محسن جندقی: «خط فرضی (Imaginary Line) یا قانون 180 درجه، خطی راهنما و فرضی است در مباحث فیلمبرداری و تدوین فیلم که بر اساس آن باید روابط چپ و راست ۲ شخصیت در یک صحنه حفظ شود تا بیننده از نظر بصری و در فهم درست موقعیت و حرکت، دچار اشتباه نشود. اگر این خط را رعایت نکنید، ناگهان در تدوین میبینید جهت حرکتها عوض میشود و بازیگران به جای اینکه به طرف همدیگر بیایند، از هم دور میشوند».
تعریف علمی «خط فرضی» نشان میدهد نویسنده یا پیشنهاددهنده نام فیلم تاکید داشته مخاطبان با فیلمی فرمیک مواجه خواهند بود و فرم حتی میتواند جورکش محتوا شود اما تماشاگر بعد از دیدن این فیلم، نمرهای عمیقا متوسط به نویسنده و کارگردان میدهد.
چیزی که تماشاگر را ترغیب میکند خط فرضی را ببیند، ترکیب بازیگران و جوایز بینالمللی فیلم است. فرنوش صمدی، نویسنده و کارگردان فیلم، جایزه بهترین فیلم بخش ویژه فیلمهای اول و دوم کارگردان و همچنین جایزه بهترین میتینگپوینت جشنواره بینالمللی فیلم وایادولید اسپانیا را چند ماه پیش به دست آورد.
در خط فرضی سحر دولتشاهی، پژمان جمشیدی، حسن پورشیرازی، آزیتا حاجیان و... به ایفای نقش میپردازند و همین ترکیب بازیگران همه چیز را برای ساخت یک فرم خوب مهیا میکند اما فرنوش صمدی 37 ساله نمیتواند فرم را بر محتوای کمرمق غالب کند.
تهیهکننده فیلم علی مصفا و مشاور کارگردان مانی حقیقی است و شاید خوانندگان این متن تعجب کنند که چگونه میتوان با این همه ظرفیت فیلمی متوسط ساخت.
پژمان جمشیدی در این فیلم برخلاف اکثر آثار سینمایی خود نقشی کمیک ندارد و اتفاقا نقشی شدیدا جدی و سرد دارد. شغل او ایجاب میکند ماموریتهای گاه و بیگاه برود اما نقش وی اصلا از حد یک کاراکتر فراتر نمیرود و تبدیل به شخصیت نمیشود. مشخص نمیشود چرا روابط وی و سحر دولتشاهی در فیلم سرد است و چرا باید وی همسر خود را «شما» خطاب کند.
در این فیلم سحر دولتشاهی مثل همیشه از پس نقش خود برمیآید و به علت ضعف محتوایی فیلمنامه، در نیمه دوم فیلم انرژی زیادی به خرج میدهد. خط فرضی مانند بسیاری از فیلمهای عمیقا متوسط ۲ نیمه متفاوت دارد؛ نیمه اول فیلم با سرعت نسبی مواجه است و آن اتفاق اصلی رخ میدهد. دروغ نقش پررنگی در شکلگیری حادثه تلخ دارد اما...
فیلم در نیمه دوم خود بشدت افت میکند و سکانسهای سکوت سحر دولتشاهی توی ذوق میزند. دم دستترین کاری که نویسنده مستاصل میکند این است که شخصیت اصلی فیلم سکوت و به افق نگاه کند و بارها و بارها چنین سکانسی تکرار میشود. حتی در صحنه دادگاه هم این سکوت و خیرهشدنها را میبینیم و کارگران برای فرار از انتقادهای احتمالی، پایان محیرالعقولی برای فیلم در نظر میگیرد تا فروپاشی درونی و شوک روحی شخصیت اول فیلم را علت آن نگاهها و سکوتهای تهوعآور معرفی کند. پایان فیلم هم که میتوانست یک پایان طلایی باشد با ادامه همان سکانسهای کشدار و حوصلهسربر خوب از آب در نمیآید.
همه اینها به این معنی نیست که «خط فرضی» فیلم بدی است، بلکه شما عمیقا با فیلمی متوسط مواجه هستید که بازیگران و کارگردان سعی خود را کردهاند و نویسنده نیز نیمی از راه را میرود اما این فیلم در حد پرده سینما نیست، بلکه میتواند فیلمی موفق در شبکه خانگی باشد.