محمدصالح سلطانی: «منصور» به معنای کلمه یک فیلم ملی است؛ فیلمی که با تمام مردم ایران حرف میزند و داستانش اگر چه در سالهای دفاعمقدس میگذرد اما داستان امروز ما است؛ داستان خودباوری و اعتماد به نسل جوان. این فیلم اما شعار نمیدهد. فیلم، یک تجربهنگاری متین و بیادعا از یک تجربه درخشان تاریخی از تکیه به ظرفیتهای داخلی است و بیآنکه به دام کلیشههای روایت جنگ بیفتد، یک دهه 60 متفاوت را نشان مخاطب میدهد؛ دهه شصتی که در آن، دلالی و منفعتطلبی داخلیها میتواند مانعی جدی بر سر خوب جنگیدن ارتشیها باشد. یک دهه 60 پر از چالش و دردسر برای کسانی که میخواهند کشور را از زیر بمباران بعثیها نجات دهند و اگر حمایت بالادستیهایی مثل رئیسجمهور وقت نباشد، زیر فشار جریانی که زر و زور و تزویر را باهم دارد، له میشوند.
«سیاوش سرمدی» که برای فعالان مستند آشناتر از اهالی سینمای داستانی است، در نخستین تجربه سینماییاش با قاببندیهایی شبهمستند و البته بدون ادا و اطوار، ماجرای مبارزه تیمسار «منصور ستاری» با موانع داخلی و خارجی برای حل مشکلات متعدد نیروی هوایی ارتش در اوج مشکلات جنگ را بازخوانی کرده است. مضمون «منصور» بشدت مستعد افتادن به دام کلیشههاست اما سرمدی، هوشمندانه از این دام فرار میکند و نهتنها فیلمش را به دام شعار نمیاندازد، که آگاهانه از شعار دادن فرار میکند. او با عبور نرم و سریع از روی نقاط عطف سناریو و با استفاده حداقلی از موسیقی و کلوزاپ، درک لذت و شکوه نهفته در فیلم را به خود تماشاگر میسپارد.
5 سال پس از «ایستاده در غبار»، دوباره سینمای ایران صاحب یک فیلم قهرمانمحور درباره زندگی یکی از ستارههای سالهای دفاع شده. قهرمان «منصور» البته از جنسی دیگر است؛ یک فرمانده کلاسیک ارتشی که اقتدار و کاریزمایش، باشکوه است. یک فرمانده سختکوش که برای رسیدن به هدفش، از هیچ کاری مضایقه نمیکند. او اگر لازم باشد منت یک مهندس متخصص را میکشد، با یک شرکت دولتی میجنگد، صورتجلسه پارلمان را پاره میکند و حتی از تهدید کردن و فریاد زدن و پلمب شکستن هم نمیترسد. «منصور ستاری» در «منصور» همیشه چند قدم از مخاطب جلوتر است و رفتارش، غافلگیریهای زیادی برای تماشاگر فیلم دارد.
نخستین فیلم سیاوش سرمدی، یکی از بهترین تصاویری است که تاکنون در سینمای ایران از «ارتش» روی پرده آمده است؛ پرترهای از شمایل یک فرمانده کاریزماتیک نترس.