص میشد. برای همین هم عمده ماموریتهای من تا سال 65 ماموریتهای سپاه استان بود و پشتیبانیکننده یگان رزم و جزو نزدیکترین افراد به سردار سلیمانی بودم. البته با توجه به علاقه زیادی که به حاجقاسم داشتم اوایل سال 65 تمام توان خود را گذاشتم که سپاه بپذیرد من از استان جدا شوم و به لشکر بپیوندم که پس از فرازونشیبهای مختلف به لشکر پیوستم و حاجقاسم مرا به عنوان جانشین لشکر منصوب کرد.
خیلی اصرار کردم که این کار [جانشین لشکر] اتفاق نیفتد، و ملاحظاتی هم برای خودم داشتم ولی هر چه اصرار کردم و دلایلم را برای ایشان توضیح دادم، ایشان میگفت من برای شما فقط یک کار دارم و آن هم جانشینی فرمانده لشکر است. چون من میخواستم در لشکر باشم، این مسؤولیت را پذیرفتم و تا پایان جنگ خدمت ایشان به عنوان جانشین لشکر بودم. بعد از تمام شدن جنگ، قرار شد همه ستاد لشکرها به استانها برگردند و تمام تشکیلات جبهه باید در استان مستقر میشد، بنابراین به اتفاق هم در کرمان ستاد لشکر ثارالله را مستقر کردیم؛ تیپ یک در شهرستان بم، تیپ ۲ در شهرستان سیرجان، تیپ یک سلمان در زاهدان و گردان سواره زرهی در رفسنجان.
پس از اتمام جنگ، درگیریها در مناطق شرق کشور آغاز شد. یکی از این ناآرامیها بستن جاده اصلی کرمان به زاهدان و همچنین جاده زابل به زاهدان بود که به وسیله اشرار رخ داده بود. به همین دلیل به سردار سلیمانی ماموریت داده شد به عنوان فرمانده قرارگاه قدس جنوب شرق کشور که شامل سیستانوبلوچستان، کرمان و جنوب خراسان میشد، امنیت را به کشور برگرداند.
در شهرستان کهنوج کاروانها و اشراری که حضور داشتند در اصل اشراری در خود طوایف بودند که ناامنی، راهزنی و گروگانگیری میکردند و به توزیع مواد مخدر هم میپرداختند. در چنین فضایی سردار سلیمانی، ماموریت یافت با بهکارگیری همه امکانات امنیت را دوباره در آنجا برقرار کند.
* خاطرهای از آن دوران هم دارید؟
در استان کرمان، یکی از برادران ما -آقای نامجو که وزیر نیروی چند دوره قبل بود و در گذشته پاسدار لشکر ثارالله بود- تعریف میکرد شب وقتی همراه ۲ نفر از دوستان به شهر کرمان رسیدیم، قرار شد راننده این ۲ نفر را به منزل برساند و ماشین را با خودش ببرد و فردای آن روز با ماشین به لشکر بیاید. ایشان میگفت به محض اینکه در یکی از کوچهها پیچیدیم، از یکی از ماشینهای اشرار حدود 15 نفر پیاده شده و به سمت ما آمدند، ولی مهم این بود که آنها فقط دنبال ماشین بودند و کاری با ما نداشتند. به یاد دارم مهندسی که در اداره برق منطقهای بود یک ماشین دوکابینی در مرکز شهر کرمان یعنی میدان مطهری پارک کرده بود تا عصری از منزل با آن به اداره برگردد. همین که در ماشین را باز میکند، 2 نفر از اشرار از راه میرسند و میخواهند از او سویچ را بگیرند اما او سویچ را به کناری پرت میکند و به محض اینکه این کار را میکند کسی که روی موتور بوده، با کلاش او را سوراخ سوراخ میکند. ناامنی در کرمان و سیستانوبلوچستان و در جنوب خراسان آن زمان در اوج بود و حتی به سطح شهر هم رسیده بود.
یک روز هم حاجقاسم پیگیر مسائل امنیتی سیستانوبلوچستان بود و صبح فردای آن روز قرار بود به اتفاق هم به ستاد لشکر برویم. با ایشان تماس گرفتم که آماده هستید به لشکر برویم؟ ایشان گفت من خیلی دیر وقت آمدم و باید استراحتی بکنم. ایشان در ادامه تعریف کرد که دیشب وقتی از تونل نصرتآباد رد شدیم، (نصرتآباد در حوزه سیستانوبلوچستان است که تونلی طولانی دارد، از آن تونل که عبور میکنیم شیبی به سمت شهرستان بم است) ۲ ماشین اشرار ما را تعقیب کرد و من هم در ماشین با راننده تنها بودم ولی آنقدر راننده خوب حرکت کرد و سرعت گرفت که توانستیم از آنها دور شویم.
همچنین صبحی که قرار بود در سیستان عملیات انجام شود، باید هماهنگ میکردیم یگانها مستقر شوند که پس از استقرار، نیروهایی که در کرمان آماده شده بودند، سوار هلیکوپتر شده و هلیکوپترها را در آن منطقه مستقر کردند. سردار سلیمانی به من گفت من غسل شهادت کردم آمدم. نکته اینجاست که وضعیت آنجا هم بسیار ناامن بود اما ایشان ماموریت خود را به بهترین شکل به سرانجام رساند و با تدبیر و هوشیاری توانست منطقه را امن کرده و اشرار را تسلیم کند.
* آخرین بار چه زمانی با حاجقاسم در ارتباط بودید؟
چند ماه قبل از شهادتشان تلفنی صحبت کردیم و برای ادامه موضوع و بررسی فعالیتهای ستاد بازسازی عتبات خدمتشان رفتم و ایشان نکاتی را درباره اهمیت توسعه حرمها مطرح کردند.
* چه چیزی باعث شد شما که ۲ دوره نماینده مجلس و حتی مدتی مشاور و معاون پارلمانی شهردار تهران بودید، به ستاد بازسازی عتبات بپیوندید؟
بعد از ۲ دوره حضور در مجلس، حدود 6 ماه بیکار بودم. حاجقاسم حواسش به همه نیروهایش بود. وقتی دیده بود من جایی کار نمیکنم، مرا به دفترش فراخواند و گفت نمیشود که کاری نکنی. من گفتم هر چه شما بگویید. گفت من ۲ جا را به شما پیشنهاد میدهم؛ یا با آقای قالیباف کار کنی یا در ستاد بازسازی عتبات با آقای پلارک. از طریق دفتر ایشان هماهنگ کردم و وقتی آقای قالیباف از موزه دفاعمقدس بازدید میکرد و جلسه خصوصی داشتیم، پیشنهاد داد که با ایشان همکاری داشته باشم. بر همین اساس مشاور معاون فرهنگی شهردار تهران شدم و یک سالی طول کشید تا ریاستجمهوری ۲ دوره قبل، که به عنوان معاون پارلمانی شهرداری تهران منصوب شدم و این مسؤولیت تا پایان دوره شهرداری آقای قالیباف ادامه داشت. توصیه دوم سردار سلیمانی این بود که با ستاد بازسازی عتبات همکاری کنم که آقای پلارک من را به عنوان مشاور ارشد ستاد بازسازی عتبات منصوب کرد. تا وقتی در شهرداری بودم به عنوان مشاور با آقای پلارک همکاری میکردم، ولی کار عمده و اصلی من در شهرداری بود. بعد از آنکه از شهرداری جدا شدم، بیشترین وقت خود را در ستاد بازسازی گذاشتم و ۲ سال پیش، مرکز پژوهش و نشر آثار ستاد بازسازی را فعال کردم.
* با توجه به اینکه ستاد بازسازی عتبات را حاج قاسم راهاندازی کرده بود، در این مدت ۲ سال حضور مستمر در ستاد، نظر ایشان درباره ستاد بازسازی عتبات چه بود؟
یکی از ردههای زیرمجموعه مدیریتی حاجقاسم ستاد بازسازی عتبات بود. تا سال گذشته که تودیع و معارفه رؤسای ستاد بازسازی عتبات انجام شد، رابطه حاجقاسم با ستاد بازسازی رابطه مشهودی نبود و عملا حضور حاج قاسم هم در جامعه کمتر مطرح بود. در جلسه تودیع و معارفه ایشان هم به مسؤول جدید حکم داد و هم به مسؤول قبلی، حکم دیگری. علاوه بر این، سخنرانی جامع و کامل درباره ستاد بازسازی عتبات انجام داد که آن سخنرانی منشور ستاد بازسازی عتبات شد.
حاجقاسم در آن جلسه نظرات صریحی درباره کارهای صورت گرفته مطرح کرد و همچنین چگونگی استفاده از کمکهای مردمی و اعتماد مردم نسبت به ستاد بازسازی عتبات را عنوان کرد.
* زمانی که ایشان برای جنگ با داعش و نیروهای تکفیری در عراق، افغانستان و سوریه فعالیت داشتند، آیا در این زمینه با ایشان همراه و از اقداماتشان باخبر بودید؟
من نیروی قدس نبودم، بنابراین ارتباط کاری با ایشان نداشتم اما معمولا وقتی به هم میرسیدیم، از فعالیتهای هم جویا میشدیم و به دلیل اینکه ارتباط نزدیکی با هم داشتیم - به طور مثال درباره آخرین وضعیت عراق یا داعش از ایشان سوال میکردم- در جریان کار هم بودیم.
* موضوعی که همواره مطرح میشود، این است که حاجقاسم سلیمانی، هیچگاه سیاسی نبوده و از طیف خاصی طرفداری نمیکرد، این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
ایشان یک مسؤولیتی داشت و آن را انجام میداد و جایی که لازم بود در حوزه دفاع از اصول نظام نقش داشته باشد، نقش خود را ایفا میکرد. ایشان در عین حال فراجناحی بود. به نظر من حاجقاسم یکی از شخصیتهای فراجناحی و تاثیرگذار اصل نظام در حوزه ماموریتهای خود بود. ممکن بود در برخی جلسات، بعضی دوستان به طور خصوصی از ایشان سوالهایی کنند اما اینکه موضوعی را مطرح کند که گفته شود حاجقاسم وابسته به این جناح یا حامی فلان جریان است، اینگونه نبود، چرا که شأن و جایگاه او بالاتر از این حرفها بود. برای همین هم حضرت آقا فرمودند حاجقاسم سلیمانی کسی بود که جناحی نبود ولی کسی بود که اصول را رعایت میکرد و دقیقا به همه مسائل اشراف داشت.
* ما شاهد هستیم که حاجقاسم سلیمانی، فرزندانی تربیت کرده است که با آن اقتدار در مراسم تشییع ایشان و در حضور حضرت آقا صحبت میکنند، نظر شما چیست؟
همه فرزندان حاجقاسم با شناختی که از آنها دارم، یکی از دیگری شجاعتر و بهتر هستند. زینب خانم در مراسم تشییع پدرشان آنگونه با اقتدار سخنرانی میکند و فاطمه دختر دیگر ایشان نیز در محضر رهبری، متن نامه پدرشان را در رابطه با شهادت خواند که نشان داد او نیز فرزند سردار سلیمانی با همان ویژگیهاست، البته بقیه آنها هم همینطور هستند.
اما علاقه شدیدی که بین حاجقاسم با زینب خانم وجود داشت، و همراهی او در بسیاری از ماموریتهای ایشان، به نظر میآید شخصیت زینب خانم را به طور ویژه ساخته است. استعدادی که ایشان دارد و رفتاری که از پدرشان دیده، در این امر بسیار تاثیرگذار بوده است. رفتار حاجقاسم تماما درس بود. کافی بود دانشآموز مستعدی کنار معلمی که با رفتارش درس میدهد، قرار بگیرد.
رفتار حاجقاسم همیشه سازنده بود؛ گاهی این رفتار بر دختر او سازنده بوده و گاهی نیز این رفتار بر رزمندهای که در جبهه کنار او بود، تاثیرگذار بوده است.
* در صحبتهایتان به جلسه تودیع و معارفه رؤسای ستاد بازسازی عتبات اشاره کردید. در این جلسه حاجقاسم چه نکته قابل توجهی را مطرح کرد؟
در جلسه معارفه و تودیع رؤسای ستاد بازسازی ستاد عتبات، مجری برای معرفی آقای پلارک که سردار و رئیس ستاد بازسازی حضور داشتند، کلمه مهندس را به کار برد و البته کلمه مهندس را با آب و تاب گفت، که البته در ستاد بازسازی به دلیل کارهای مهندسی و عمرانی این فضا وجود دارد اما این کار عکسالعمل حاجقاسم را در پی داشت. ایشان گفت: «برادر عزیز پاسدارمان آقای سردار پلارک، که من از کلمه مهندس اجتناب میکنم به دلیل اینکه کلمه پاسداری هم بسیار مقدس است. کما اینکه بر علما هم این اشکال را دارد. کلمه حجتالاسلام، و عبارتهایی که بسیار پرمعنا و ارزشمند است، امروز کلمه دکتر را جایگزین میکنند. پاسداری در جمهوری اسلامی، مانند آقای پلارک که این توفیق را دارد، ارزش است». حاجقاسم نه اینکه به مهندس و دکتر اشاره نکند، بلکه ایشان مقایسه میکند و ستاد بازسازی را مانند جنگ و دفاعمقدس میداند. مثالی که ایشان زد این بود: «نخستین نکتهای که میخواهم پیرامون این جمع عرض کنم این است. آنجا که نشسته بودم فکر کردم اگر بخواهم ستاد بازسازی را به یکی از مظاهر انقلاب تشبیه کنم، به کدام یک از مظاهر انقلاب قابل تشبیه است که غلو نکرده باشم و واقعیت داشته باشد. دیدم بهترین تشبیه به جبهه است. ستاد یک جبهه انتخابی جدیدی بود که پایهریزی شده بود. لذا مانند جبهه باید بدون نگاه به رنگها، به عقیدهها نگاه کرد و همه را در خود جمع کرد و هر کس را که دل به این اماکن مقدس سپرده بود، مانند آهنربا و یک مدار مغناطیسی، این برادهها را جذب خود کرد. ترکیب شما هم مانند ترکیب جبهه است. اداره اینجا نیز شبیه اداره جبهه است. ما یک گردان داشتیم و خودم فرمانده لشکر بودم. جوان بودم، و 22 سالم بود. در آن لشکر صدها نفر مهندس، دکتر و دانشجو و تحصیلکرده وجود داشتند، عضو بودند و کسی سوال نمیکرد میزان تحصیلات یک فرد چیست. در واقع میخواهم به این نکته اشاره کنم که ستاد بازسازی عتبات هم مانند جبهه دکتر و مهندس دارد و میخواهم بگویم راجع به علما هم وقتی صحبت میکنیم، در عناوین خود «دکتر حجتالاسلام» استفاده میکنیم و میخواهیم بیشتر بر عناوین تکیه کنیم. همانطور که روی عنوان پاسداری برای یک پاسدار، و سرداری برای یک سردار تاکید دارند، همانطور هم القابی که روحانیت در خود داشتند، ارزش بالای خود را دارد. چرا به این عناوین کمتر نگاه میشود و عناوین جدید مانند دکتری اضافه میشود». این نکاتی که حاجقاسم در آخرین جلسه عمومی با مسؤولان ستاد بازسازی عتبات مطرح کرد واقعا قابل تأمل است و باید مدتها روی آنها بررسی کنیم که چه شد به اینجا رسیدیم.
******
یوسف افضلی، معاون فرهنگی و مشارکتهای مردمی ستاد بازسازی عتبات عالیات:
حاج قاسم شاگرد مکتب امام خمینی(ره) بود
یوسف افضلی، معاون فرهنگی و مشارکتهای مردمی ستاد بازسازی عتبات عالیات که به واسطه همشهری بودن با حاجقاسم ارتباط خانوادگی با ایشان داشت خاطراتی از حاجقاسم را بازگو میکند.
* * *
* با توجه به اینکه با سردار سلیمانی همشهری بودید، ارتباط شما با ایشان چگونه شکل گرفت؟
من با سهراب برادر کوچک حاجقاسم از دوران کودکی در شهرستان رابر استان کرمان دوست صمیمی بودم و این ارتباط تاکنون نیز حفظ شده است. حاجقاسم از همان دوران نوجوانی رفتارهای متفاوتی داشت و همیشه به فکر امر به معروف و نهی از منکر بود؛ تا جایی که رفتار ایشان بر مردم و دوستان تاثیرگذار بود. خوشرویی، شجاعت، بیپروایی و صراحت ایشان بر تمام اطرافیانش تاثیر میگذاشت. حاجقاسم برای تشویق برادر کوچکش سهراب یک ساعت مچی خریده و به او گفته بود باید 5 صبح آن را کوک کنی، اگر آن را کوک نکنی خراب میشود. برادر ایشان 5 صبح برای کوک کردن ساعت که بیدار میشد، حاجقاسم به او میگفت نمازت را هم سر وقت بخوان. برادر او همیشه تعریف میکرد رفتار حاجقاسم بر من تاثیر گذاشته است و من به صبح زود بیدار شدن و نماز اول وقت عادت کردهام.
* مهمترین دغدغه حاجقاسم چه بود؟
حاجقاسم ولایتپذیری زیادی داشت و همواره به تبعیت از رهبری تأکید میکرد. پس از پیروزی انقلاب، حاجقاسم وارد سپاه شد و در جنگ تحمیلی حضوری شایسته داشت و بعد از پایان جنگ هم پس از ناامنیها در شرق کشور، همچنان در مبارزه بود و واقعا مرد میدان بود. با شکلگیری داعش و ناامنیهایی که آنها در منطقه ایجاد کرده بودند نیز باز وارد میدان شد و وقتی بحث کشورهایی همچون عراق، لبنان و سوریه را به حاجقاسم سپردند، دیگر دغدغه اصلی ایشان آزادسازی جهان اسلام و به نوعی ایجاد وحدت در بین مسلمانان بود. حاجقاسم در مبارزه مثل برخی فرماندهان از پشت بیسیم و میز فرمان نمیداد، بلکه همواره در صحنه حاضر بود و پا به پای رزمندگان در میدان نبرد حضور داشت و برای نابودی داعش از توان خود استفاده کرد و توانست داعش را که قرار بود دولتی مستقر کرده و در منطقه نفوذ کند، شکست دهد. حتی به یاد دارم یکی از دوستان تعریف میکرد که روزی در میدان جنگ با داعش بودیم که به یکباره کسی از پشت سرم را بوسید. برگشتم دیدیم حاجقاسم است و بسیار متعجب و نگران شدم؛ متعجب از این جهت که چرا در میدان نبرد با لباس رزم حاضر شده و نگران از جهتی که نکند مشکلی برایش پیش بیاید. برای همین از حاجقاسم پرسیدم اینجا چیکار میکنید؟ منطقه ناامن و خطرناک است. حاجقاسم در پاسخ گفت اگر خطرناک است برای همه است نه فقط من. من فرمانده پشت صحنه نیستم بلکه فرمانده ستادی و عملیاتی هستم.
* شما با توصیه حاجقاسم به ستاد بازسازی عتبات پیوستید و مشغول به کار شدید. ستاد بازسازی عتبات هم یک ستاد مردمی بود. بعد از شهادت سردار سلیمانی این مردمی بودن را چگونه مدیریت کردید تا همانطور که ایشان به عنوان بنیانگذار ستاد خواسته بودند، حتی یک روز هم فعالیت آن متوقف نشود؟
حاجقاسم پس از دیدن غربت حرم امام علی(ع) و سایر آستانهای مقدسه عراق به فکر تأسیس ستاد بازسازی عتبات افتاده بود و معتقد بود مردمی بودن ستاد باید همیشه حفظ شود و نباید متکی به بودجه خاصی بود، بلکه مردم با عشق و ارادتی که به ائمه اطهار(ع) دارند، برای توسعه و بازسازی حرمها اقدام میکنند. قبلا دولت کمکهایی برای شبستانهای عراق داشت ولی اکنون کمکهای دولت به صفر رسیده است. دولت سال گذشته قرار بود 10 میلیارد اوراق بهادار بدهد که با توجه به کرونا ما هم گفتیم این بودجه به کرونا اختصاص یابد.
در کنار پولهایی که مردم برای بازسازی عتبات میدهند، پس از لزوم حمایت از تولید ملی و تأکید رهبر معظم انقلاب بر این امر، حاجقاسم که ذوب در امام و رهبری بود، همواره تاکید داشت که خریدها حتما از ایران صورت بگیرد. به طور مثال اگر 100 میلیون برای عراق هزینه میکنیم، 80 میلیون آن برمیگردد. این بازگشت پول یعنی از دستمزدی که به کارگران و مهندسان میدادیم و خریدی که از ایران میشد مانند کابل، سنگ، میلگرد، سیمان و... دوباره این سرمایه به ایران برمیگشت و اشتغالزایی صورت میگرفت. حاجقاسم میگفت که وظیفه شماست وقت بگذارید و با مردم خوشرو باشید و همیشه گفتهام که ضربالمثل «قطرهقطره جمع شود وانگهی دریا شود» در ستاد به واسطه مردم اتفاق افتاده است و در سالهای اخیر مبلغ قابل ملاحظهای از سوی مردم جمعآوری شده است.
علاوه بر این، حاجقاسم همیشه میگفت به اطلاع مردم برسانید که پولی که از آنها میگیرید، خرج چه کاری میشود. حتی وقتی با کمبود بودجه مواجه میشدیم، همیشه میگفت شما قدم بردارید و نیت خالصانه داشته باشید، حتما انجام خواهد شد.
ارتباط حاجقاسم با خانواده شهدا بسیار صمیمی بود تا جایی که حتی فرزندان شهدا وقتی حاجقاسم شهید شد میگفتند ما دوباره یتیم شدیم.
حاجقاسم فرزندان شهدا را خیلی دوست داشت و با آنها بسیار مهربان بود. وقتی به دیدنشان میرفت، کنارشان مینشست و مثل پدر با آنها رفتار میکرد. اصرار داشت که به خانواده شهدا و حتی محرومان و فقرا کمک کند. بر صله رحم هم تأکید داشت و هر لحظه فرصت میکرد، به خانواده شهدا سر میزد و با آنها عکس یادگاری میانداخت. سالهای آخر میگفت دیگر توان دیدن فرزندان شهدا را ندارم. خیلی برایم مشاهده ناراحتی آنها سخت است. به خاطر همین ارتباط قوی و پدرانه با فرزندان شهدا، بسیاری از آنها معتقد بودند بعد حاجقاسم دوباره یتیم شدهاند.
* پس از شهادت سردار سلیمانی، مکتب حاجقاسم یا همان مکتب شهید سلیمانی مطرح شد. نظر شما درباره مکتب سلیمانی چیست؟
مکتب راه و روش هر شخصی است که دوستداران او در حال و آینده بر اساس رفتار و نگرش آن پرورش یابند. حاجقاسم پرورشیافته مکتب عاشورا، ولایت و امام خمینی(ره) بود و این موضوع در ایشان نهفته بود. قطعا با پرورش این مکتب در آینده نیز دیگران بیشتر خواهند فهمید که حاجقاسم هم از نظر معنوی و نظامی چه کسی بوده است، البته نباید فراموش کرد که مکتب حاجقاسم همان مکتب عاشورایی بود، چون ایشان همواره سعی میکرد بر اساس آموزههای دینی و بصیرت عاشورایی حرکت کند.