عباس اسماعیلگل: آنچه در ایران به نام سینمای اجتماعی شناخته میشود، ژانری جعلی و فاقد هویت سینمایی مشخص است. این نوع سینما نه ذیل یک عنوان جمع و دستهبندی میشود و نه اساسا میتوان کشکول سینمای اجتماعی را در چارچوب مشخصی گنجاند اما فیلمهایی ذیل عنوان اجتماعی ساخته میشوند، تحلیل میشوند و در جلسات نقد و بررسی نیز اتفاقا با عنوان فیلم اجتماعی تحسین میشوند. اگر کسی میخواهد بگوید کمی متفاوتتر از سینماگران دیگر عمل کرده، میگوید: «فیلم اجتماعی ساختم».
حالا البته ممکن است نداند فیلم اجتماعی ساختن، این روزها سادهترین کاری است که برخی فیلمسازان انجام میدهند و دیگر حتی «ژست» سابق را ندارد.
دقیقا در این بلبشو است که هر سال تعداد زیادی فیلم با این عنوان ساخته میشود. از چند سال قبل و بعد از «ابد و یک روز» ژانر شوخطبعانه دیگری هم به سینمای ایران اضافه شد: ژانر فلاکت. بعد کارگردانانی پیدا شدند که با تکرار میزانسنها، کنایههای سیاسی خود را به اسم فیلم اجتماعی، روی پرده بردند. جز «شنای پروانه» که فیلمی جسور و معمایی بود، در جشنواره گذشته نیز عمده آثاری که پسوند اجتماعی را یدک میکشیدند، بیشتر سیاسی بودند.
با این مقدمه به نظر میرسد «ابلق» نرگس آبیار، با همه اجتماعی بودن، تعلقی به سینمای اجتماعی مرسوم و مصطلح ندارد. و چه بهتر که ندارد. «ابلق» یک فیلم سینمایی است که بهتر است به عنوان اجتماعی نچسبد و تخفیف پیدا نکند به کارهایی که پیش از این زیاد ساخته شدهاند، البته شاید بتوان یکی از معدود برگبرندههای «ابلق» را در بازی بازیگرانش دانست که البته بهرغم بازی ضعیف بهرام رادان، که جز یکی دو فیلم در روزگار جوانیاش هیچ وقت بازیگر خوبی نبوده، بازیهای دیگر تحسین برانگیزند. زوج الناز شاکردوست و هوتن شکیبا که در فیلم قبلی نرگس آبیار (شبی که ماه کامل شد) تجربه همکاری داشتند، هر 2 خوب بازی میکنند. گلاره عباسی از پس ایفای نقشش خوب برآمده و مهران احمدی بهرغم کوتاهی نقش، تاثیرگذار بازی کرده است. استفاده از گیتی معینی نیز بجا و درست است و بازی خوبی را از او میبینیم که همه این موارد تا حدودی جدیدترین ساخته نرگس آبیار را تحملپذیر کرده است.
* مصلحتنشینان «زورآباد»
نرگس آبیار پیش از این با فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» در سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت، فیلمی که توانست موفقیتهای بسیاری را در آن دوره جشنواره فیلم فجر کسب کند.
این کارگردان، این بار با فیلم سینمایی «ابلق» در سیونهمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد؛ فیلمی که تقریبا با همان ترکیب بازیگران فیلم قبلی خود از جمله الناز شاکردوست و هوتن شکیبا جلوی دوربین رفته است، البته در این فیلم سینمایی بهرام رادان، گلاره عباسی و مهران احمدی نیز حضور دارند.
تهیهکنندگی این فیلم را محمدحسین قاسمی، همسر و تهیهکننده فیلمهای اخیر نرگس آبیار برعهده داشته است.
بدونشک «ابلق»، مهمترین و سرکشترین فیلم آبیار است؛ فیلمی که در ناکجاآبادی به نام «زورآباد» روایت میشود. محلهای حاشیهنشین در اطراف تهران در پشت شهر بازی و برجهای بلندی که خبر از فقر و بدبختی ساکنان این محل میدهد و از آن طرف آرمانشهری که به آنها نزدیک است.
زورآبادی که گرفتار حاکمی فاسد (به نام جلال) است و در این بین، مردم آنجا از زن، مرد و حتی ریش سفید آن، بنا بر ترس و مصلحتاندیشی و با علم بر فساد حاکم، سکوت اختیار میکنند. سکوت برخی به خاطر ترس از بریدن نان و روزیشان است که به دست جلال است و برخی به خاطر آبرو و بعضی مصلحت را بر این میبینند که ظلم جلال را افشا نکنند.
آبیار که کار خود را با نوشتن رمان و قصهگویی شروع کرده و بعد دنیای فیلمسازی را تجربه میکند، مثل اینکه این بار قصهگویی را فراموش کرده و تقریبا نیمی از زمان فیلم بدون هیچ روایت و داستانی به کلیگویی میگذرد. حالا بگذریم از قاببندیهای شلختهواری که اصرار دارد تمام جزئیات را به رخ بکشد؛ نماهایی که شاید کمک چندانی به داستان نگفته ابلق نکنند.
داستان فیلم درباره نظربازی و تعدی مردی به نام جلال با بازی بهرام رادان بر «راحله» است. جلال در ظاهر مردی خیر، معتمد محل در شورا و خانواده دوست است ولی جامعهای که آنقدر درگیر سنتهای غلط و تقدیر و مصلحتگرایی شده، حاضر است در برابر ظلم جلال سکوت اختیار کند؛ سکوتی که کودکان آنها را نیز درگیر خود کرده و سوغاتی برای آینده نامشخص آنهاست.
فیلم آبیار با ناامیدی و سیاهی تمام میشود و به جای اینکه «راحله» در برابر ظلمی که دیده ایستادگی کند، در نهایت کارگردان برای او نسخه مهاجرت را پیشنهاد میکند؛ مهاجرتی که پایههای این ظلم را محکمتر میکند.
***
قصهگوی ضد داستان!
داوود مرادیان: «نرگس آبیار» را به رمان و تعهد به داستانگویی میشناسیم. هر چند کارگردانی بود میاناندازه اما تقیدش به داستانگویی باعث میشد تا انتهای فیلمش را بنشینیم و ببینیم و گاهی لذت ببریم. آبیار اما از «شبی که ماه کامل شد» نشان داد جز داستانگویی قصد رخنمایی در کارگردانی را هم دارد. اینکه یک داستانگو اصرار کند وسط داستان گفتن خودش را هم به رخ بکشد نگرانکننده بود. دوربین روی دست بسیار اشتباه در «شبی که ماه کامل شد» نشان از عطش به رخ کشیدن تکنیک دارد اما بالاخره این هیجان در داستانی قابل تحمل هضم شده بود و مخاطب آزار و اذیت دوربین روی دست بیهویت کار را به جذبه داستان میبخشید. حالا اما همه اینها از بین رفته؛ نه از آن آبیار قصهگو خبری هست و نه کارگردانی ظهور کرده تا ما را با نماهایش به سینهکلوبهای کن ببرد. «ابلق» هیچ نیست جز یک سند تمامعیار از اشتباه بودن فرم بازی به جای داستانگویی.
ابلق از نظر کارگردانی فاجعه است. حتی یک پلان قابل تحمل ندارد. یکسوم اول فیلم اصلا نمیشود پرده را دید. همه چیز تار است. دوربین بدون دلیل در کلوزآپها غوطه میرود و بیدلیلتر از آن همه چیز را از بازنمایی آینهوار میبیند؛ وارونه و گاهی معوج. آبیار احتمالا حتی نداند سنسور دوربینی که اینطور شلخته بسته به فیلمبردارش در نسبت با لنز و دیافراگمی که انتخاب کرده چه بلایی سر چشم آدمی میآورد. چرا؟ آیا فیلم درباره یک تجربه دراگمحور است؟ توهم است؟ باید صبر کرد و دید اما چقدر؟ سهچهارم؟
ابلق سهچهارم ابتداییاش هیچ ندارد. نه کاراکتری درست میشود و نه علت و معلولی باعث خلق یک پیرنگ قابل قبول میشود. مشتی تصاویر شعاری از حلبیآباد با بکگراند شهربازی و برجهای سر به فلک کشیده؛ این ابتداییترین شکل روایت فاصله طبقاتی است که 40 سال پیش در مستند تاثیرگذار «قبلهگاه» دیده بودیم. یعنی آبیار باید بعد از فیلم خوب «شیار143» به چنین پسرفت فاجعهباری مبتلا شود؟ سهچهارم قصه نگوید و حادثه محرک را بگذارد دقیقه 90 نشان مخاطب دهد که چه؟ که بگوید با یک پسرفت ایدئولوژیک هم رسیده به جنبش Me Too؟
کارگردانی کار به طرزی باورنکردنی بد است؛ نماهای ریتمیک کلیپی اما بشدت بیدلیل، کات کلوزآپ به هلیشات! تکانهای مهوع. انگار پشت دوربین یکی فیلمبردار را قلقلک میداده! ابلق عجیب است، عجیب!